شجره ممنوعه: تفاوت میان نسخه‌ها

    (صفحه‌ای تازه حاوی «{{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }} {{شروع متن}} {{سوال}} شجره ممنوعه چیست؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} ووو == منابع == {{پانویس|۲}} {{شاخه | شاخه اصلی = علوم و معارف قرآن | شاخه فرعی۱ =معارف قرآنی | شاخه فرعی۲ = | شاخه فرعی۳ = }} {{تکمیل مقاله | شناسه = شد | تیترها = شد | ویر...» ایجاد کرد)
     
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۵: خط ۵:
    {{پایان سوال}}
    {{پایان سوال}}
    {{پاسخ}}
    {{پاسخ}}
    ووو
    در شش مورد از قرآن مجيد اشاره به شجره ممنوعه شده است، بدون اينكه درباره كيفيت و يا نام آن سخنى به ميان آيد، ولى در منابع اسلامى دو نوع تفسير براى آن آمده است، يكى تفسير" مادى" كه طبق معروف در روايات،" گندم" بوده است‌ [1] بايد توجه داشت كه عرب" شجرة" را تنها به درخت اطلاق نمى‌كند، بلكه به بوته‌هاى گياهان نيز شجره مى‌گويد و لذا در قرآن مجيد به بوته كدو شجره اطلاق شده است‌ وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ‌ (صافات آيه 146).
     
    و ديگرى تفسير" معنوى" كه در روايات از آن تعبير به" شجره حسد" شده است، زيرا طبق اين روايات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعيت خود چنين تصور كرد كه مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولياء از فرزندان او (پيامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبيه به حسد پيدا كرد، و همين شجره ممنوعه بود كه آدم مامور بود به آن نزديك نشود.<ref>ج۶، ص۱۲۰.</ref>
     
    در حقيقت طبق اين روايات، آدم از دو درخت تناول كرد كه يكى از مقام او پائين‌تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‌كشيد و آن گندم بود، و ديگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولياء خدا بود كه از مقام و موقعيت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حد خود تجاوز كرد به آن سرنوشت گرفتار شد. اما بايد توجه داشت كه اين حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها يك احساس نفسانى بوده است، بى آنكه كمترين گامى بر طبق آن بردارد.<ref>مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‌، تهران، دار الكتب الاسلاميه‌، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۱۲۱.</ref>
     
    در تورات ساختگى كه امروز مورد قبول همه مسيحيان دنيا و يهود است، شجره ممنوعه به عنوان شجره علم و دانش و شجره حيات و زندگى معرفى شده است‌ [1] تورات مى‌گويد: آدم قبل از آنكه از شجره علم و دانش بخورد علم و دانشى نداشت و حتى برهنگى خود را تشخيص نمى‌داد، و هنگامى كه از آن خورد، و به معنى واقعى، آدم گرديد، از بهشت‌ رانده شد، از ترس اينكه مبادا از درخت حيات و زندگى نيز بخورد و همچون خدايان! حيات جاويدان پيدا كند!.<ref>مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‌، تهران، دار الكتب الاسلاميه‌، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۱۲۱ و ۱۲۲.</ref>
     
    == منابع ==
    == منابع ==
    {{پانویس|۲}}
    {{پانویس|۲}}

    نسخهٔ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۹:۲۸

    سؤال

    شجره ممنوعه چیست؟

    در شش مورد از قرآن مجيد اشاره به شجره ممنوعه شده است، بدون اينكه درباره كيفيت و يا نام آن سخنى به ميان آيد، ولى در منابع اسلامى دو نوع تفسير براى آن آمده است، يكى تفسير" مادى" كه طبق معروف در روايات،" گندم" بوده است‌ [1] بايد توجه داشت كه عرب" شجرة" را تنها به درخت اطلاق نمى‌كند، بلكه به بوته‌هاى گياهان نيز شجره مى‌گويد و لذا در قرآن مجيد به بوته كدو شجره اطلاق شده است‌ وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ‌ (صافات آيه 146).

    و ديگرى تفسير" معنوى" كه در روايات از آن تعبير به" شجره حسد" شده است، زيرا طبق اين روايات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعيت خود چنين تصور كرد كه مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولياء از فرزندان او (پيامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبيه به حسد پيدا كرد، و همين شجره ممنوعه بود كه آدم مامور بود به آن نزديك نشود.[۱]

    در حقيقت طبق اين روايات، آدم از دو درخت تناول كرد كه يكى از مقام او پائين‌تر بود و او را به سوى جهان ماده مى‌كشيد و آن گندم بود، و ديگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولياء خدا بود كه از مقام و موقعيت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حد خود تجاوز كرد به آن سرنوشت گرفتار شد. اما بايد توجه داشت كه اين حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها يك احساس نفسانى بوده است، بى آنكه كمترين گامى بر طبق آن بردارد.[۲]

    در تورات ساختگى كه امروز مورد قبول همه مسيحيان دنيا و يهود است، شجره ممنوعه به عنوان شجره علم و دانش و شجره حيات و زندگى معرفى شده است‌ [1] تورات مى‌گويد: آدم قبل از آنكه از شجره علم و دانش بخورد علم و دانشى نداشت و حتى برهنگى خود را تشخيص نمى‌داد، و هنگامى كه از آن خورد، و به معنى واقعى، آدم گرديد، از بهشت‌ رانده شد، از ترس اينكه مبادا از درخت حيات و زندگى نيز بخورد و همچون خدايان! حيات جاويدان پيدا كند!.[۳]

    منابع

    1. ج۶، ص۱۲۰.
    2. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‌، تهران، دار الكتب الاسلاميه‌، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۱۲۱.
    3. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‌، تهران، دار الكتب الاسلاميه‌، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۱۲۱ و ۱۲۲.