جنگ احد

سؤال

جنگ احد کجا و در چه سالی رخ داد؟

جنگ اُحُد از جنگ‌های پیامبرخدا (ص) با مشرکان مکه است که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد در نزدیکی مدینه به وقوع پیوست.

قریشیان پس از شکست در جنگ بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر(ص) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر(ص) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر(ص) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود.

نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر(ص) آنان را بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت‌ سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزة بن عبدالمطلب، جراحت بر صورت پیامبر(ص) و شکستن دندان وی. اختصاص بالغ بر۸۰ آیه[۱] به ماجرای اُحُد بیانگر آن است كه ماجرای نبرد اُحُد دارای درس های بسیار آموزنده برای مسلمانان هر عصر است كه فرا گرفتن آن درس ها موجب عزّت آنان خواهد بود.

دورنمایی از جنگ اُحُد

بت پرستان در جنگ بدر، ضربات شدید از جانب مسلمانان خوردند و بسیاری از سران‌شان كشته شدند. آنها تصمیم گرفتند برای انتقام و سركوبی مسلمانان به سوی مدینه حركت كنند؛ آنها با پنج هزار نفر به اضافه زنان، غلامان، ساز و برگ نظامی و استمداد از قبایل مختلف حركت نمودند در حالی كه شعار می‎‌دادند: انتقام! انتقام.

این لشكر مجهّز روز پنجشنبه ۵ شوّال سال سوم هجرت در دامنه كوه اُحُد (یك فرسخی مدینه) مستقر شد. پیامبر(ص) روز جمعه را در مدینه ماند و نماز جمعه را خواند و در خطبه‎‌های نماز، مردم را به دفاع و جهاد، دعوت كرد و سپس با سپاهی حدود هزار نفر، از مدینه به سوی اُحُد حركت كردند؛ در بین راه «عبدالله بن ابی سلول» منافق با طرف‌داران خود كه حدود سیصد نفر از سپاه را تشكیل می‎‌دادند، به مدینه بازگشتند. پیامبر(ص) با سپاه ۷۰۰ نفری به سرزمین اُحُد وارد شد و در نقطه‌‎ای در كنار كوه مستقر گردید، پشت سر، دهانه شكاف كوهی را دید، «عبدالله بن جُبیر» را با پنجاه تیرانداز، نگهبان آن دهانه كرد و به آنها تاكید كرد كه تا پایان جنگ در آن جا بمانند و حركت نكنند.

روز هفتم، پس از نماز صبح، چند نفر از دلاوران دشمن پیاپی به میدان تاختند و طلب مبارزه كردند، امیرمؤمنان علی(ع) به میدان آنها رفت و آنها را به هلاكت رسانید، در این هنگام جنگ دسته جمعی آغاز گردید، پیامبر(ص) و علی(ع) و حمزه در پیشاپیش سپاه اسلام با دشمن می‎‌جنگیدند؛ افراد برجسته‎‌ای مانند: حمزه عموی پیامبر، مُصعب بن عُمیر، عبدالله بن جحش، حنظله و... به شهادت رسیدند.

شایعه قتل پیامبر و پیام خدا

در درگیری شدید نبرد اُحُد یكی از جنگجویان سنگی به سوی پیامبر افكند، كه موجب مجروح شدن پیشانی و شكستن بینی، دندان و شكافته شدن لب پایین آن حضرت شد، به طوری كه خون چهره نازنین حضرت را پوشانید، او خواست آن حضرت را بكشد، یكی از سرداران جوان و رشید اسلام به نام مُصعب بن عُمیر كه شباهت زیادی به پیامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حمله‎‌های كوبنده‌‎اش از پیشروی دشمن جلوگیری كرد و در این میان به شهادت رسید؛ دشمن خیال كرد كه پیامبر را كشته است، از این رو با صدای بلند همین خبر را اعلام كرد و موجب شایعه شد.

این شایعه باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید و عده‎‌ای از مسلمانان آن چنان خود را باختند كه از میدان گریختند، در این هنگام آیه ۱۴۴ آل عمران نازل شد كه اگر محمد كشته شد، خدای محمد هست: ﴿وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَُّ اللَّهَ شَيًْا وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرِين؛ محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ فقط فرستاده خدا است و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، اگر او بمیرد یا كشته شود، شما به عقب بر می‎‌گردید؟ و هر كس به عقب برگردد، هرگز به خدا ضرری نمی‌‎زند، خداوند به زودی شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد. خداوند با نزول این آیه بر مسلمانان این پیام را داد که شخص و پیوند جسمانی نباید محور قرار گیرد، بلكه شخصیت و پیوند مكتبی را باید محور باشد.[۲]

عوامل شكست مسلمانان

  1. تفرقه بر اثر نفاق: عبدالله بن ابی سلول منافق در حسّاس‎‌ترین شرایط، با حدود یك سوم لشكر اسلام از سپاه اسلام كنار گرفت و به مدینه برگشت، این خود یك نوع اختلاف بود كه می‎‌توانست نقش مهمّی در ضربه زدن به اتحاد داشته باشد.
  2. مراعات نکردن دستورات نظامی: عدم رعایت انضباط نظامی و هرج و مرج در كارها، یكی از عوامل شكست است، چنان كه اكثر نگهبانان دهانه شكاف كوه را كه نقطه حسّاسی بود، به طمع غنائم رها كردند و دشمن از همانجا حمله کرد.
  3. نقش ویرانگر شایعه در جنگ: شایعه قتل حضرت محمد(ص) اثر عجیبی در فرار و وحشت مسلمانان داشت.
  4. سستی در جبهه حق: استقامت نكردن مسلمانان عامل دیگر شكست بود، اگر آنها با ایمان قوی، هم چون علی(ع) و مقداد و ابودُجانه ایستادگی می‎‌كردند، آن طور شكست نمی‎‌خوردند.

ماجرای حمراء الاسد

یكی از حوادثی كه پس از جنگ اُحُد رخ داد، ماجرای «حمراء الاسد» است؛ قریشیان به فرمان ابوسفیان پس از جنگ احد به سرعت به سوی مكّه حركت كرد، هنگامی كه به سرزمین «روحاء» رسیدند، از كار خود پشیمان شدند و تصمیم به بازگشت به مدینه گرفتند تا بقیه مسلمانان را به قتل رسانند. پیامبر خدا(ص) با شنیدن این خبر دستور داد مسلمانان بسیج شوند و برای یك جنگ دیگر آماده گردند، به خصوص فرمان داد كه مجروحان نیز در این جنگ شركت نمایند و مسلمانان همراه مجروحین به سوی لشكر دشمن حركت كردند.[۳]

در ارزش كار این دلیرمردان، آیات ۱۷۲ تا ۱۷۴ سوره آل عمران نازل شد: ﴿آنها كه دعوت خدا و پیامبر را پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از میان آنها برای كسانی كه نیكی كردند و راه تقوا را پیمودند، پاداش بزرگی خواهد بود . اینها كسانی بودند كه بعضی از مردم به آنها گفتند، مردم لشكر دشمن برای حمله به شما اجتماع كرده‎‌اند از آنها بترسید، اما آنها ایمان شان زیادتر شد و گفتند: خدا ما را كافی است و بهترین حامی ما می‎باشد . به همین جهت از این میدان با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالی كه هیچ ناراحتی به آنها نرسید و از فرمان خدا پیروی كردند و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است.

پیامبر(ص) با مسلمانان در محلی به نام «حمراء الاسد» (هشت میلی مدینه) رسیده و در آن جا اردو زدند.[۴]

خبر حركت ارتش اسلام به لشكر دشمن رسید، به خصوص كه شنیدند حتی مجروحین مسلمان همراه لشكرند، همین خبر كه حاكی از نهایت مقاومت مسلمانان بود، دشمن را به وحشت انداخت. در این بین «معبد خزاعی» كه یكی از مشركان بود و از مدینه به سوی مكه می‌‎رفت، به لشكر ابوسفیان رسید، ابوسفیان در مورد چگونگی لشكر اسلام از او سؤال كرد، او گفت: محمد را دیدم تا لشكری بسیار كه تا كنون، همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش می‌‎آیند. گفتار معبد كار خود را كرد، ابو سفيان از تصميم خود منصرف شده بسوى مكه راه افتاد. رسول خدا(ص) از «حمراء الاسد» به مدينه باز گشتند.[۵]

منابع

  1. سوره آل عمران آیه ۱۲۱ به بعد.
  2. طبرسى، فضل‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران‏، ناصر خسرو، چاپ سوم‏، ۱۳۷۲ش، ‏ج۲، ص۸۴۸.
  3. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‏، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ اول‏‏، ۱۳۷۴ ه. ش‏، ج۳، ص۱۷۴.
  4. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‏، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ اول‏‏، ۱۳۷۴ ه. ش‏، ج۳، ص۱۷۵.
  5. قرشى، على اكبر، تفسير احسن الحديث‏، تهران، ‏بنياد بعثت، چاپ سوم، ‏‏۱۳۷۷ش، ج‏۲ ، ص۲۳۲.