تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه

سؤال

امام علی(ع) در برابر خلفا انفعال داشت اما در مقابل معاویه به تقابل و سختگیری روی آورد، درباره این تضاد رفتاری؛ جواب بدهید.


درگاه‌ها
درگاه غدیر.png


تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه برخاسته از عوامل سیاسی متفاوت در دو دوره متفاوت از زندگی ایشان است. تعامل، همکاری و سکوت در مقابل خلفا در راستای رعایت مصالح جامعه اسلامی از جمله جلوگیری از بروز اختلاف و چند دسته‌گی در امت نوپای پیامبر(ص)، جلوگیری از ارتداد نو مسلمانان، ظهور پیامبران دروغین، خطر حمله کشورهای همسایه و حفظ خاندان پیامبر صورت گرفت. تقابل امام علی(ع) با معاویه در زمان خلافتش به وقوع پیوست که امام دارای اقتدار سیاسی و حکومتی است. امام قدرت ابقا و خلع معاویه از حکومت شام را دارد. معاویه به دنبال استقلال حکومتش بود و حاکمیت امام را قبول نداشت علاوه بر اینکه برخی از مسلمانان معاویه را به خاطر ظلم و فساد در دین شایسته حکومت نمی‌دانستند و خواهان برخورد امام با او بودند.

سازش و تعامل با خلفا

امام علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. او یا می‌بایست بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را به دست گیرد، یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد. امام راه دوم را برگزید و در مقابل غصب خلافت و خلفا، به تقابل نظامی روی نیاورد. امام در خطبه شقشقیه نهج البلاغه دلایل این انتخاب را بیان کرده است.

امام در این خطبه تشریح می‌کند در دوره‌ای است که تاریکی و خفقان جامعه را فرا گرفته و برای گرفتن حق یاوری ندارد و او تنهاست. پس در زمان خلفا به صبر و بردباری روی می آورد و مثل کسی است که خار در چشم و استخوان در گلو دارد و با چشم خود می بیند که میراثش را به غارت می‌برند.[۱]

امام بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر است.

عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل خلفا را به عقل نزدیکتر بداند:

اختلاف گریزی

اختلاف شکننده‌ترین عنصر جامعه، مایه نفوذ دشمن و اسباب برادر کشی است. امام با هوشمندی به این مسائل وارد نشد و از اختلاف دوری کرد. در شرایطی که اسلام در آغاز راه است و پیامبر(ص) امت از دنیا رفته است، اگر امام، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را، از دست می‌داد.
علاوه بر این که گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص)، که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.

برگشت از دین

امام علی(ع):
... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»[۲]

پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف از دین دلسرد شده و به دلایلی مأیوس و از دین برگشتند. امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرماید:

«... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر(ص)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»[۳]

خطر پیامبران دروغین

ظهور پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» پس از وفات پیامبر و هر جذب پیرو و طرفدار که باعث انحراف جامعه شده بود، از عوامل همکاری امام با خلیفه بود. ایشان قصد حمله به مدینه را داشتند که توسط مسلمانان شکست خوردند.

خطر حمله کشورهای همسایه

دو امپراطوری بزرگ روم و ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند. رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند و جنگ تبوک به همین سبب رخ داد. بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مسلمانان حمله کنند.

امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحو ممکن با جریان اسلام مقابله نماید. خبر رحلت پیامبر(ص) به آنان بیشتر جرات می‌داد. از اینرو امیرمومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی و اختلاف به شدت دوری نمود.

حفظ خاندان رسول خدا(ص)

حفظ عترت پیامبر(ص)، که وارثان اصلی حضرت، حامیان دین، همتای قرآن، و مفسران شریعت بودند و اسلام ناب و اصیل را پس از رسول الله(ص)، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیرمؤمنان می‌فرماید:

«... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»[۴]

این عوامل، دلایل سکوت حضرت علی(ع) در دوران خلفا شمرده شده اند. او تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید و به نفع مصلحت دین دست به تقابل نزد. سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، بلکه نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.

تقابل با معاویه

امام علی(ع) در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع و او را به مدینه فرا خواند، بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام و به نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است. او بعدها فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و باب موروثی کردنِ خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی مغایرت دارد.

پیامدهای ابقای معاویه

ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد:

  • با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. ابن ابی‌الحدید مورخ و متکلم اهل سنت (۶۵۶ق) این احتمال را با قوت مطرح کرده و بر این باور است که تضاد معاویه با علی(ع)، از نوع تضاد سیاهی با سپیدی، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.[۵]

این تحلیل از ابن ابی‌الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.[۶]

  • بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.[۷] از این رو مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) فاسق بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.[۸]
  • معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کم و بیش به گونه‌ای خود مختار حکومت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که رهبر امویان به شمار می‌آمد.[۹] اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.[۱۰] بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.[۱۱]

همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید. حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.[۱۲]


منابع

  1. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  2. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳۰۷.
  3. سید رضی، نهج‌البلاغه، نامه ۶۲.
  4. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۲۶.
  5. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.
  6. اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک: نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸۱.
  7. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.
  8. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.
  9. عمر فرّوخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶م، ص۱۱۳.
  10. ابن عساکر، تاریخ دمشق الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۱ق، ج۶۲، ص۹۱.
  11. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۰، ص۲۳۲.
  12. قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.