شکر نعمت و کفران نعمت
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
دیدگاه اسلام درباره سعه صدر چیست؟
شكر نعمت دو مرتبه دارد: تشكر به زبان از منعم و احسان كننده كه در بين عقلاء نيز معمول و رايج است. تشكر به عمل و قلب كه اين هم قاعده عقلايى است كه نعمت گيرنده قلبا نعمت دهنده را در دل دوست مى دارد و در عمل او را احترام مى كند و در موقع ضرورت خدمت گزارى او را مى نمايد و هر نعمت گيرنده كه چنين نباشد، مورد مذمت و سرزنش مردم عاقل قرار مى گيرد و گاهى اين تشكر لسانى و قلبى و عملى موجب زيادتى نعمت از طرف نعمت دهنده مى گردد.[۱]
در قرآن مجيد در مورد شكر از پروردگار منعم، آيات زيادى رسيده است و خداوند بر تشكر بندگان از نعمت هاى خود اصرار ورزيده است كه فوايد آن به خود بندگان مى رسد.[۲]
در روايات آمده كه امام صادق عليه السّلام فرموده: خدا چون نعمتى به بندهاى دهد او در قلبش آن را بشناسد و با زبانش خدا را حمد كند، كلامش تمام است تا خدا دستور مزيد و باز از آن حضرت نقل شده: هر كه نعمت خدا را در قلب خود بداند مستوجب مزيد نعمت خداست پيش از آنكه شكرش را با زبان اظهار كند.[۳]
آیه لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (ابراهيم/ 7)
وقتى كه خداوند اعلام نمود كه شما اگر شكرگزارى نموديد (نعمت شما را) زياد مى نمايم و اگر ناسپاسى و كفران كرديد عذاب من محققا سخت است. ظاهرا مراد اين است كه شكر قولى و قلبى و خدمت گزارى شما از خداوند سبب زيادتى نعمت خداوند بر شما مى شود و اگر كفران نعمت كرديد به عذاب شديد گرفتار خواهيد شد. احتمالا معناى كفران، سوء استفاده از نعمت هاى بدنى و نيروهاى معنوى و علم و مال و موقعيت هاى اجتماعى و غيره مى باشد. به طور نمونه قدرت بدنى را در راه فحشاء و ستمگرى بر مظلومان و پول را در قمار و فساد به جاى دادن واجبات مالى و كمك به مستحقين صرف نمايد.[۴]
اين آيه، مهمترين و صريحترين آيه قرآن در مورد شكر نعمت و يا كفران آن است.[۵]
اگر نعمت خدا را در مسير غير حقّ مصرف كنيم، كفران نعمت و زمينه كفر است.[۶]
با شكر، نه تنها نعمتهاى خداوند بر ما زياد مىشود، بلكه خود ما نيز رشد پيدا مىكنيم.[۷]
كيفر كفران نعمت، تنها گرفتن نعمت نيست، بلكه حتّى گاهى نعمت سلب نمىشود، ولى به صورت نقمت و استدراج در مىآيد تا شخص، كمكم سقوط كند.[۸]
تیتر
شكر نعمت مراحلى دارد: الف: شكر قلبى كه انسان همهى نعمتها را از خداوند بداند. ب: شكر زبانى، نظير گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ». ج: شكر عملى كه با انجام عبادات و صرف كردن عمر و اموال در مسير رضاى خدا و خدمت به مردم به دست مىآيد.[۹]
امام صادق عليه السلام فرمود: شكر نعمت، دورى از گناه است و نيز فرمود: شكر آن است كه انسان نعمت را از خدا بداند (نه از زيركى و علم و عقل و تلاش خود يا ديگران) و به آنچه خدا به او داده راضى باشد و نعمتهاى الهى را وسيلهى گناه قرار ندهد، شكر واقعى آن است كه انسان نعمت خدا را در مسير خدا قرار دهد[۱۰]
به گفتهى روايات، كسى كه از مردم تشكر نكند از خدا نيز تشكر نكرده است.[۱۱]
بدون شك خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مىبخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.[۱۲]
هر گاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كردهاند كه شايسته و لايقند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مىگردد.[۱۳]
امام علی: هنگامی که مقدمات نعمتهاى خداوند به شما ميرسد سعى كنيد با شكرگزارى، بقيه را به سوى خود جلب كنيد، نه آنكه با كمى شكرگزارى آن را از خود برانيد"[۱۴]
افزايش نعمتهاى خداوند كه به شكرگزاران وعده داده شده، تنها به اين نيست كه نعمتهاى مادى تازهاى به آنها ببخشد، بلكه نفس شكرگزارى كه توأم با توجه مخصوص به خدا و عشق تازهاى نسبت به ساحت مقدس او است خود يك نعمت بزرگ روحانى است كه در تربيت نفوس انسانها، و دعوت آنان به اطاعت فرمانهاى الهى، فوق العاده مؤثر است، بلكه شكر ذاتا راهى است براى شناخت هر چه بيشتر خداوند، و به همين دليل علماى عقائد در علم كلام براى اثبات" وجوب معرفه اللَّه" (شناخت خدا) از طريق وجوب شكر" منعم" (نعمت بخش) وارد شدهاند.[۱۵]
منابع
- ↑ محسنى، شيخ محمد آصف، قوانين زندگانى انسان در قرآن، کابل، حوزه علميه خاتم النبيين( ص)، ۱۳۹۲ش، ص۹۴.
- ↑ محسنى، شيخ محمد آصف، قوانين زندگانى انسان در قرآن، کابل، حوزه علميه خاتم النبيين( ص)، ۱۳۹۲ش، ص۹۴ و ۹۵.
- ↑ قرشى بنابى، علىاكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، ۱۳۷۵ش، ج5، ص: 279
- ↑ محسنى، شيخ محمد آصف، قوانين زندگانى انسان در قرآن، کابل، حوزه علميه خاتم النبيين( ص)، ۱۳۹۲ش، ص۹۵.
- ↑ قرائتی، محسن، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، ۱۳۸۸ش، ج۴، ص۳۸۹.
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 390
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 390
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 390
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 389
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 389
- ↑ تفسير نور، ج4، ص: 389
- ↑ تفسير نمونه، ج10، ص: 278
- ↑ تفسير نمونه، ج۱۰، ص۲۷۹.
- ↑ تفسير نمونه، ج۱۰، ص۲۸۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۳۷۱ش، ج۱۰، ص۲۸۲.