گردن زدن کافران در آیه ۴ سوره محمد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
آیه ۴ [[سوره محمد]]، روش برخورد با مشرکان در جنگ را بیان کرده و دستور داده هنگام روبهرو شدن با | آیه ۴ [[سوره محمد]]، روش برخورد با [[مشرکان]] در [[جنگ]] را بیان کرده و دستور داده هنگام روبهرو شدن با [[کافر|کافران]]، گردن آنان زده شود. مراد از {{متن عربی|لَقیتُم|ترجمه=روبهرو شدن با کافران}}، رویارویی در صحنه جنگ، و عبارت {{متن عربی|فَضَرْبُ الرِّقاب|ترجمه=گردن زدن}} کنایه از قتل است؛ بنابراین مراد از رویارویی و گردن زدن، جنگیدن و کشتن در میدان جنگ است. | ||
در ادامه آیه، دستور داده شده تا زمانی به جنگ ادامه دهید که نبرد پایان | در ادامه آیه، دستور داده شده تا زمانی به جنگ ادامه دهید که نبرد پایان یابد و پس از جنگ اسیران را آزاد کنید یا اینکه از آنان [[فدیه]] گرفته و سپس آزادشان کنید؛ بنابراین قتل بعد از جنگ بهطور کلی منتفی شده است. | ||
== متن آیه == | == متن آیه == |
نسخهٔ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۴۶
مراد از «گردن زدن کافران» در آیه ۴ سوره محمد چیست؟ در عصر کنونی باید چگونه با کافران برخورد کرد؟
آیه ۴ سوره محمد، روش برخورد با مشرکان در جنگ را بیان کرده و دستور داده هنگام روبهرو شدن با کافران، گردن آنان زده شود. مراد از «لَقیتُم؛ روبهرو شدن با کافران»، رویارویی در صحنه جنگ، و عبارت «فَضَرْبُ الرِّقاب؛ گردن زدن» کنایه از قتل است؛ بنابراین مراد از رویارویی و گردن زدن، جنگیدن و کشتن در میدان جنگ است.
در ادامه آیه، دستور داده شده تا زمانی به جنگ ادامه دهید که نبرد پایان یابد و پس از جنگ اسیران را آزاد کنید یا اینکه از آنان فدیه گرفته و سپس آزادشان کنید؛ بنابراین قتل بعد از جنگ بهطور کلی منتفی شده است.
متن آیه
﴿ | فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتی إِذَا أَثخْنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتی تَضَعَ الحْرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِک وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنهْمْ وَ لَکن لِّیَبْلُوَاْ بَعْضَکم بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُواْ فی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ؛
و هنگامی که با کافران در میدان جنگ روبهرو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [= غرامت] بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا میخواست خودش آنها را مجازات میکرد، اما میخواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمیبرد! محمد:۴ |
﴾ |
شأن نزول آیه
علامه طباطبایی در ذیل ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ﴾ روایت کرده است که این آیه درباره کسانی از اصحاب رسول خدا(ص) نازل شده است که در جنگ احد کشته شدند.[۱]
از این آیه اینطور برداشت میشود که این آیه عام است و در صدد بیان یک قاعده کلی است و تا روز قیامت و در همه عصرها که جنگی میان کفار و اسلام اتفاق بیفتد، این آیه مصداق دارد؛ بنابراین، دیدگاه درالمنثور و افراد دیگر که این آیه را به جنگ احد، مقید میکنند درست نمیباشد.[۲]
ملاقات کفار در میدان جنگ
همانطور که واضح است گردن زدن، کنایه از قتل است، و چون گردن زدن روشنترین مصداق قتل بوده روی آن تکیه شده است و هدف این است که دشمن از پای درآید. «لقیتم» از ماده «لقاء»، به معنای «جنگ» است. قرائن متعددی در خود این آیه وجود دارد که معنای لقاء، در این آیه رویارویی برای نبرد و جنگ میباشد، مانند بحث از رفتار با «اسیران» و واژه «حرب» (جنگ) و «شهادت در راه خدا» که در ذیل آیه آمده است. بنابر این با وجود اینکه «لقاء» گاه به معنای هر گونه ملاقات و گاه به معنای روبرو شدن در میدان جنگ استعمال میشود و در قرآن مجید در هر دو معنی به کار رفته است، اما با توجه به قرائن در آیه، معنای رویارویی در جنگ برداشت میشود.
در عبارت ﴿حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها﴾ «حتی» غایت و مدت انجام «فضرب الرقاب» است، یعنی به قتل کفار تا زمانی که جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، ادامه دهید و بعد از آن دیگران را به اسارت بگیرید. نکته قابل توجه این است که بارهای سنگین در آیه به جنگ نسبت داده شده است و به این معنا است که تا بارهای سنگین در جنگ که کنایه از سلاحها و مواردی که جنگجویان با خود به همراه دارند بر زمین گذاشته نشود، جنگ پایان نخواهد پذیرفت.
اسیر گرفتن بعد از پایان جنگ
«اثخنتموهم» از ماده «ثخن» به معنای غلظت و صلابت است و به همین مناسبت به پیروزی و غلبه آشکار و تسلط کامل بر دشمن اطلاق میشود. گرچه غالب مفسران این جمله را به معنای کثرت و شدت کشتار از دشمن گرفتهاند، ولی چنان که گفتیم این معنی در ریشه لغوی این عبارت نیست، اما از آن جا که گاه جز با کشتار شدید و وسیع دشمن، خطر بر طرف نمیگردد، یکی از مصادیق این جمله در چنین شرائطی میتواند مسئله کشتار بوده باشد نه مفهوم اصلی آن.[۳]
با توجه به عبارت «اثخنتموهم»، آیه فوق بیانگر یک دستور جنگی است که پیش از درهم شکستن قطعی مقاومت دشمن، نباید اقدام به گرفتن اسیر کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهی سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد و پرداختن به امر اسیران، ممکن است آنها را از وظیفه اصلی خود بازدارد.
«فشدوا الوثاق» (با توجه به این که «وثاق» به معنای طناب یا هرچیزی است که با آن میبندند) اشاره به محکم کاری در بستن اسیران است، مبادا اسیر از فرصت استفاده کند و خود را آزاد ساخته و ضربه کاری وارد سازد.
حکم اسیران
در جمله ﴿فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً﴾ حکم اسیران جنگی بیان میشود که بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها تصمیمگیری شود، میفرماید: یا بر آنها منت بگذارید و بدون عوض آزادشان کنید یا از آنها فدیه و عوض بگیرید و آزاد نمایید
به این ترتیب اسیر جنگی را نمیتوان بعد از پایان جنگ به قتل رسانید، بلکه رهبر مسلمین طبق مصالحی که در نظر میگیرد، آنها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد میسازد. در مورد عوض هم گفته شده است که از توانایی این فرد استفاده شود، مثلاً برای تدریس به فرزندان مسلمانان از او استفاده شود.
جنگ محل آزمون الهی
در ادامه این عبارت میآید که :﴿وَ لکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ﴾ «اما خدا میخواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید». این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلی درگیری حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعی از اهل سخن جدا میشوند. استعدادها شکوفا میگردد و نیروی استقامت زنده میشود و هدف اصلی زندگی دنیا که آزمودگی و پرورش قدرت ایمان است تأمین میگردد.
و در آیه قبل از این آیه آمده است: ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ﴾: «هدف این است که خداوند (در سایه این پیکارها) افراد با ایمان را خالص گرداند و کافران را نابود سازد».
مطالعه بیشتر
۱ـ تفسیر احسن الحدیث، علی اکبر قرشی، ج۳، ص۶۳ و ج۱۰، ص۱۷۸.
۲ـ تفسیر هدایت؛ گروهی از مترجمان، ج۲، ص۳۱۵ و ج۱۳، ص۲۰۴.