و علی الاسلام السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۰: خط ۲۰:
پس از درگذشت [[معاویة بن ابوسفیان]] در رجب سال ۶۰ق، یزید طی نامه‌ای از ولید بن عتبه خواست تا امام حسین(ع) و [[عبدالله بن زبیر]] را فرا بخواند و از آنان بیعت بگیرد و اگر از بیعت سر باز زدند آنان را به قتل برساند. پس از فراخواندن [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]]، نامه یزید را مروان بن حکم برای امام(ع) خواند. امام(ع) به صراحت گفت که هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد. پس از این امتناع، مروان به امام(ع) گفت که با امیرالمؤمنین بیعت کن! امام حسین(ع) در پاسخ گفت: وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنان امیر کرده است.<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۳.</ref>
پس از درگذشت [[معاویة بن ابوسفیان]] در رجب سال ۶۰ق، یزید طی نامه‌ای از ولید بن عتبه خواست تا امام حسین(ع) و [[عبدالله بن زبیر]] را فرا بخواند و از آنان بیعت بگیرد و اگر از بیعت سر باز زدند آنان را به قتل برساند. پس از فراخواندن [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]]، نامه یزید را مروان بن حکم برای امام(ع) خواند. امام(ع) به صراحت گفت که هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد. پس از این امتناع، مروان به امام(ع) گفت که با امیرالمؤمنین بیعت کن! امام حسین(ع) در پاسخ گفت: وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنان امیر کرده است.<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۳.</ref>


فردای آن روز امام حسین(ع) در میان راه با [[مروان بن حکم]] برخورد کرد. مروان به امام(ع) گفت: اى اباعبدالله، نصيحتى به تو مى‌كنم؛ از من بشنو كه خير و صلاح تو در آن است. امام(ع) گفت: نصيحت تو چيست؛ بگو تا بشنوم. مروان گفت: پيشنهاد مى‌كنم با اميرالمؤمنين يزيد بيعت كنى كه براى دين و دنياى تو سودمندتر است. در این هنگام امام حسین(ع) [[آیه «انا لله و انا الیه راجعون»|آیه استرجاع]] را قرائت کرد و گفت: زمانى كه امت اسلام گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود بايد فاتحه اسلام را خواند. مروان با شنيدن سخنان امام حسين(ع) درباره [[بنی‌امیه|آل امیه]] به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم كرد، مگر آنكه با [[يزيد بن معاويه]] بيعت كنى. شما خاندان ابوتراب كينه فرزندان ابوسفيان را در دل داريد؛ از همین جاست كه با آنها دشمن هستید و حق آن است که آنان نيز با شما دشمنى ورزند. پس از این سخن مروان، امام حسین(ع) سخنان مروان را با تأکید بر جایگاه [[اهل‌بیت(ع)]] با تکیه بر [[دلیل عصمت اهل‌بیت(ع) در آیه تطهیر|آیه تطهیر]] نفی کرد.<ref>ابن‌اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۷.</ref>  
فردای آن روز امام حسین(ع) در میان راه با [[مروان بن حکم]] برخورد کرد. مروان به امام(ع) گفت: اى اباعبدالله، نصيحتى به تو مى‌كنم؛ از من بشنو كه خير و صلاح تو در آن است. امام(ع) گفت: نصيحت تو چيست؛ بگو تا بشنوم. مروان گفت: پيشنهاد مى‌كنم با اميرالمؤمنين يزيد بيعت كنى كه براى دين و دنياى تو سودمندتر است. در این هنگام امام حسین(ع) [[آیه «انا لله و انا الیه راجعون»|آیه استرجاع]] را قرائت کرد و گفت: زمانى كه امت اسلام گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود بايد فاتحه اسلام را خواند. مروان با شنيدن سخنان امام حسين(ع) درباره [[بنی‌امیه|آل‌امیه]] به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم كرد، مگر آنكه با [[يزيد بن معاويه]] بيعت كنى. شما خاندان ابوتراب كينه فرزندان ابوسفيان را در دل داريد؛ از همین جاست كه با آنها دشمن هستید و حق آن است که آنان نيز با شما دشمنى ورزند. پس از این سخنِ مروان، امام حسین(ع) سخنان مروان را با تأکید بر جایگاه [[اهل‌بیت(ع)]] با تکیه بر [[دلیل عصمت اهل‌بیت(ع) در آیه تطهیر|آیه تطهیر]] نفی کرد.<ref>ابن‌اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۷.</ref>  


==متن و ترجمه==
==متن و ترجمه==
خط ۲۶: خط ۲۶:
| تیتر = متن و ترجمه
| تیتر = متن و ترجمه
| عنوان ستون راست = متن
| عنوان ستون راست = متن
| عنوان ستون چپ = ترجمه|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ. وَيْحَكَ! أَتَأْمُرُني بِبَيْعَةِ يَزيدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ يا عَظيمَ الزُّلَلِ! لا أَلُومُكَ عَلى‌ قَوْلِكَ لِأَنَّكَ اللَّعينُ الَّذي لَعَنَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَأَنْتَ في صُلْبِ أَبيكَ الْحَكَمِ بْنِ أَبي‌الْعاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لا يُمْكِنُ لَهُ وَ لا مِنْهُ إِلّا أَنْ يَدْعُوَ الى‌ بَيْعَةِ يَزيدَ. إِلَيْكَ عَنِّي يا عَدُوَّ اللَّهِ! فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الْحَقُّ فينا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى‌ آلِ أبي سُفْيانَ، وَ عَلى‌ الطُّلَقاءِ أَبْناءِ الطُّلَقاءِ  فَإِذا رَأَيتُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنبَرى فَابقُروا بَطنَهُ»، وَ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى مِنبَرِهِ فَلَم يَفعَلوا بِهِ ما اُمِروا، فَابتَلاهُم بِابنِهِ يَزيدَ... وَيْلَكَ يا مَرْوانُ! إِلَيْكَ عَنّي فَإِنَّكَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الطَّهارَةِ الَّذينَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى‌ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فقال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».<ref>ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷.</ref>|ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم. زمانى كه امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود، بايد فاتحه اسلام را خواند. واى بر تو! مرا به بيعت با يزيد فرا مى‌خوانى، در حالى كه وى مردى فاسق است! تو كسى هستى كه داراى لغزش‌هاى بزرگى مى‌باشى، به يقين سخن ناروايى گفتى. البته من تو را براى اين‌ گفتار سرزنش نمى‌كنم؛ زيرا تو همان كسى هستى كه پيامبر خدا(ص) هنگامى كه هنوز در صلب پدرت، حكم بن عاص بودى، لعنت كرد. به يقين از آن كسی كه پيامبر خدا(ص) او لعنت كند جز اين انتظار نمى‌رود كه مرا به بيعت با يزيد فرا خواند. از من دور شو اى دشمن خدا! ما اهل‌بيت رسول خداييم و حق هميشه در ميان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمى‌گويد. من خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مى‌گفت: خلافت بر دودمان ابوسفيان و بر آزادشدگان (به دست پيامبر پس از فتح مكه) و فرزندان آنها، حرام است. زمانى كه معاويه را بر فراز منبر من ديديد، شكمش را بدريد. مردم مدينه، وقتى او را بر منبر پيامبر خدا(ص) ديدند، به آنچه به آن مأمور شده بودند عمل نكردند، پس خداوند، آنان را گرفتار پسرش يزيد كرد.
| عنوان ستون چپ = ترجمه|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ. وَيْحَكَ! أَتَأْمُرُني بِبَيْعَةِ يَزيدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ يا عَظيمَ الزُّلَلِ! لا أَلُومُكَ عَلى‌ قَوْلِكَ لِأَنَّكَ اللَّعينُ الَّذي لَعَنَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَأَنْتَ في صُلْبِ أَبيكَ الْحَكَمِ بْنِ أَبي‌الْعاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لا يُمْكِنُ لَهُ وَ لا مِنْهُ إِلّا أَنْ يَدْعُوَ الى‌ بَيْعَةِ يَزيدَ. إِلَيْكَ عَنِّي يا عَدُوَّ اللَّهِ! فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الْحَقُّ فينا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى‌ آلِ أبي سُفْيانَ، وَ عَلى‌ الطُّلَقاءِ أَبْناءِ الطُّلَقاءِ  فَإِذا رَأَيتُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنبَرى فَابقُروا بَطنَهُ»، وَ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى مِنبَرِهِ فَلَم يَفعَلوا بِهِ ما اُمِروا، فَابتَلاهُم بِابنِهِ يَزيدَ... وَيْلَكَ يا مَرْوانُ! إِلَيْكَ عَنّي فَإِنَّكَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الطَّهارَةِ الَّذينَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى‌ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فقال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».<ref>ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷.</ref>|ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم. و اينک بايد فاتحه اسلام را خواند كه امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود. واى بر تو! مرا به بيعت با يزيد فرا مى‌خوانى، در حالى كه وى مردى فاسق است! تو كسى هستى كه داراى لغزش‌هاى بزرگى مى‌باشى، به يقين سخن ناروايى گفتى. البته من تو را براى اين‌ گفتار سرزنش نمى‌كنم؛ زيرا تو همان كسى هستى كه پيامبر خدا(ص) هنگامى كه هنوز در صلب پدرت، حكم بن عاص بودى، لعنت كرد. به يقين از آن كسی كه پيامبر خدا(ص) او لعنت كند جز اين انتظار نمى‌رود كه مرا به بيعت با يزيد فرا خواند. از من دور شو اى دشمن خدا! ما اهل‌بيت رسول خداييم و حق هميشه در ميان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمى‌گويد. من خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مى‌گفت: خلافت بر دودمان ابوسفيان و بر آزادشدگان (به دست پيامبر پس از فتح مكه) و فرزندان آنها، حرام است. زمانى كه معاويه را بر فراز منبر من ديديد، شكمش را بدريد. مردم مدينه، وقتى او را بر منبر پيامبر خدا(ص) ديدند، به آنچه به آن مأمور شده بودند عمل نكردند، پس خداوند، آنان را گرفتار پسرش يزيد كرد. واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(ص) وحى کرده و فرموده: «خداوند مى‌خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
}}
}}


خط ۴۶: خط ۴۶:
  | تغییر مسیر =شد
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی = شد
  | تکمیل =  
  | تکمیل =  
  | اولویت =ج
  | اولویت =ج

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۵

سؤال

عبارت «علی الاسلام السلام» از کیست و به چه معناست؟

درگاه‌ها
امام حسین.png
واژه-ها.png


و عَلىَ الْاسْلامِ السَّلامُ؛ و اينک بايد فاتحه اسلام را خواند، گفتار امام حسین(ع) است که در آن حکومت انسانِ فاسدی مثل یزید بن معاویه بر جامعه اسلامی را موجب از میان رفتن اسلام بر شمرده است.

از نظر برخی محققان، عبارت «علی الاسلام السلام» و ادامه آن در منطق امام حسین(ع) از آنجا ناشی شده که فرق است بین خلیفه‌ای که شخصاً انسانی ناصالح است ولی امور را درست می‌چرخاند، مانند معاویه، و بین خلیفه‌ای مانند یزید که وجودش علیه مصالح مسلمین‌ است.

جمله «علی الاسلام السلام» در پاسخ به مروان بن حکم گفته شده که از امام(ع) خواست تا با یزید بیعت کند تا به صلاح دین و دنیای خود کار کرده باشد.

جایگاه

عبارت «علی الاسلام السلام» قسمتی از پاسخ امام حسین(ع) به مروان بن حکم است که در آن حکومت انسان فاسدی مثل یزید بر جامعه اسلامی را موجب از میان رفتن اسلام بر شمرده است.[۱]

از نظر بعضی محققان این جمله امام حسین(ع) نشان می‌دهد که گرچه عوامل و انگيزه‌هاى متعددى در شكل گرفتن قيام امام(ع) وجود داشت، ولى علت اصلی در هم شكستن قدرت ضد اسلامی یزید بود. قدرتی كه مى‌خواست مقدرات مسلمانان را به‌دست بگيرد و ظلم و فساد را ترويج و امت اسلامى را به انحراف و سقوط بكشد. یزیدیان تلاش می‌کردند تا هدف‌هاى بنی‌امیه را در مبارزه با اسلام و قرآن، كه در گذشته با شكست مواجه شده بود، منافقانه و در لباس خلافت اسلامى پياده كند.[۲]

از نظر شهید مطهری، این جمله و ادامه آن در منطق امام حسین(ع) از آنجا ناشی شده که از نظر او فرق است بین خلیفه‌ای که شخصاً انسانی ناصالح است ولی امور را درست می‌چرخاند، مانند معاویه، و بین خلیفه‌ای مانند یزید که وجودش در حال حاضر علیه مصالح مسلمین‌ است[۳]

بستر صدور روایت

پس از درگذشت معاویة بن ابوسفیان در رجب سال ۶۰ق، یزید طی نامه‌ای از ولید بن عتبه خواست تا امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر را فرا بخواند و از آنان بیعت بگیرد و اگر از بیعت سر باز زدند آنان را به قتل برساند. پس از فراخواندن امام حسین(ع)، نامه یزید را مروان بن حکم برای امام(ع) خواند. امام(ع) به صراحت گفت که هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد. پس از این امتناع، مروان به امام(ع) گفت که با امیرالمؤمنین بیعت کن! امام حسین(ع) در پاسخ گفت: وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنان امیر کرده است.[۴]

فردای آن روز امام حسین(ع) در میان راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان به امام(ع) گفت: اى اباعبدالله، نصيحتى به تو مى‌كنم؛ از من بشنو كه خير و صلاح تو در آن است. امام(ع) گفت: نصيحت تو چيست؛ بگو تا بشنوم. مروان گفت: پيشنهاد مى‌كنم با اميرالمؤمنين يزيد بيعت كنى كه براى دين و دنياى تو سودمندتر است. در این هنگام امام حسین(ع) آیه استرجاع را قرائت کرد و گفت: زمانى كه امت اسلام گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود بايد فاتحه اسلام را خواند. مروان با شنيدن سخنان امام حسين(ع) درباره آل‌امیه به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم كرد، مگر آنكه با يزيد بن معاويه بيعت كنى. شما خاندان ابوتراب كينه فرزندان ابوسفيان را در دل داريد؛ از همین جاست كه با آنها دشمن هستید و حق آن است که آنان نيز با شما دشمنى ورزند. پس از این سخنِ مروان، امام حسین(ع) سخنان مروان را با تأکید بر جایگاه اهل‌بیت(ع) با تکیه بر آیه تطهیر نفی کرد.[۵]

متن و ترجمه

متن و ترجمه
متنترجمه
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ. وَيْحَكَ! أَتَأْمُرُني بِبَيْعَةِ يَزيدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ يا عَظيمَ الزُّلَلِ! لا أَلُومُكَ عَلى‌ قَوْلِكَ لِأَنَّكَ اللَّعينُ الَّذي لَعَنَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَأَنْتَ في صُلْبِ أَبيكَ الْحَكَمِ بْنِ أَبي‌الْعاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لا يُمْكِنُ لَهُ وَ لا مِنْهُ إِلّا أَنْ يَدْعُوَ الى‌ بَيْعَةِ يَزيدَ. إِلَيْكَ عَنِّي يا عَدُوَّ اللَّهِ! فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الْحَقُّ فينا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى‌ آلِ أبي سُفْيانَ، وَ عَلى‌ الطُّلَقاءِ أَبْناءِ الطُّلَقاءِ فَإِذا رَأَيتُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنبَرى فَابقُروا بَطنَهُ»، وَ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى مِنبَرِهِ فَلَم يَفعَلوا بِهِ ما اُمِروا، فَابتَلاهُم بِابنِهِ يَزيدَ... وَيْلَكَ يا مَرْوانُ! إِلَيْكَ عَنّي فَإِنَّكَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الطَّهارَةِ الَّذينَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى‌ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فقال: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».[۶]ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم. و اينک بايد فاتحه اسلام را خواند كه امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود. واى بر تو! مرا به بيعت با يزيد فرا مى‌خوانى، در حالى كه وى مردى فاسق است! تو كسى هستى كه داراى لغزش‌هاى بزرگى مى‌باشى، به يقين سخن ناروايى گفتى. البته من تو را براى اين‌ گفتار سرزنش نمى‌كنم؛ زيرا تو همان كسى هستى كه پيامبر خدا(ص) هنگامى كه هنوز در صلب پدرت، حكم بن عاص بودى، لعنت كرد. به يقين از آن كسی كه پيامبر خدا(ص) او لعنت كند جز اين انتظار نمى‌رود كه مرا به بيعت با يزيد فرا خواند. از من دور شو اى دشمن خدا! ما اهل‌بيت رسول خداييم و حق هميشه در ميان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمى‌گويد. من خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مى‌گفت: خلافت بر دودمان ابوسفيان و بر آزادشدگان (به دست پيامبر پس از فتح مكه) و فرزندان آنها، حرام است. زمانى كه معاويه را بر فراز منبر من ديديد، شكمش را بدريد. مردم مدينه، وقتى او را بر منبر پيامبر خدا(ص) ديدند، به آنچه به آن مأمور شده بودند عمل نكردند، پس خداوند، آنان را گرفتار پسرش يزيد كرد. واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(ص) وحى کرده و فرموده: «خداوند مى‌خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل‌بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.


منابع

  1. نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۹.
  2. نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۴۰.
  3. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۱ش،ج۲، ص۵۸.
  4. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۳.
  5. ابن‌اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۷.
  6. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷.