اهل التقوی
![]() | این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
تواب صفت خداوند به چه معناست؟
اهل التقوی از اسماء و صفات الهی به معنای سزاوارترین برای پروا داشتن. مراد از اهل التقوی این است که تنها خدا شایسته این است که از او بترسند و تقاضای مغفرت کنند. و نه از بت ها و چیزهای دیگر. اهل التقوی در قرآن یک بار آن هم به عنوان وصف خدا در آیه ۵۶ سوره مدثر آمده است. مفسران ذیل این آیه گفته اند تنها خداوند، سزاوار آن است كه از او پروا كنيم و فقط اوست كه میتواند ما را عفو كند و ببخشد. و این برای این است که خدا بر همه چیز و همه کس، احاطه دارد.
معنا و مفهوم
اهل التقوی کلمهای مرکب از دو جزء «اهل» به معنای شایسته و سزاوار است و «تقوا» به معنای خود را حفظ کردن، نگاه داشتن، پرهیز کردن، اجتناب کردن و برحذربودن است. اهل التقوی از اسماء و صفات الهی است و به معنی شایستگی برای ترسیدن، سزاوار برای پروا داشتن یا شایستگی نگه داشن خود از هرگونه ستم نمودن است.[۱] در روایات نیز اهل تقوا به معنای شایستگی برای ترسیدن آمده است.[۲]
اهل التقوی در قرآن یک بار آن هم به عنوان وصف خدا وارد شده است:[۳]«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ؛ پند نمیگیرند مگر این که خدا بخواهد، او شایسته پرهیز از مخالفت، و شایسته بخشندگی است». (آیه ۵۶ سوره مدثر) «أهل» در آیه را به معنی لایق و شایسته دانستهاند، از این جهت در زبان عرب به انسان لایق میگویند: «مؤّهَلْ» و به شایستگیها میگویند «مؤَّهِلات».[۴] علامه طباطبایی میگوید: جمله «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ المَغْفِرَةِ» علت استثناء «وَ ما یَذکرون إِلاّ أَنْ یَشاء اللّه» در جمله پیشین است، زیرا چون خدا شایسته این است که همه انسانها از مخالفت با او بپرهیزند و او نیز شایسته این است که افراد را ببخشد. یک چنین فردی باید دارای اراده نافذ در ذات و اعمال آنها باشد.[۵]
مفسران ذیل آیه ۵۶ مدثر گفته اند تنها خداوند، سزاوار آن است كه از او پروا كنيم و اگر خلافى انجام داديم، فقط اوست كه مىتواند ما را عفو كند و ببخشد.[۶] انسان مؤمن شايسته است كه از عقاب او بترسند، و از اينكه چيزى را شريك او قرار دهند بپرهيزند و نيز شايسته است كه به آمرزش او اميدوار باشند. اين آیه را اشارهاى به مقام" خوف" و" رجاء" و" عذاب" و" مغفرت" الهى دانسته اند.[۷]
تنها خدا شایسته پروا داشتن است
مراد از اهل التقوی بودن خدا این است که او چون بر همه چیز و همه کس، احاطه دارد و زمام همه امور به دست قدرت بی نظیر او است. و هیچکس و هیچ چیز خارج از قلمرو سلطنت و ولایت او نیست؛ بنابراین شایسته آن است که همه از او حساب برند. و از محرمات او بپرهیزند و از کیفر و از مجازات او بترسند. بنابر این تقوا در اینجا و بر این اساس، به معنای اسم مفعولی است.[۸]
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که در تفسیر این آیه فرموده: «خدا گفته است من شایسته این هستم که از من بترسند و بندهام چیزی را شریک من قرار ندهد و من شایستهام که اگر بندهام چیزی را شریک من قرار ندهد، او را داخل بهشت گردانم.»[۹]
اگرچه بیشتر مفسران گفتهاند: خدا شایسته این است که از شرک و معصیت او بپرهیزند، گروهی دیگر از مفسران احتمال دادهاند که تقوا در اینجا به معنای فاعلی آن تفسیر شود یعنی خدا، اهل تقوا است به این معنا که از هرگونه ظلم و کار قبیح و از هر کاری که خلاف حکمت است میپرهیزد و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خدا است و آنچه در بندگان است، پرتو ضعیفی از آن تقوا بیانتها است.[۱۰].[۱۱]
منابع
- ↑ کوشا، محمدعلی، «اهل التقوی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، زیرنظر سیدسلمان صفوی، قم، سلمان آزاده، ۱۳۹۶ش، ص۳۴۵.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، علی اکبر، و برخی از محققان، فرهنگ قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹ش، ج۵، ص۳۳۸.
- ↑ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، بیتا، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، بیتا، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، الميزان في تفسير القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ۱۳۹۰ق، ج۲۰، ص۱۰۱.
- ↑ قرائتی، محسن، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، ۱۳۸۸ش، ج۱۰، ص۳۰۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۳۷۱ش، ج25، ص: 266
- ↑ کوشا، محمدعلی، «اهل التقوی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، زیرنظر سیدسلمان صفوی، قم، سلمان آزاده، ۱۳۹۶ش، ص۳۴۵.
- ↑ کوشا، محمدعلی، «اهل التقوی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، زیرنظر سیدسلمان صفوی، قم، سلمان آزاده، ۱۳۹۶ش، ص۳۴۵.
- ↑ کوشا، محمدعلی، «اهل التقوی»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، زیرنظر سیدسلمان صفوی، قم، سلمان آزاده، ۱۳۹۶ش، ص۳۴۵.
- ↑ هاشمی رفسنجانی، علی اکبر، و برخی از محققان، فرهنگ قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹ش، ج۵، ص۳۳۸.