احادیث پیامبر(ص) در مذمت یزید

سؤال

احادیث زیادی که از پیامبر اسلام(ص) در مذمّت یزید بن معاویه نقل شده، هیچ‌گونه اعتباری ندارد پس چرا به آنها استناد می‌شود؟


احادیثی از پیامبر اسلام(ص) در مذمت یزید بن معاویه آمده است که او را اولین شخصی معرفی می‌کند که بر خلاف سنت پیامبر(ص) عمل کرده و امت اسلام را از مسیر قسط و عدل خارج می‌سازد. این نوع احادیث به صورت پر تکرار در کتب حدیثی شیعه و سنی آمده است. برخی از عالمان اهل سنت به بررسی رجالی سلسله روات برخی از این احادیث پرداخته و همه راویان را ثقه و مورد اعتماد معرفی کرده‌اند.

بررسی احادیث

در منابع اسلامی از پیامبر اسلام(ص) روایاتی در مذمت یزید بن معاویه ذکر شده است که دو مورد از آنها مورد بررسی قرار می‌گیرد. این احادیث در دو مرحله قابل بررسی است.

۱ – کسانی که در کتب خویش این احادیث را نقل کرده‌اند.

۲ – بحث رجالی در مورد این احادیث.

حدیث اول

«لایزال امر امتی قائماً بالقسط حتی یثلمه رجل من بنی‌امیه یقال له یزید»؛ همیشه امور امت من بر مدار قسط است و نخستین کسی که آن را درهم می‌ریزد، مردی از بنی‌امیه است که به او یزید می‌گویند.

این حدیث علاوه بر اینکه در کتاب بدایه و النهایه آمده است؛[۱] در کتب دیگر اهل‌تسنن چون اطراف الحدیث النبوی،[۲] مجمع،[۳] اتهاف[۴] و کنزالعمال[۵] نیز به‌طور مکرر آورده شده است؛ بنابراین این حدیث از شهرت و شیوع برخوردار است.

سلسله سند این حدیث

در سلسله راویان حدیث مذکور نام راویانی چون ولید بن مسلم، الاوزعی، مکحول و ابی‌عبیده به چشم می‌خورد. نویسنده کتاب سیر اعلام النبلاء، ولید بن مسلم را ثقه و گفتار او را حجت دانسته[۶] و معتقد است که کسی را مثل او ندیده است.[۷] ابوالقاسم الرازی نیز ولید را صالح الحدیث معرفی کرده‌ است.[۸] احمد بن حنبل گفته است که در شامات عاقل‌تر از ولید بن مسلم ندیده‌ام.[۹]

در مورد الاوزعی، محمد بن سعد او را ثقه و کثیر العلم معرفی کرده و معتقد است که احادیثش حجّت می‌باشد.[۱۰] بخاری در مورد الاوزاعی می‌گوید: کسی مثل او در نقل حدیث وجود ندارد.[۱۱] احمد بن حنبل در مورد او می‌گوید: اوزاعی در حدیث و فقاهت صلاحیت امامت را دارد.[۱۲]

در مورد مکحول، نویسنده سیر اعلام النبلاء گفته است که او ثقه و از بزرگان حدیث به شمار می‌رود.[۱۳] ابوعبیده را نیز ابن حجر توثیق نموده است.[۱۴]

بنابراین حدیث هم مشهور است و هم همه رواتش را ثقه دانسته‌اند.

حدیث دوم

«اول من یغیر سنّتی رجل عن بنی‌امیه یقال له یزید»؛ اوّل کسی که سنّت مرا تغیر می‌دهد، مردی از بنی امیه خواهد بود که به او یزید می‌گویند.

این حدیث در کتاب‌های زیادی از اهل سنت چون سیر اعلام النبلاء،[۱۵] صحیحه،[۱۶] الجامع الصغیر،[۱۷] کتاب الاوئل،[۱۸] ذکر اخبار اصفهان،[۱۹] کنز العمال،[۲۰] تاریخ دمشق[۲۱] و البدایه و النهایه[۲۲] آمده است.

سلسله سند این حدیث

نویسنده کتاب سیر اعلام النبلاء سلسله روات این حدیث را این‌گونه توصیف می‌کند:

عوف اعرابی از مهاجر ابی فحله و او از ابوالعالیه و او نیز از ابوذر نقل می‌کند.

در مورد عوف اعرابی، انسایی او را ثقه معرفی کرده[۲۳] و دیگران نیز او را ثقه و کثیر الحدیث دانسته‌اند.[۲۴]

ابوبکر بن داوود در مورد ابوالعالیه، گفته است که بعد از صحابه احدی مثل ابوالعالیه، اعلم به قرآن نیست.[۲۵] عاصم نیز او را کثیر الصلاه و روزه‌دار معرفی کرده است.[۲۶]

این حدیث نیز از نظر سندی مورد قبول واقع شده است و علاوه بر احادیث در مذمت یزید، کارهایی که او انجام داده نشانگر این است که او اعتقادی به اسلام نداشته است؛ چنان‌که در مجلسی که سرهای مبارک شهدای کربلا را پیش او بردند شعر خوانده و می‌گوید بنی‌هاشم با ملک بازی کردند و گرنه نه خبری بود و نه وحی‌ای وجود دارد.[۲۷]

از سوی دیگر این مطالب که در این نوشتار آمد سخنان اهل سنت بود و اگر به کتاب‌های شیعه هم رجوع شود این نتیجه ثابت خواهد شد که یزید ایمان به مبانی و معارف اسلامی نداشت.


منابع

  1. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۳۱.
  2. محمد سعید بن بسیونی زغلون، ج ۷، ص۳۹۵.
  3. مچمع،‌ ج ۵، ص۲۴۱.
  4. اتهاف، ج ۷، ص۴۸۹.
  5. متقی هندی، کنز العمال، حدیث ۳۱۰۷۰.
  6. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ص۲۱۲.
  7. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۹، ص۲۱۴.
  8. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ص۲۱۵.
  9. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ص۲۱۶.
  10. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۰۹.
  11. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۰۹.
  12. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۱۲.
  13. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص۳۳.
  14. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۳۰.
  15. سیر اعلام النبلاء، ج ۷، ص۴۷۲.
  16. صحیحه، حدیث ۱۷۴۹.
  17. سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱ و ۲، ص۱۶۹.
  18. ابن عاصم، کتاب الاوئل، ص۷۷.
  19. ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، ج اول، ص۹۸.
  20. متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۲۳۸.
  21. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص۱۶۰.
  22. ابن کثیر،‌ البدایه و النهایه، ج ۸، ص۲۵۳.
  23. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۸۳.
  24. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۸۳.
  25. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۰۷.
  26. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۰۷.
  27. . مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، چهارم، ج۱، ص۴۳.