وکیل نبودن پیامبر(ص) بر مردم: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
=== عدم اکراه بر دین === | === عدم اکراه بر دین === | ||
عدم اکراه در دین در آیه ۲۶۵ سوره بقره به صراحت آمده است: {{قرآن|لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ|ترجمه=در دین هیچ اجباری نیست.|سوره=بقره|آیه=۲۵۶}} آیات زیادی به این مضمون وجود دارد که گویای عدم الزام و اجبار و اکراه در پذیرش دین هستند. قرآن هدف از خلقت مخلوقات را این دانسته است که کدامشان نیکوکارتر است و طبق این موضوع اجبار در دین، خلاف نص صریح قرآن است.<ref>سوره ملک آیه ۲ ملک. سوره کهف آیه ۷.</ref> | عدم اکراه در دین در آیه ۲۶۵ سوره بقره به صراحت آمده است: {{قرآن|لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ|ترجمه=در دین هیچ اجباری نیست.|سوره=بقره|آیه=۲۵۶}} این آیه چه در مقام خبر از واقع خارجي باشد، يا انشاء نهي از اكراه، شامل امور اعتقادي دين می شود.<ref>منتظري، حسينعلي، رساله حقوق، ص۵۲.</ref> | ||
آیات زیادی به این مضمون وجود دارد که گویای عدم الزام و اجبار و اکراه در پذیرش دین هستند. قرآن هدف از خلقت مخلوقات را این دانسته است که کدامشان نیکوکارتر است و طبق این موضوع اجبار در دین، خلاف نص صریح قرآن است.<ref>سوره ملک آیه ۲ ملک. سوره کهف آیه ۷.</ref> | |||
ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچگونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند، زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۹۲.</ref>دین فقط راه را نشان میدهد اما الزام به رفتن نمیکند و قدرت انتخاب و اختیار ویژه انسان را از او نمیگیرد.<ref>مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فقه اهل بیت علیهم السلام - فارسی، ج۷، ص۱۵۰.</ref> | ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچگونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند، زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۹۲.</ref>دین فقط راه را نشان میدهد اما الزام به رفتن نمیکند و قدرت انتخاب و اختیار ویژه انسان را از او نمیگیرد.<ref>مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فقه اهل بیت علیهم السلام - فارسی، ج۷، ص۱۵۰.</ref> |
نسخهٔ ۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۱۲
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
وکیل نبودن پیامبر(ص) بر مردم که در قرآن آمده است به چه معناست؟
وکیل نبودن پیامبر(ص) بر مردم، تصریحِ قرآن کریم است که در چند آیه آمده است. وکالت نداشتن پیامبر(ص) به این معناست که او اجازهٔ اجبار و زورگویی به مردم برای ایمان آوردنشان را ندارد. این مضمون با کلماتی دیگر مانند مصیطر (مسلط) و جبار (زورگو) و حفیظ (نگهبان) هم آمده است که از پیامبر(ص) نفی شده است. سلب این عناوین و جایگاه از پیامبر(ص) از مهمترین عناصرِ تقویتکننده اندیشهٔ آزادی در انتخاب دین است.
در آیات متعددی درباره این موضوع سخن رفته است که وظیفه پیامبر(ص) تنها ابلاغ پیام و اندرز دادن است و سیطرهای بر مردم ندارد و نباید ایمان و عقیدهای را تحمیل کند. بارها از پیامبر(ص) با اوصافی مانند بشیر و نذیر یاد شده است و این نکته را یادآور است که پیامبر نمیتواند و نباید تحمیلکننده دین باشد. به موضوع عدم اکراه در دین در آیات زیادی در قرآن اشاره شده است. خداوند در قرآن در چندین آیه تصریح کرده است که اگر خداوند میخواست، همه انسانها را هدایت میکرد؛ اما خلقت انسانها برای این است که مورد آزمایش قرار گیرند و ذیل راهنمایی پیامبران، خود خیر و شر را برگزینند.
نفی وکالت پیامبر(ص) بر مردم
در چندین آیه قرآن،[۱] نسبت وکالت از پیامبر(ص) بر مردم نفی شده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا؛ و تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم.﴾(اسراء:۵۴)
وکیل یعنی کسی که کار دیگران به او واگذار شده است.[۲] منظور از «وکیل» در این موارد کسی است که مسئول هدایت عملی و ضامن دیگران بوده باشد. مفسران گفتهاند پیامبر(ص) به آنها اعلام میکند که این شما هستید که باید تصمیم نهایی را در مورد قبول یا رد حقیقت بگیرید، و هدایت را بپذیرید من تنها مأمور ابلاغ رسالت و دعوت الهی هستم.[۳] پیامبر تنها مسئول ابلاغ رسالت بود، نه مسئول ایمان و کفر ایشان، چون ایمان و کفر آنان نه تکوینا در دست پیامبر است و نه به غیر آن.[۴] در تفاسیر در مقابل معنای نفی وکالت، به وظیفه انذار و بشارت پیامبر(ص) اشاره شده است.[۵] و نیز اینکه پیامبر در مقابل تکذیب مشرکان، اختیار این را ندارد که با زور آنان را منع کند، بلکه فقط از عذاب عظیم آخرت هشدار میدهد.[۶]
در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه ۵۴ سوره اسراء شرح داده است که پیامبر حافظ اعمال مردم نیست و پاداش و کیفر آنان هم بر او نیست. پیامبر تنها تنها آنان را میترساند و مأمور نیست که با آنها بجنگد و وادارشان سازد که ایمان بیاورند.[۷]
در برخی آیات به رسول خدا(ص) اعلام میکند از شرک مشرکین و اینکه میبیند زحماتش درباره هدایت آنان به جایی نمیرسد اندوهناک نشود، چون هدایت و ضلالت آنها به مشیت خداوند بستگی دارد و آنها اگر تو را به تنگ آوردهاند خدا را نمیتوانند به تنگ آورند.[۸]
پیامبر وظیفه ندارد که مردم را به پذیرش حق مجبور کند، چرا که اجبار در پذیرش ایمان معنی ندارد. و اگر مردم اسلام را نپذیرفتند پیامبر نمیتواند آنها را از مجازات الهی حفظ کند، بلکه وظیفه او دعوت و تبلیغ است.[۹] وظیفه پیامبر(ص) یادآوری، روشنگری، ابلاغ پیامهای الهی و نشاندادن راه است و این مردماند که خود باید تصمیم بگیرند و راه راست را انتخاب کنند. پیامبر(ص) از جانب خدا بر مردم مسلّط نشده تا با زور، ایمان را بر آنان تحمیل کند. مأموریت پیامبران الهی، تبیین عقیده است، نه تحمیل عقیده.[۱۰]
برخی مفسران اعتقاد دارند آیاتی که وکالت و جباریت و تسلط پیامبر(ص) بر مردم را نفی میکند، توسط آیات قتال نسخ شده است.[۱۱]
رساندن پیام
قرآن بارها اعلام میدارد که آنچه بر عهده پیامبر است تنها ابلاغ پیام و تبلیغ است.[۱۲] این آیات جدال با مشرکان را نهی میکند و مسئولیت پیامبر را جز تبلیغ و ترویج دین نمیداند.[۱۳] کار پیامبران، دعوت و تبلیغ است، نه اجبار مردم به ایمان.[۱۴]وظیفه پیامبران رسانیدن اوامر و نواهی خداوند است، امّا عمل مردم بر طبق آن، به هیچروی جزء وظایف آنان نمیباشد و این معنا در بسیاری از آیات آمده است.[۱۵]
علامه طباطبایی ذیل آیه ﴿فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ؛ آیا پیامبران را جز تبلیغ روشنگر وظیفه دیگری است؟﴾(نحل:۳۵) بلاغ مبین را شرح میدهد که تنها وظیفه فرستادگان خدا ابلاغ مبین و ابلاغ آشکار است. وظیفه آنان این نیست که مردم را مجبور به قبول دعوت خود کنند، یا اراده تکوینی خدای را از بین ببرند و بهطور قهر و جبر، از کفر به ایمان و از معاصی به اطاعت بکشانند.[۱۶]
در قرآن بارها تصریح شده است که پیامبر(ص) و پیامبران تنها مژدهدهنده (بشیر) و بیمدهنده (نذیر و منذر) و پند دهنده (مذکِّر) است.[۱۷] مفسران گفتهاند آنچه بر خداوند است، فرستادن پیامبری معصوم با منطق حقّ همراه با بشارت و انذار است. حال مردم خودشان هستند که آزادانه یا راه حقّ را میپذیرند یا سرسختانه لجاجت میکنند.[۱۸]
فخرالدین رازی در تفسیر آیه ۱۲۵ سوره نحل میگوید که خداوند فرستادهٔ خویش را فرمان داد تا مردم را به یکی از این سه روش: حکمت، موعظهٔ حسنه و جدال احسن، به دین خود دعوت نماید.[۱۹]
عدم سیطره پیامبر(ص) بر مردم
آیات زیادی در قرآن این موضوع را تفهیم و تصریح میکند که پیامبر تسلط و چیرگی بر آزادی و اختیار و اعمال و انتخاب مردم ندارد.﴿وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ؛ و تو به زور وادارنده آنان نیستی.﴾(ق:۴۵)
قرآن، وصف حفیظ (نگهبان و حافظ) را از پیامبر نفی کرده است.[۲۰]مراد از حفیظ کسی است که اراده شئون وجود، از قبیل حیات، نشو، رزق و امثال آن به دست او است.[۲۱] نفی صفت حفیظ و وکیل از پیامبر(ص) به معنی نفی اجبار کردن بر دفع زیان یا جلب منفعت است. پیامبر حافظ اعمال و مراقب کارهای مردم نیست و نیز مأمور و نگاهبان آنها نیست تا با جبر و زور آنان را به ایمان دعوت کند.[۲۲]
علامه شعرانی در شرح مضمون آزادی انسان گفتهاند خداوند انسان را مختار آفرید تا خود اختیار نیک یا بد کند. اجبار هرچند بر امر نیک باشد، اختیار از آن بهتر است. اما گاهی جبّاری خود را مصلح و دلسوز مردم میداند و بهانه میآورد که آنها را به مصالح آنها اجبار میکند. اما هیچ مصلحتی بالاتر از دین خدا نیست و خدا آنها را مجبور نکرد. و مصلحت هرچند هم عظیم باشد، اختیار داشتن مردم از آن عظیمتر است و اگر تمام نعمتهای جهان را برای انسان فراهم آورند و او را در زندان کنند، چون برخلاف طبع اوست، بر او دشوار باشد.[۲۳]
از کلماتی که معنای تسلط را در قرآن میدهد مصیطر است که از پیامبر نفی شده است.[۲۴] در مفهوم مصیطر گفتهاند مسلّط بر غیر است و بقهر و غلبه.[۲۵]مفسران گفتهاند پیامبر باید تنها مردم را تذکر دهد که وظیفه او تنها تذکر دادن است، او دست زور به آنها ندارد. و پس از اعراض و کفر آنها، باید منتظر عذاب آنها ماند.[۲۶]رسول خدا(ص) تنها رسولی است مبلغ و بس، حاکم و مصیطر بر مردم نیست.[۲۷]
عدم تعلق مشیت الهی بر ایمان مردم به صورت اجباری
در قرآن این مفهوم بارها تبیین شده است که اگر خداوند میخواست و اراده میکرد همه انسانها ایمان میآوردند:[۲۸] ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَیٰ؛ و اگر خدا میخواست قطعاً آنان را بر هدایت گِرد میآورد.﴾(انعام:۳۵) در تفسیر این آیه گفتهاند خدا کسی را مجبور نمیکند به او ایمان بیاورد، بلکه پس از اقامه شواهد و دلایل، وی را مخیّر میگذارد. اگر خدا با اراده «کُنْ فَیَکُونُ» از بندگانش میخواست که ایمان بیاورند، حتّی یک تن از آنها کافر باقی نمیماند؛ لکن حکمت او چنین اقتضا کرد که در امور مردم به عنوان دستوردهنده و نصیحتکننده دخالت کند و نه به عنوان آفریننده و غلبهکننده.[۲۹]
خداوند میتواند همه را هدایت کند؛ ولی حکمت او اقتضا مییکند که انسان آزاد باشد.[۳۰] خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده است و آنان را نهی کرد از قهر و اجبار دیگران، و جبّاران را نکوهش فرمود، مانند فرعون و نمرود که اراده خود را بر بندگان خدا به قهر و اجبار تحمیل میکنند.[۳۱]
عدم اکراه بر دین
عدم اکراه در دین در آیه ۲۶۵ سوره بقره به صراحت آمده است: ﴿لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ؛ در دین هیچ اجباری نیست.﴾(بقره:۲۵۶) این آیه چه در مقام خبر از واقع خارجي باشد، يا انشاء نهي از اكراه، شامل امور اعتقادي دين می شود.[۳۲]
آیات زیادی به این مضمون وجود دارد که گویای عدم الزام و اجبار و اکراه در پذیرش دین هستند. قرآن هدف از خلقت مخلوقات را این دانسته است که کدامشان نیکوکارتر است و طبق این موضوع اجبار در دین، خلاف نص صریح قرآن است.[۳۳]
ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچگونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند، زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.[۳۴]دین فقط راه را نشان میدهد اما الزام به رفتن نمیکند و قدرت انتخاب و اختیار ویژه انسان را از او نمیگیرد.[۳۵]
در چندین آیه قرآن خطاب به پیامبر آمده است که به خاطر کفر و جهالت کفار ناراحت نباشد.[۳۶]
منابع
- ↑ سوره یونس آیه ۱۰۸. سوره فرقان آیه ۴۳، سوره اسراء آیه ۵۴، سوره شوری آیه ۶، سوره انعام آیه ۶۶ و ۱۰۷. سوره زمر آیه ۴۱.
- ↑ قرشی، سید علی اکبر، تفسیراحسنالحدیث، ج۹، ص۲۹۵.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۸۶.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.
- ↑ مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، ج۳، ص: ۳۲۰.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص: ۱۹۸.
- ↑ طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص: ۱۳۴.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۰۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه عقاید اسلامی، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص: ۳۲۵؛ و نیز: میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۳، ص: ۳۸۴. و نیز: ملا فتحالله کاشانی، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۳، ص: ۴۰۸.
- ↑ سوره آل عمران آیه ۲۰. سوره نحل آیه ۸۲ و ۳۵. سوره عنکبوت آیه ۱۸. سوره تغابن آیه ۱۲، سوره مائده ۹۲ و ۹۹.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۳، ص: ۱۹۲.
- ↑ قرائتی محسن، تفسیر نور، ج۴، ص: ۵۱۸. و نیز: طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۹، ص: ۳۱.
- ↑ مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، ج۴، ص: ۷۹۲.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۲، ص: ۳۵۲.
- ↑ سوره مائده آیه ۱۹. سوره اعراف آیه ۱۸۸ و ۱۸۴. سوره هود آیه ۲ و ۱۲ و ۲۵. سوره بقره آیه ۱۱۹. سوره سبأ آیه ۲۴ و ۳۴ و ۴۴ و ۴۶. سوره فاطر آیه و ۲۳ و ۴۲ و ۲۴. سوره فصلت آیه ۴. سوره حج آیه ۴۹. سوره شعراء آیه ۱۱۵. سوره قصص آیه ۴۶. سوره عنکبوت آیه ۵۰. سوره سجده آیه ۳. سوره ص آیه ۷۰. سوره زخرف آیه ۲۳. سوره احقاف آیه ۹. سوره ذاریات آیه ۵۰ و ۵۱. سوره نجم آیه ۵۶. سوره ملک آیه ۸ و ۹ و ۱۷ و ۲۶. سوره نوح آیه ۲. سوره رعد آیه ۷. سوره ص آیه ۴ و ۶۵. سوره ق آیه ۲. سوره نازعات آیه ۴۵. سوره اسراء آیه ۱۰۵. سوره فرقان آیه ۵۶. سوره احزاب آیه ۴۵. سوره فتح آیه ۸. سوره صف آیه ۶. سوره غاشیه آیه ۲۱ و …
- ↑ قرائتی محسن، تفسیر نور، ج۱، ص: ۱۹۱
- ↑ غلامرضا اعوانی، مدخل جدل، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۶۴۶۰.
- ↑ سوره هود آیه ۸۶، سوره انعام آیه ۱۰۴.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۹۲ ۳۹۰.
- ↑ شعرانی، ابوالحسن، پژوهشهای قرآنی علامه شعرانی، ج۳، ص: ۱۳۵۰، محقق: غیاثی کرمانی، محمدرضا
- ↑ سوره غاشیه آیه ۲۲.
- ↑ طبرسی، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه بیستونی، محمد، ج۲۷، ص۳۷.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۴۶۰.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ سوره یونس آیه ۹۹. سوره انعام آیه ۳۵ ۱۴۹. سوره هود آیه ۱۱۸. سوره شعراء آیه ۳ و ۴.
- ↑ مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، ج۳، ص: ۲۸۶.
- ↑ قرائتی محسن، تفسیر نور، ج۲، ص: ۴۴۷.
- ↑ شعرانی، ابوالحسن، پژوهشهای قرآنی علامه شعرانی، ج۳، ص: ۴۸۴، محقق: غیاثی کرمانی، محمدرضا
- ↑ منتظري، حسينعلي، رساله حقوق، ص۵۲.
- ↑ سوره ملک آیه ۲ ملک. سوره کهف آیه ۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فقه اهل بیت علیهم السلام - فارسی، ج۷، ص۱۵۰.
- ↑ سوره لقمان آیه ۲۳، سوره نمل آیه ۷۰، سوره آل عمران آیه ۱۷۶، سوره انعام آیه ۳۳، سوره مائده آیه ۴۱.