آیه «نحن أقرب إلیه من حبل الورید»

سؤال

معنای آیه نحن أقرب إلیه من حبل الورید چیست؟

خداوند در آیه «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (آیه۱۶ سوره ق) خود را از رگ گردن به انسان نزدیکتر می‌داند. برخی مفسران ورید را به معنای قلب می‌دانند و چنین معنا کرده‌اند که خداوند از رگ قلب به انسان نزدیک‌تر است. بعضی هم گفته‌اند حبل الورید مَثَلی برای بسیار نزدیک‌بودن است.

مفسران تعبیر در این آیه را تمثیلی برای نزدیکی معنوی خداوند به انسان خوانده‌اند. در سوره انفال آمده که خداوند بین انسان و قلبش حائل است. این معانی را نشان از این گفته‌اند که خداوند به همه آنچه در قلب و ذهن انسان می‌گذرد، احاطه دارد و علم خداوند بر انسان هیچ محدودیتی ندارد.

متن آیه

معنای حَبْل الْوَرِید

مفسران «ورید» را رگی در حلقوم گفته‌اند.[۱] طبرسی مفسر شیعه گفته است منظور از «حبل» رگ است و ورید یکی از دو رگی است که متصل به گردن است‏. البته او حبل الورید را مَثَلی برای بسیار نزدیک بودن دانسته است.[۲] آورده‌اند که حبل الورید، رگی است که در بدن انسان پراکنده است، و در تمام اعضاء بدن انسان مخلوط است.[۳] ابن‌عباس و مجاهد گفته‌اند حبل الورید رگی است در حلقوم.[۳]

آیت‌الله مکارم شیرازی گفته است مفسران و اهل‌لغت، درباره معنی «ورید» تفسیرهای گوناگونی دارند؛ عده‌ای معتقدند که «ورید» همان رگی است که به قلب یا کبد انسان پیوسته است، و بعضی آن را به معنی تمام رگ‌هائی که از بدن انسان می‌گذرد می‌دانند، در حالی که بعضی دیگر آن را به رگ گردن تفسیر کرده‌اند، گاه آن را وریدان می‌گویند، یعنی دو رگ گردن.[۴] و از آن رو که حیات جسمانی ما وابسته به رگی است که خون را به‌طور مرتب از یکسو وارد قلب و از سوی دیگر خارج کرده، به تمام اعضا می‌رساند و اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد، مرگ به سراغ انسان می‌آید؛ لذا گفته‌اند مراد از «وَرِیدِ» قلب است و مؤید این قول، آنجاست که قرآن می‌فرماید: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ؛ و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود.(انفال:۲۴) در این آیه قلب به عنوان عضو حساس برای تمثیل بیان شده است؛ لذا در آیه حبل الورید، همان رگ قلب است.[۵]

از نگاه علامه طباطبایی کلمه «ورید» به معنای رگی است که از قلب جدا شده و در تمامی بدن پخش می‌شود و خون در آن جریان دارد. او اضافه حبل به ورید را اضافه بیانیه گفته و معنای جمله را چنین دانسته که ما به انسان از رگی که در تمامی اعضائش دویده و در داخل بدنش جا گرفته نزدیک‌تریم، آنگاه چگونه به او و آنچه در دل او می‌گذرد، آگاه نیستیم؟[۶]

معنای نزدیک بودن خدواند به انسان

از نگاه مفسران، نزدیکی در این آیه نه نزدیکی مکانی بلکه نسبت به علم است‏.[۷] این تعبیر تمثیلی برای نشان دادن قرب معنوی است.[۸] خداوند در آیه ۲۴ سوره انفال به این مضمون اشاره کرده که خداوند بین انسان و قلبش حائل است.[۹] بین خدا و مخلوقات حجابی نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ زیرا همه هستی در اختیار او و قائم به اراده او است.[۱۰]

با احاطه علمی خداوند، افعال، گفتار و حتی اندیشه‌ها و وسوسه‌هائی که از قلب ما می‌گذرد نیز از او پنهان نیست.[۱۱] خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و به همه موجودات احاطه دارد در حالی که نه با موجودات این جهان یکی است و نه از آنها جدا می‌باشد. انسان نه چیزی را می‌تواند از او پنهان کند.[۱۲] علامه طباطبایی می‌گوید آیه حبل الورید مقصود را با عبارتی ساده اداء کرده که البته مسئله نزدیکی خدا به انسان بسیار مهم است. خداوند کسی است که نفس آدمی را آفریده و آثاری برای آن قرار داده و از تمام جهات، حتی از نسبت انسان به خودش نزدیک‌تر است. تصور این معنا، برای فهم مردم دشوار است و به‌همین جهت خداوند به‌گونه‌ای بیان کرده تا همگان بفهمند.[۱۳]

منابع

  1. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۶۵.
  2. طبرسی، محمد بن حسن، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ج۶، ص۱۰۸.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ طبرسی، محمد بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه نوری همدانی، حسین‏، و دیگران، ج۲۳، ص۲۵۵.
  4. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲۲، ص، ۲۴۵.
  5. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۴۴.
  6. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، ج۱۸، ص۵۲۰.
  7. کاشانی، ملا فتح‌الله، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۹، ص۹.
  8. ابن‌عربی، محمد بن علی‏، تفسیر ابن عربی (تأویلات عبد الرزاق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۲۲ق. ج۲، ص۲۷۸.
  9. جوادی آملی، عبدالله، حکمت نظری و عملی، دفتر انتشارات اسلامی، ص۹۳.
  10. مصباح یزدی، محمد تقی، شرح حدیث معراج، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)، ۱۳۹۱، ص۱۷۹.
  11. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۴۴–۲۴۵.
  12. تفسیر نمونه، ج۷، ص۱۲۹.
  13. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، ج۱۸، ص۵۲۰.