یزید بن معاویه از دیدگاه ابن تیمیه

سؤال

ابن تیمیه درباره یزید بن معاویه چه دیدی دارد؟


ابن تیمیه که در دشمنی خود با اهل‌بیت گوی سبقت را از همه گرفته است، در مورد قیام امام حسین(ع)در کتاب منهاج السنة با احتیاط تمام تلاش خود را در دفاع از بنی امیه و به خصوص از یزید بن معاویه در مسئله کربلاء و شهادت امام حسین(ع) مبذول داشته است. او به هر خشک و تری متمسک شده تا یزید بن معاویه را در حادثه عاشورا تبرئه کند و او را امام و خلیفه واجب الطاعة معرفی نماید. وهابیت نیز با پیروی از ابن تیمیه از یزید بن معاویه در قبال امام حسین(ع) حمایت می‌کند.

کوچک نمایی عاشورا برای حمایت از یزید بن معاویه

ابن تیمیه برای کوچک نمایی حادثه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) کشته شدن عثمان بن عفان را به میان کشیده، می‌گوید عثمان به دلیل اینکه خلیفه و متولی مسلمین بود و او را می‌خواستند از ولایت برکنار کنند، مظلوم تر از حسین به شهادت رسید؛ اما حسین (رض) متولی و خلیفه نبود بلکه برای به دست آوردن ولایت و قدرت به شهادت رسید.[۱] او با این مقدمه چنین می‌خواهد بگوید که عثمان نسبت به حسین بسیار دور از استحقاق کشته شدن بود.[۲]

مقایسه گناه عمر سعد با گناه مختار

ابن تیمیه در راستای حمایت تلویحی خود از یزید و یاران او می‌گوید عمر بن سعد فرمانده لشکری که حسین را کشت، در گناه و معصیت به حد مختار بن ابی عبیده که به کمک حسین و انتقام از قاتلین حسین قیام کرد نمی‌رسد؛ بلکه او دروغگوتر و گناهکارتر از عمر بن سعد بود بلکه حجاج بن یوسف ثقفی بهتر از مختار ثقفی بود.[۳]

انکار دستور یزید بر قتل امام حسین(ع)

ابن تیمیه در ادامه حمایت خود از یزید بن معاویه ابراز می‌کند که به اتفاق اهل نقل یزید دستور قتل حسین را نداده بود و تنها به ابن‌زیاد نوشته بود که مانع شود ولایت عراق را به دست نگیرد ولی چون حسین هیچ‌یکی از شرط‌های ابن زیاد را نپذیرفت، او را کشتند و زمانی که یزید از کشته شدن حسین با خبر گشت بسیار ناراحت شد و بر آن گریست! او در حمایت از معاویه می‌گوید که هر چند معاویه یزید را به قدرت رساند، به فرضی که یزید حسین را کشته باشد گناه یزید گردنگیر معاویه نمی‌شود.[۴]

مشروعیت خلافت یزید بن معاویه

ابن تیمیه برای اثبات خلافت و حقانیت امارت یزید می‌گوید که علماء اهل سنت به این اعتقاد نیستند که یزید از خلفای راشدین است بلکه اعتقاد دارند که او حاکم جمهور مسلمین و خلیفه آنان بود و بعد از فوت معاویه مردم با او بیعت کرده بودند و متولی کشورهای اسلامی بود و حسین قبل از اینکه متولی چیزی شود به شهادت رسید.[۵]

او در جای دیگر می‌گوید: اگر حسین امارت را نمی‌خواست و جنگ را ترک می‌کرد و به شهر خود برمی‌گشت یا امارت یزید را می‌پذیرفت مظلوم کشته نمی‌شد.[۶]

مأجور بودن یزید بن معاویه

از نظر ابن تیمیه که شیخ الاسلام وهابیت محسوب می‌گردد، یزید مانند سایر خلفا به علت طاعت خداوند و رسول خدا در تمام امور عبادی مأجور است[۷] و از حکام اسلامی و خلیفه‌ای از خلفای مسلمین به‌شمار می‌آید. هر چند کشته شدن حسین(ع) معصیت خدا و رسول اوست ولی در عین حال کشته شدنش برای او شهادت و علو منزلت و بالا رفتن درجه به حساب می‌آید و از طرف خداوند سعادت بزرگی نصیب او شده است. کشته شدن و مصیبت او که از کشته شدن انبیا که به غیر حق کشته می‌شدند، بزرگتر نیست؛ بلکه کشته شدن علی و عثمان از حیث مصیبت بزرگتر از آن است.[۸] ابن تیمیه بعد از چندین صفحه بیان مطالب به طبق ذائقه و تفکر خود در تبرئه یزید و حمایت از او این نتیجه را می‌گیرد که لعن او جایز نیست.[۹]

حمایت وهابیت از یزید بن معاویه

آل الشیخ مفتی اعظم وهابیت معاصر آنگونه که در سایت‌های متعدد اینترنتی منعکس شده است، پرده را از سخن دل وهابیت برداشته و با کمال صراحت یزید را بر حق و امام حسین(ع) را بر باطل معرفی کرده است. آنگونه که در سایت‌ها نقل شده است آل الشیخ در برنامه زنده ای که از ماهواره «المجد» عربستان پخش می‌شد در پاسخ خانمی در رابطه با یزید و قیام امام حسین(ع) این چنین پاسخ داد:

«زمان پرداختن به این امور گذشته و سپری شده است. آنها گروهی بودند که درگذشتند، هر کار نیک و بدی کردند برای خود کردند و شما هم هر چه کردید برای خود خواهید کرد و مسئول کار آنها نخواهید بود. بیعت یزید بن معاویه، بیعتی شرعی است که در زمان پدرش معاویه از مردم گرفته شد و مردم هم بیعت کرده و به این بیعت گردن نهادند. اما هنگامی که معاویه از دنیا رفت حسین بن علی و ابن زبیر از بیعت با او خودداری کردند.

حسین و ابن زبیر در تصمیم‌شان مبنی بر بیعت نکردن به خطا رفتند. چون بیعت با یزید بیعتی شرعی بود و این بیعت در زمان زندگی پدرش معاویه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولی خداوند در آنچه مقدر می‌فرماید حکیم و علیم است، شما را به خدا قسم! من دوست ندارم این مطالب را از من نقل کنید. این‌ها مسائلی است که گذشته است. تاریخ هم درباره این مطالب به شکل‌های مختلف حکایت نموده است. ولی به هر شکل این قضایا گذشته و تمام شده … یزید و حسین بیش از هزار و اندی سال است که از دنیا رفته‌اند …

ولی به عقیده من بیعت یزید بن معاویه بیعتی شرعی بوده! و حسین را نصیحت کردند که از مدینه به طرف عراق نرود، او را نصیحت کردند که بیعت کند ولی او نپذیرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسیاری از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گفتند که رفتن به عراق به مصلحت او نیست. ولی حسین این نصیحت‌ها را نپذیرفت… و خدا هم هر آنچه مقدر فرموده بود انجام شد و…

ولی با این وجود ما برای حسین از خداوند درخواست رضایت کرده و برای او عفو و بخشش را خواستاریم. و مقدرات الهی حکمت‌هایی دارد که ما از آن آگاه نیستیم …

حسین هر اشتباهی کرده برای خود کرده… عقیده اهل سنت و جماعت این است که واجب است تا به فرامین کسی که مورد بیعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شده‌اند گوش فرا داده شده و از او پیروی گردد! و قیام و سرکشی علیه او نیز حرام است و از همین‌رو خروج و قیام حسین علیه یزید حرام بود!... ما می‌گوییم: حسین در قیامش علیه یزید اشتباه کرد و برای او بهتر بود که این کار را نمی‌کرد. و باقی ماندن در مدینه و بر آنچه مردم بر آن اجتماع کرده بودند بهتر و سزاوارتر بود. و هر چه به او گفته شد که عراق طرفدار و همراه تو نیست گوش نداد و توجهی ننمود.[۱۰]

یزید بن معاویه از نظر وهابیت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است تا حدی که وزارت معارف دولت عربستان سعودی کتابی را به عنوان «حقائق عن أمیرالمؤمنین یزید بن معاویة» به چاپ رسانده و آن را یکی از متون درسی در مدارس رسمی این کشور قرار داده است.[۱۱]

منابع

  1. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم حرانی، منهاج السنة، ج۲، ص۶۷.
  2. منهاج السنة، ج۲ص۷۰.
  3. منهاج السنة، ج۲ص۷۰.
  4. منهاج السنة، ج۴ص۴۷۲.
  5. منهاج السنة، ج۴، ص۵۲۲.
  6. منهاج السنة، ج۴، ص۵۳۵.
  7. منهاج السنة، ج۴، ص۵۴۴.
  8. منهاج السنهة، ج۴، ص ۵۵۰
  9. منهاج السنة، ج۴، ص۵۶۷.
  10. http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/۲۰۱۳/۰۷/blog-post_14.html (دانشنامه آریانا)
  11. تیجانی، سید محمد، الشیعة هم أهل السنة، پاورقی ص ۹۴، مرکز الأبحاث العقایدیه، قم، ایران. تحقیق وتعلیق: مرکز الأبحاث العقائدیة، چ۱، ۱۴۲۷ق؛ أسعد وحید القاسم، حقیقة الشیعة الإثنی عشریة، ص۸۲، قم، دار الزهراء للطباعة والنشر، اول، ۱۴۱۲ق. / ۱۹۹۲ م.