شمر بن ذیالجوشن
معنای واژه شمر
در کتابهای لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته میشود شمر واژهای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانهسرای، هم صحبت در شبنشینی) است.[۱]کُنیه شمر را ابوسابغه نوشتهاند.[۲]
نسب شناسی
شِمر بن ذی الجَوْشَن، کنیهاش ابوسابغه، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هَوازِن از تیرۀ بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضِباب بن کلاب بود[۳]ازاین رو، از او با نسبهایی چون عامری، ضِبابی[۴]و کلابی[۵]یاد کردهاند. در مورد تاریخ ولادت شمر، اطلاع درستی در دست نیست.
پدر شمر (ذی الجوشن)
شُرَحبیل بن اَعْوَر بن عمرو نام داشت.[۶]دربارۀ سبب نامگذاری او به ذی الجوشن برخی معتقدند به جهت برآمده بودن سینهاش به ذی الجوشن معروف شده است.[۷]به قولی نیز، نام او جَوشن بن ربیعه بود.[۸]ذوالجوشن به خواسته پیامبر اکرم (ص) برای پذیرش اسلام اهمیتی نداد اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.[۹]درباره مادر شمر اطلاع چندانی در دسترس نیست. در واقعه کربلا، امام حسین(ع) پس از اهانت شمر، وی را پسر زن بُزچران خطاب کرده است.[۱۰]
مادر شمر
از مادر شمر نیز به پلیدی یاد میکنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.[۱۱]امام حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.[۱۲]
خصوصیات شمر
او فردی زشترو و زشت کردار بود. در اینکه به مرض پیسی مبتلا بوده شکی نیست و اکثر مبابع و مقاتل این مسئله را نقل کردهاند.[۱۳]امام حسین (علیهالسّلام) در ماجرای کربلا با دیدن شمر از پیشگویی پیامبر درباره قاتل اهل بیتش چنین میفرماید: «قالَ رَسولُ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «رَاَیتُ کَاَنَّ کَلبا ابقَعَ یَلَغُ فی دِماءِ اهلِ بَیتی...؛ سگی سیاه و سفید را دیدم که به خونِ اهل بیتم، زبان میزند و میآشامد...»[۱۴]
همچنین در نقل است که سید الشهدا (علیهالسّلام) در کربلا در عالم رویا دیدند که سگانی، ایشان را میگزند، در میان آنها، سگی سیاه و سفید بود که از همه بیشتر به وی حمله میکند. سپس امام (علیهالسّلام) میفرماید: گمان میبَرَم کسی که کُشتن مرا به عهده میگیرد، مردی کریهالمنظر و پلید از این قوم باشد که دچار بیماری پیسی است.[۱۵]او در صورتش نیز آثاری از جراحت جنگ صفین داشت.[۱۶]
شمر از پدرش روایت کرده و ابواسحاق سبیعی نیز از شمر روایت نموده است، در حالی که، در منابع اهل سنّت از شمر با نکوهش یاد شده است و گفتهاند که او از قاتلان امام حسین بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.[۱۷] در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.[۱۸]
جایگاه شمر اسلام
شمر در سپاه امام علی
شمر بن ذیالجوشن در ابتدا از یاران امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بود. وی در جنگ صفین، آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با ادهمبن مُحرِز باهِلی (از سپاه شام)، صورتش به شدت مجروح گشت.[۱۹] به گونهای که شمشیر، استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزهای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. پس از جنگ صفین، ادهم در محلی به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوریها و شجاعتهایی سخن میگفت که در صفین انجام داده بود. وی از دوستان خود پرسید: آیا شما شمر بن ذیالجوشن را میشناسید؟ آنان پاسخ گفتند: آری، او را میشناسیم. ادهم گفت: آیا به تازگی، با او دیدار داشته و اثر ضربه شمشیر را بر چهره او دیدهاید؟ «عبدالله بن کبار نهدی» و «سعید بن حازم سلونی» در پاسخ گفتند: آری، ما زخمی را که بر پیشانی اوست، دیدهایم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه مهلک را من در نبرد صفین بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش کردم.[۲۰]
آغاز انحراف
شمر بعدا از جنگ صفین از امام علی (علیهالسّلام) روی گرداند و از دشمنان پرکینه وی و خاندانش شد. در دوره حکومت امام علی (علیهالسّلام)، پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان، به نام خوارج بود. این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) با شعار «لا حکم الا لله» سر از اطاعت ولی خداوند برتافتند و به اطاعت شیطان در آمدند. بر اساس برخی نقلهای تاریخی شمر یکی از سرکردگان خوارج در کوفه بوده است. «شیخ یاسین» درکتاب ارزشمند «صلح الحسن (علیهالسّلام)» چنین نگاشته است: سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند: از عبدالله بن وهب الراسبی، شیث بن ربعی، عبدالله بن الکواء، اشعث بن قیس و شمر بن ذیالجوشن.[۲۱]
نویسنده «هدایة الکبری» در روایتی از امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) چنین نقل میکند: حسن بن علی (علیهالسّلام) هنگام وفات به برادرش حسین (علیهالسّلام) فرمود: «همانا پدرم علی (علیهالسّلام) پس از جنگ صفین در خطبهای، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعث بن قیس، پدر جعده (قاتل امام حسن (علیهالسّلام)) که در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباری را میگویی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آوردهای؟ پدرم پاسخ داد: ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت، محمد بن اشعث نیز از قاتلان حسین است. به خدا سوگند! شمر بن ذیالجوشن و شبث بن ربعی و زبیدی و عمرو بن حریث نیز از آنان هستند.[۲۲]آن حضرت، در این خطبه، شماری از خوارج را نام برده و شمر را نیز در ردیف آنان آورده است.[۲۳]
برخی از منابع نیز او را در شمار طرفداران معاویه دانستهاند. «شیخ مفید» در کتاب شریف «الاختصاص» آورده است: «معاویه، نامهای برای امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماح بن عدی طایی» به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید، پرسید: فرماندهان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدامشان را میخواهی؟ گفت: ابوالاعور اسلمی و عمرو عاص و شمر بن ذیالجوشن و هدی بن محمد بن اشعث کندی را میخواهم.[۲۴]در این خبر، شمر با صراحت در شمار دستاندرکاران لشکر معاویه قرار گرفته است.[۲۵]
شمر در دوران خلافت امام حسن
در زمان خلافت امام حسن (ع) به ظاهر در سپاه آن حضرت بود، اما دل با معاویه داشت و سپس علنا به معاویه پیوست. شمر در هنگام دستگیری حجر بن عدی به سال ۵۱ هجری جزو کسانی بود که به دروغ نزد زیاد بن ابیه شهادت داد که حجر کافر و مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و در نتیجه همین شهادتهای ناحق بود که حجر و یارانش در ”مرج عذراء“ به شهادت رسیدند.[۲۶]
نقش او در واقعه کربلا
وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ قمری از سوی امام حسین(ع) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۲۷]
پس از آنکه امام حسین(ع) به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خون ریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت آمیز بود[۲۸]اما شمر، ابن زیاد را که به نظر میرسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.[۲۹]
در عصر روز ۹ محرم سال ۶۱ قمری، شمر با چهار هزار سپاهی و نامۀ تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد، برای عمر بن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه، خطاب به شمر گفت کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی. با این حال، عمر سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین(ع) یا جنگ با او را پذیرفت.[۳۰]و شمر سردار سپاه او گردید. شمر برای حفظ سنّت قبیلهای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که باام البنین، مادر حضرت عباس ، هم قبیله بود، در عصر تاسوعا عباس و برادرانش را خواهر زادگان خود صدا کرده و خواست تا آنان امان نامهای ابن زیاد قبول کنند، اما آنها نپذیرفته و در کنار امام ماندند.[۳۱]
روز عاشورا
شمر برای حفظ سنّت قبیلهای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با ام البنین، مادر ابوالفضل عباس بن علی (علیهالسلام)، هم قبیله بود، خواست تا اماننامهای از ابن زیاد برای عباس و برادرانش بگیرد، اما آنها نپذیرفتند و در کنار امام ماندند.[۳۲]
صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی قسمت چپ جبهه سپاه عمر سعد را برعهده گرفت[۳۳]و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمههای امام علیهالسلام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت[۳۴]پس از آنکه امام علیهالسلام برای تذکر به سپاه کوفه خطبهای در سابقۀ درخشان خاندانش و بیاناتی از رسول اکرم (ص) در مورد دوستی اهل بیت آغاز نمود، شمر کلام امام را قطع کرد اما حبیب بن مظاهر به او پاسخ دندانشکنی داد.[۳۵]
وقتی عبدالله بن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزهای همسر عبدالله را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت رساند.[۳۶]شمر، نافع بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین(ع)، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند.[۳۷]
پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی خیمهها حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین(ع) فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، شَبَث بن رِبعی، نیز او را سرزنش نمود.[۳۸]یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین(ع)، شمر قصد داشت به خیمه امام، که خاندانش نیز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد؛ اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.[۳۹]
====
====
منابع
- ↑ ابومخنف لوط بن یحیی. وقعه الطف. ج۱. چاپ محمد هادی یوسفی غروی. ص۱۲۴پاورقی۳.
- ↑ ابن سعد کاتب واقدی، محمد (۱۴۰۵ق). الطبقات الکبری. ج۶. چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر. صص۴۶–۴۷. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ ابن عبدربّه. العقد الفرید. ج۳. صص۳۱۸–۳۲۰.
- ↑ ابن عساکر. تاریخ مدینه دمشق. ج۳۲. ص۱۸۶.
- ↑ بلاذری. انساب الاشراف. ج۲. ص۴۸۲.
- ↑ ابنسعد. الطبقات الکبری. ج۶. ص۴۶.
- ↑ فیروزآبادی. القاموس المحیط، ذیل «جشن».
- ↑ ابن سعد. الطبقات الکبری. ج۶. ص۲۴.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق. ج۲۳. صص۱۸۷–۱۸۸.
- ↑ شیخ مفید. الارشاد. ج۲. ص۹۶.
- ↑ قمی، شیخ عباس (۱۳۸۱ ش). منتهی الآمال. ج۱. تهران: انتشارات فراروی. ص۷۱۴. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان (۱۴۱۴ ق). الارشاد. ج۲. ص۹۶. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ شوشتری، قاضی نور الله. احقاق الحق و ازهاق الباطل. ج۲۷. ص۳۰۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد. دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ. ج۷. ص۲۶۴.
- ↑ علامه مجلسی، محمدباقر. بحار الانوار. ج۴۵. ص۳.
- ↑ طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. ج۴. ص۲۰.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی. لسان المیزان. ج۳. ص۱۵۲.
- ↑ ابن قولویه، جعفر بن محمد. کامل الزیارات. ج۱. ص۱۷۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری. ج۴. ص۲۰.
- ↑ منقری، نصر بن مزاحم. وقعه صفین. ج۱. ص۲۶۸.
- ↑ آلیاسین، راضی. صلح الحسن (ع). ج۱. ص۷۰.
- ↑ خصیبی، حسین بن حمدان. الهدایة الکبری. ج۱. ص۱۸۴.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم. مدینه المعاجز. ج۳. ص۱۹۷.
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد. الاختصاص. ج۱. ص۱۳۹.
- ↑ علامه مجلسی، محمدباقر. بحار الانوار. ج۳۳. ص۲۸۶.
- ↑ طبری، محمدبن جریر (۱۳۸۷ ق). تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک. ج۵. چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت. صص۲۶۹–۲۷۰. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - ↑ ابومخفف. وقعة الطف. ج۱. صص۱۲۳–۱۲۴.
- ↑ شیخ مفید. الارشاد. ج۲. صص۸۷–۸۸.
- ↑ بلاذری. انساب الاشراف. ج۲. ص۴۸۲.
- ↑ تاریخ طبری. ج۵. صص۴۱۴–۴۱۵.
- ↑ مفید. الارشاد. ج۲. ص۸۹.
- ↑ مجلسی، محمدباقر. بحار الانوار. ج۴۴. ص۳۹۱.
- ↑ بلاذری. انساب الاشراف. ج۲. ص۴۸۷.
- ↑ ابومخنف. وقعة الطف. ج۱. ص۲۰۵.
- ↑ طبری. تاریخ طبری. ج۵. ص۴۲۵.
- ↑ بلاذری. انساب الاشراف. ج۲. ص۴۹۳.
- ↑ طبری. تاریخ طبری. ج۵. صص۴۴۱–۴۴۲.
- ↑ قمی. نفس المهموم. ج۱. ص۳۲۳.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین. ج۱. ص۱۱۸.