وکیل نبودن پیامبر(ص) بر مردم: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== معنای وکیل نبودن پیامبر(ص) == | == معنای وکیل نبودن پیامبر(ص) == | ||
سوره یونس آیه ۱۰۸. سوره فرقان آیه ۴۳، سوره اسراء آیه ۵۴، سوره شوری آیه ۶، سوره انعام آیه ۶۶ و ۱۰۷. | سوره یونس آیه ۱۰۸. سوره فرقان آیه ۴۳، سوره اسراء آیه ۵۴، سوره شوری آیه ۶، سوره انعام آیه ۶۶ و ۱۰۷. | ||
وکیل یعنی کسی که کار دیگران به او واگذار شده است.<ref>قرشی، سید علی اکبر، تفسيراحسنالحديث، ج۹، ص۲۹۵.</ref> | |||
پیامبر تنها مسئول ابلاغ رسالت بود، نه مسئول ایمان و کفر ایشان، چون ایمان و کفر آنان نه تکوینا در دست پیامبر است و نه به غیر آن.<ref>علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.</ref> | پیامبر تنها مسئول ابلاغ رسالت بود، نه مسئول ایمان و کفر ایشان، چون ایمان و کفر آنان نه تکوینا در دست پیامبر است و نه به غیر آن.<ref>علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.</ref> |
نسخهٔ ۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۷
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
وکیل نبودن پیامبر(ص) بر مردم که در قرآن آمده است به چه معناست؟
معنای وکیل نبودن پیامبر(ص)
سوره یونس آیه ۱۰۸. سوره فرقان آیه ۴۳، سوره اسراء آیه ۵۴، سوره شوری آیه ۶، سوره انعام آیه ۶۶ و ۱۰۷.
وکیل یعنی کسی که کار دیگران به او واگذار شده است.[۱]
پیامبر تنها مسئول ابلاغ رسالت بود، نه مسئول ایمان و کفر ایشان، چون ایمان و کفر آنان نه تکوینا در دست پیامبر است و نه به غیر آن.[۲]
منظور از "وكيل" در اين موارد كسى است كه مسئول هدايت عملى و ضامن ديگران بوده باشد، به اين ترتيب پيامبر ص به آنها اعلام مىكند كه اين شما هستيد كه بايد تصميم نهايى را در مورد قبول و يا رد حقيقت بگيريد، و هدايت را بپذيريد من تنها مامور ابلاغ رسالت و دعوت الهى هستم.[۳]
این آیه تسلیت مى دهد رسول خدا (ص) را به اینکه از شرک مشرکین و اینکه میبیند زحماتش در باره هدایت آنان به جایى نمى رسد اندوهناک نشود، چون هدایت و ضلالت ایشان به مشیت خداى تعالى بستگى دارد و ایشان اگر تو را به تنگ آورده اند خدا را نمى توانند به تنگ آورند.[۴]
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم، چرا كه اجبار در پذيرش ايمان معنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مىتوانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم، بلكه وظيفه من دعوت است و تبليغ.[۵]
رساندن پیام
سوره آل عمران آیه ۲۰. سوره نحل آیه ۸۲ و ۳۵. سوره عنکبوت آیه ۱۸. سوره تغابن آیه ۱۲، سوره مائده ۹۲ و ۹۹.
۱۲۵ نحل. پند و حکمت
«انذار» و «تبشیر»
عدم سیطره پیامبر(ص) بر مردم
جبار: سوره ق آیه ۴۵.
حفیظ: سوره هود آیه ۸۶، سوره انعام آیه ۱۰۴. مراد از (( حفیظ )) کسى است که اراده شؤ ون وجود، از قبیل حیات ، نشو، رزق و امثال آن به دست او است.[۶] نفى اين صفت حفيظ و وكيل از پيامبر ص به معنى نفى اجبار كردن بر دفع زيان يا جلب منفعت است.[۷]
مصیطر: سوره غاشیه آیه ۲۱ ۲۲.
مردم را تذکر بده که وظیفه تو تنها تذکر دادن است ، تو دست زور به ایشان ندارى مگر افرادى از ایشان که از تذکر و پندگیرى روى گردانند و کفر مى ورزند))، چون تذکر دادن آن جناب به افراد آن چنانى لغو و بى فایده است و معلوم است که تولى و اعراض و کفر، همواره بعد از تذکر رخ مى دهند، پس آنچه با این استثناء نفى شد تذکر مکرر است ، گویا فرموده : تو به ایشان تذکر بده و تذکر خود را پى بگیر و آن را قطع مکن ، مگر از کسى که یکبار و دو بار تذکرش دادى و او روى گردانید و کفر ورزید که در این صورت دیگر لازم نیست به تذکر خود ادامه دهى ، بلکه باید از او اعراض کنى ، تا خداى تعالى به عذاب بزرگتر معذبش سازد.[۸]
رسول خدا (ص ) تنها رسولى است مبلغ و بس ، حاکم و مصیطر بر مردم نیست.[۹]
عدم تعلق مشیت الهی بر ایمان مردم به صورت اجباری.
۹۹ یونس.
سوره انعام آیه ۳۵ ۱۴۹. سوره یونس آیه ۹۱. سوره هود آیه ۱۱۸. سوره شعراء آیه ۳ و ۴.
لقمان ۲۳. محزون نباش از کفر مردم.
عدم اکراه بر دین: آیه ۲۶۵ بقره. سوره آل عمران آیه ۲۰. سوره نسا آیه ۸۰.
ايمان به خدا و مبانى اسلام هيچگونه جنبه تحميلى نمىتواند داشته باشد، بلكه از طريق منطق و استدلال و نفوذ در فكر و روح افراد بايد پيشروى كند، زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم اين است كه مردم حقايق را درك كنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.[۱۰]
منابع
- ↑ قرشی، سید علی اکبر، تفسيراحسنالحديث، ج۹، ص۲۹۵.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج۵، ص۲۸۶.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۱.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج۵، ص۴۰۰.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۳۳.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج۵، ص۳۹۲.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۴۶۰.
- ↑ علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج۵، ص۳۹۲.