تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
امام علی(ع) در برابر خلفا انفعال داشت اما در مقابل معاویه به تقابل و سختگیری روی آورد، درباره این تضاد رفتاری؛ جواب بدهید.
{{پایان سوال}}


سؤال: درباره «انفعال علی در برابر خلفا و سختی اش در مقابل معاویه»، تضاد رفتاری دیده می‌شود؛ جواب خوب بدهید.
{{پاسخ}}
{{درگاه|غدیر}}
'''تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه''' برخاسته از عوامل سیاسی متفاوت در دو دوره متفاوت از زندگی ایشان است. تعامل، همکاری و سکوت در مقابل خلفا در راستای رعایت مصالح جامعه اسلامی از جمله جلوگیری از بروز اختلاف و چند دسته‌گی در امت نوپای [[پیامبر(ص)]]، جلوگیری از ارتداد نو مسلمانان، ظهور [[پیامبران دروغین]]، خطر حمله کشورهای همسایه و حفظ خاندان پیامبر صورت گرفت. تقابل [[امام علی(ع)]] با [[معاویه]] در زمان خلافتش به وقوع پیوست که امام دارای اقتدار سیاسی و حکومتی است. امام قدرت ابقا و خلع معاویه از حکومت شام را دارد. معاویه به دنبال استقلال حکومتش بود و حاکمیت امام را قبول نداشت علاوه بر اینکه برخی از مسلمانان معاویه را به خاطر ظلم و فساد در دین شایسته حکومت نمی‌دانستند و خواهان برخورد امام با او بودند.


با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از اینکه با مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم مکاتبه نموده‌اید، صمیمانه تشکر می‌کنیم؛ امید آن که تحقیق و پاسخ ارایه شده، رهگشای اندیشه پویشگرتان باشد.
==سازش و تعامل با خلفا==
امام علی(ع) پس از رحلت [[پیامبر اکرم(ص)]] در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. او یا می‌بایست بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را به دست گیرد، یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد. امام راه دوم را برگزید و در مقابل غصب خلافت و خلفا، به تقابل نظامی روی نیاورد. امام در [[خطبه شقشقیه]] نهج البلاغه دلایل این انتخاب را بیان کرده است.


پاسخ اجمالی
امام در این خطبه تشریح می‌کند در دوره‌ای است که تاریکی و خفقان جامعه را فرا گرفته و برای گرفتن حق یاوری ندارد و او تنهاست. پس در زمان خلفا به صبر و بردباری روی می آورد و مثل کسی است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و با چشم خود می بیند که میراثش را به غارت می‌برند.<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۳.</ref>


هرگز حضرت منفعل نبود در مقابل حوادث ورفتار خلفا اگر منفعل بود نامی از راه علی(ع) وعدالت او وصدای حق جویانه او وراه آن حضرت ومسیر درست اسلام چیزی نمانده بود؛ بنابراین انفعال ادعای پوچی است وقتی علی(ع) وراه ورسم او همچنان زنده است؛ بنابراین علی(ع) کاملاً فعال ومقابل تمام نابسامانی‌ها و انحرافات را روشن نمود ودرمقابل همه اینها موضع حق را بیان کرد وگرنه راه رسول الله ودین اسلام با راه امویان مختلط و قرآن وهمه دین از میان رفته بود.
امام بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل [[ابوبکر]] است.


علی(ع) روشی در پیش گرفت که اصل اسلام در آغاز راه صدمه نبیند از حکومت ظاهری محرومش کردند اما تکلیف الهی را هرگز رها نکرد به همان علت و انگیزه که درکنار رسول الله اولین مجاهد راه حق بود و اگر نبود ایثار وجهاد او دین مستقر نمی‌شد پس از رسول الله نیز نقش علی همین است و به همان روش از اصل اسلام با مواضع وتاکتیک‌های گوناگون دفاع کرد تا دین باقی ماند.
عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل خلفا را به عقل نزدیکتر بداند:


پاسخ تفصیلی
===اختلاف گریزی===
اختلاف شکننده‌ترین عنصر جامعه، مایه نفوذ دشمن و اسباب برادر کشی است. امام با هوشمندی به این مسائل وارد نشد و از اختلاف دوری کرد. در شرایطی که [[اسلام]] در آغاز راه است و پیامبر(ص) امت از دنیا رفته است، اگر امام، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را، از دست می‌داد.<br>
علاوه بر این که گروه بسیاری از [[صحابه پیامبر(ص)]]، که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.


الف) تاکتیک حفظ دین به روش امیر مؤمنین
===برگشت از دین===
{{جعبه نقل قول| عنوان = | نقل‌قول = امام علی(ع):{{-}}... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳۰۷.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px| اندازه خط = 14px|رنگ پس‌زمینه =#FFF9E7| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف از دین دلسرد شده و به دلایلی مأیوس و از دین برگشتند. امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرماید:
: «... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر(ص)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، نامه ۶۲.</ref>


حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. ایشان یا می‌بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه‌مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی‌دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حدود امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد.
===خطر پیامبران دروغین===
ظهور پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» پس از وفات پیامبر و هر جذب پیرو و طرفدار که باعث انحراف جامعه شده بود، از عوامل همکاری امام با خلیفه بود. ایشان قصد حمله به [[مدینه]] را داشتند که توسط مسلمانان شکست خوردند.


امیر المؤمنین(ع) در خطبه شقشقیه از این دو راهی دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌کند:
===خطر حمله کشورهای همسایه===
دو امپراطوری بزرگ روم و ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند. رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند و جنگ تبوک به همین سبب رخ داد. بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مسلمانان حمله کنند.


«... من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدیدآورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی‌دارد.
امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحو ممکن با جریان اسلام مقابله نماید. خبر رحلت پیامبر(ص) به آنان بیشتر جرات می‌داد. از اینرو [[امیرمومنان(ع)]] ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی و اختلاف به شدت دوری نمود.


عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می‌برند»!<ref>نهج البلاغه، دشتی، محمد، خطبه ۳.</ref>
===حفظ خاندان رسول خدا(ص)===
حفظ [[عترت پیامبر(ص)]]، که وارثان اصلی حضرت، حامیان دین، همتای [[قرآن]]، و مفسران شریعت بودند و [[اسلام]] ناب و اصیل را پس از [[رسول الله(ص)]]، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیرمؤمنان می‌فرماید:
: «... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»<ref>سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>


حضرت امیر(ع) بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته باید دانست که سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر است و الا همه می‌دانستند که رهبری و حکومت ظاهر به مسلمین همچنان حکومت باطنی تنها و تنها حق علی(ع) است و تنها از عهده ایشان بر می‌آید.
این عوامل، دلایل سکوت [[حضرت علی(ع)]] در دوران خلفا شمرده شده اند. او تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید و به نفع مصلحت دین دست به تقابل نزد. سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]]، بلکه نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.


حال، باید دید چه عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل این مسئله را به عقل نزدیکتر بداند. البته ما از درک کامل شرایط آن زمان عاجزیم، لیکن آنچه قابل درک است، وجود پنج عامل مهم است:
==تقابل با معاویه==
امام علی(ع) در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع و او را به مدینه فرا خواند، بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام و به نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است. او بعدها فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و باب موروثی کردنِ خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی مغایرت دارد.


۱. اختلاف گریزی
===پیامدهای ابقای معاویه===
ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد:


اختلاف شکننده‌ترین عنصر برای مجموعه‌ها و اجتماعات است که مایه نفوذ دشمن واسباب برادر کشی‌ها را فراهم آورده و خانمان براندازترین مولفه است.
* با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. [[ابن ابی‌الحدید]] مورخ و متکلم اهل سنت (۶۵۶ق) این احتمال را با قوت مطرح کرده و بر این باور است که تضاد معاویه با علی(ع)، از نوع تضاد سیاهی با سپیدی، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.</ref>


لذا امام با هوشمندی خاص به این مسائل وارد نشد واز اختلاف به شدت دوری کرد در شرایطی که اسلام در آغاز راه است ورهبر اسلام وپیامبر(ص) امت رخت از دنیا برکنده است؛ اگر امام «ع»، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می‌داد. علاوه بر اینها گروه بسیاری از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به خلافت امام «ع» راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام «ع» موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.
این تحلیل از ابن ابی‌الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.<ref>اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک: نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸۱.</ref>


۲. برگشت از دین
* بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.</ref> از این رو مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) فاسق بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.</ref>


پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف دلسرد از دین شده وبه عللی مأیوس واز دین برگشتند؛ امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:
* معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کم و بیش به گونه‌ای خود مختار حکومت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که رهبر امویان به شمار می‌آمد.<ref>عمر فرّوخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶م، ص۱۱۳.</ref> اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق، ج۶۲، ص۹۱.</ref> بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲.</ref>


«... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»<ref>نهج البلاغه، دشتی، محمد، نامه ۶۲.</ref>
همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید. حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.<ref>قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.</ref>


و در جایی دیگر در روزهای نخستین زمامداری خود می‌فرمایند:
{{پایان پاسخ}}
 
«هان ای مردم! آگاه باشید، روزی که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله)، از میان ما رخت بربست، فکر می‌کردیم، کسی با ما درباره حکومتی که او پی افکنده بود، نزاع و رقابت نمی‌کند، و به حق ما چشم طمع نمی‌دوزد؛ زیرا ما وارث و ولی و عترت او بودیم. امّا برخلاف انتظار، گروهی از قوم ما به حق ما تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد.
 
... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تصحیح: محمد ابوالفضل ابراهیم، چ اول، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ هـ. ق، ج۱، ص۳۰۷.</ref>
 
۳. خطر پیامبران دروغین
 
عامل سوم، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» بودند که در صحنه، ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آورده بودند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خورد.
 
۴. اسلام در معرض حمله روم وایران
 
دوامپراطوری بزرگ روم ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند؛ رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند وجنگ تبوک به همین سبب رخ داد؛ بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمین بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقّی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند.
 
امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحوی ممکن با جریان اسلام مقابله نماید؛ خبر رحلت پیامبر(ص) آنان را بیشتر متجری می‌نمود؛ از اینروی امیر مومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی واختلاف به شدت دوری نمود.
 
۵. حفظ خاندان رسول الله
 
حفظ عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که وارثان اصلی حضرت، حامیان راستین دین، همتای قرآن، و مفسران شریعت بودند و اسلام ناب و اصیل را پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله)، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیر مؤمنان می‌فرماید: «... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»<ref>نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۲۶.</ref>
 
حال، کاملاً مشخص است که سکوت حضرت امیر(ع) (البته به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر) معلول چه علتهایی است؛ حضرت امیر در طی این ۲۵ سال چشم پر از خار و خاشاک خود را بسته و با گلوی استخوان گیر کرده خود، تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید، امّا به نفع مصلحت دین به اتمام رساند؛ تحمل رنج و درد حضرت امیر(ع) و سکوت ایشان مهمترین عامل در حفظ اسلام در آن دوران بوده است.
 
از این رو، قابل درک است که سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان نبوده، بلکه سکوت ایشان نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.
 
ب) برخورد قاطع با معاویه
 
امام در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع واورا به مدینه فرا خواند بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام وبه نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است؛ چنان‌که بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و بدین سان، باب «موروثی کردنِ» خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی کاملاً مغایرت دارد.
 
از این رو، ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شکل «دائمی» یا به شکل «موقت» تفکیک کرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینک، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی می‌شود:
 
اول آن که، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. «ابن ابی الحدید» (۵۸۶–۶۵۶ ق) که احتمال مزبور را با قوت مطرح کرده، بر این باور است که تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.<ref>ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.</ref>
 
بی گمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.<ref>اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک. نصربن مزاحم منقری، همان، ص۸۱.</ref>
 
بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.<ref>ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.</ref> بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) «فاسق» بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.<ref>همان.</ref>
 
سومین و مهم‌ترین جنبه این بود که معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کمابیش به گونه ای «خودمختار» امارت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که زعیم امویان به شمار می‌آمد.<ref>ر. ک. عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدوله الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶ م، ص۱۱۳</ref> اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.<ref>ر. ک. ابن عساکر، همان، ج۶۲، ص۹۱</ref> بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.<ref>ر. ک. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲.</ref>
 
همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.<ref>قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.</ref>
 
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
 
# فروغ ولایت، آیت الله سبحانی.
# حیات فکری وسیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان.
# قرآن ومعصومان درآینه علوی، امیر علی حسنلو.
# سایت ویکی پاسخ.
# سایت اندیشه قم.
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:
 
«اگر مردم در محبت علی(ع) یکدل بودند، خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد».<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۶۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =
  | شاخه اصلی =تاریخ
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۲ =امام علی(ع)
  | شاخه فرعی۳ =
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی =
  | بازبینی =

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۸

سؤال

امام علی(ع) در برابر خلفا انفعال داشت اما در مقابل معاویه به تقابل و سختگیری روی آورد، درباره این تضاد رفتاری؛ جواب بدهید.


درگاه‌ها
درگاه غدیر.png


تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه برخاسته از عوامل سیاسی متفاوت در دو دوره متفاوت از زندگی ایشان است. تعامل، همکاری و سکوت در مقابل خلفا در راستای رعایت مصالح جامعه اسلامی از جمله جلوگیری از بروز اختلاف و چند دسته‌گی در امت نوپای پیامبر(ص)، جلوگیری از ارتداد نو مسلمانان، ظهور پیامبران دروغین، خطر حمله کشورهای همسایه و حفظ خاندان پیامبر صورت گرفت. تقابل امام علی(ع) با معاویه در زمان خلافتش به وقوع پیوست که امام دارای اقتدار سیاسی و حکومتی است. امام قدرت ابقا و خلع معاویه از حکومت شام را دارد. معاویه به دنبال استقلال حکومتش بود و حاکمیت امام را قبول نداشت علاوه بر اینکه برخی از مسلمانان معاویه را به خاطر ظلم و فساد در دین شایسته حکومت نمی‌دانستند و خواهان برخورد امام با او بودند.

سازش و تعامل با خلفا

امام علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. او یا می‌بایست بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را به دست گیرد، یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد. امام راه دوم را برگزید و در مقابل غصب خلافت و خلفا، به تقابل نظامی روی نیاورد. امام در خطبه شقشقیه نهج البلاغه دلایل این انتخاب را بیان کرده است.

امام در این خطبه تشریح می‌کند در دوره‌ای است که تاریکی و خفقان جامعه را فرا گرفته و برای گرفتن حق یاوری ندارد و او تنهاست. پس در زمان خلفا به صبر و بردباری روی می آورد و مثل کسی است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و با چشم خود می بیند که میراثش را به غارت می‌برند.[۱]

امام بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر است.

عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل خلفا را به عقل نزدیکتر بداند:

اختلاف گریزی

اختلاف شکننده‌ترین عنصر جامعه، مایه نفوذ دشمن و اسباب برادر کشی است. امام با هوشمندی به این مسائل وارد نشد و از اختلاف دوری کرد. در شرایطی که اسلام در آغاز راه است و پیامبر(ص) امت از دنیا رفته است، اگر امام، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را، از دست می‌داد.
علاوه بر این که گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص)، که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.

برگشت از دین

امام علی(ع):
... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»[۲]

پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف از دین دلسرد شده و به دلایلی مأیوس و از دین برگشتند. امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرماید:

«... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر(ص)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»[۳]

خطر پیامبران دروغین

ظهور پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» پس از وفات پیامبر و هر جذب پیرو و طرفدار که باعث انحراف جامعه شده بود، از عوامل همکاری امام با خلیفه بود. ایشان قصد حمله به مدینه را داشتند که توسط مسلمانان شکست خوردند.

خطر حمله کشورهای همسایه

دو امپراطوری بزرگ روم و ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند. رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند و جنگ تبوک به همین سبب رخ داد. بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مسلمانان حمله کنند.

امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحو ممکن با جریان اسلام مقابله نماید. خبر رحلت پیامبر(ص) به آنان بیشتر جرات می‌داد. از اینرو امیرمومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی و اختلاف به شدت دوری نمود.

حفظ خاندان رسول خدا(ص)

حفظ عترت پیامبر(ص)، که وارثان اصلی حضرت، حامیان دین، همتای قرآن، و مفسران شریعت بودند و اسلام ناب و اصیل را پس از رسول الله(ص)، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیرمؤمنان می‌فرماید:

«... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»[۴]

این عوامل، دلایل سکوت حضرت علی(ع) در دوران خلفا شمرده شده اند. او تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید و به نفع مصلحت دین دست به تقابل نزد. سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، بلکه نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.

تقابل با معاویه

امام علی(ع) در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع و او را به مدینه فرا خواند، بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام و به نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است. او بعدها فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و باب موروثی کردنِ خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی مغایرت دارد.

پیامدهای ابقای معاویه

ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد:

  • با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. ابن ابی‌الحدید مورخ و متکلم اهل سنت (۶۵۶ق) این احتمال را با قوت مطرح کرده و بر این باور است که تضاد معاویه با علی(ع)، از نوع تضاد سیاهی با سپیدی، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.[۵]

این تحلیل از ابن ابی‌الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.[۶]

  • بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.[۷] از این رو مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) فاسق بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.[۸]
  • معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کم و بیش به گونه‌ای خود مختار حکومت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که رهبر امویان به شمار می‌آمد.[۹] اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.[۱۰] بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.[۱۱]

همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید. حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.[۱۲]


منابع

  1. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  2. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳۰۷.
  3. سید رضی، نهج‌البلاغه، نامه ۶۲.
  4. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۶.
  5. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.
  6. اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک: نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸۱.
  7. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.
  8. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.
  9. عمر فرّوخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶م، ص۱۱۳.
  10. ابن عساکر، تاریخ دمشق الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق، ج۶۲، ص۹۱.
  11. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲.
  12. قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.