راسخان در علم

سؤال

راسخ در علم به چه معنی است؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


راسخ در علم، در لغت به معنای عالمی است که دانش او ریشه دار است و شبهه بر او عارض نمی‌شود. این عبارت در قرآن دو مرتبه تکرار شده است. یک مرتبه در مورد عالمان اهل کتاب، که علم در وجودشان رسوخ کرده است و به پیامبر(ص) ایمان می‌آورند. یک مرتبه هم در مورد عالمانی است که تأویل متشابهات را می‌دانند و نام ایشان در کنار خداوند آورده شده است. در تفاسیر شیعه، مصداق اصلی راسخان در علم، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دانسته شده است. بنابر روایت پیامبر(ص)، در مورد ویژگی راسخان در علم، و تعبیر قرآن از عالمان اهل کتاب به این عبارت، مشخص می‌شود که هر کسی که علم در وجود او ریشه پیدا کرده است، نیز می‌تواند به میزان علمش، بهره‌ای از این مقام داشته باشد و مصداق این عبارت شود.

معنای لغوی

کلمه «رسوخ» به معنای ثبات و استحکام است و راسخ در علم کسی که دانش او ریشه دار است و علم در وجودش رسوخ کرده و استقرار یافته است و راسخان در علم یعنی آن‌هایی که علم شان به خدا و آیات خدا آمیخته است و ذره‌ای شک و شبهه در باورهای آن‌ها راه ندارد و هرگز دستخوش تزلزل نمی‌شود.

در قرآن

راغب اصفهانی در کتاب مفردات آورده است: «خداوند در قرآن راسخان در علم را این گونه توصیف کرده است: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا؛ کسانی که به خدا و رسول ایمان آورند و سپس تردید به خود راه ندادند(حجرات:۱۵)».»[۱]

کلمه راسخان در علم ۲ بار در قرآن آمده است:

  • ﴿لَّـٰکِنِ الرَّ‌اسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ؛ لیکن راسخانِ آنان در دانش، و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند(نساء:۱۶۲) در این آیه که در مورد عالمان اهل کتاب است، و از آن‌ها به عنوان راسخان در علم تعبیر شده است نشان دهنده این است که هر عالمی که علم را برای عمل آموخته باشد، درحد خود مصداق راسخان در علم است.
  • ﴿وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّـهُ وَ الرَّ‌اسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا؛ تأویلش را جز خدا و ریشه‌داران در دانش کسی نمی‌داند. [آنان که] می‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست(آل عمران:۷) بنابراین آیه، عالم به تأویل متشابهات راسخان در علم دانسته شده‌اند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد: خدای سبحان راسخان در علم را جز این توصیف نکرده، که راه یافته گانی ثابت بر علم و ایمان خویشند و دل‌های شان از راه حق به سوی ابتغاء فتنه منحرف نمی‌شود. راسخان در علم، به خدا و آیات او چنان علمی دارند که شکی در آن وارد نمی‌شود و آنچه از محکمات می‌دانند، ثابت است و به آن ایمان دارند و عمل می‌کنند و چون به آیه متشابهی برخوردند قلوب شان مضطرب نمی‌شود.[۲]

یکی از آثار علم راسخ و کسی که دارای چنین علمی می‌باشد، این است که چنین علمی از آثارش منفک و جدا نمی‌شود، درست مثل کسی که به سوزانندگی آتش علم دارد و هیچ‌گاه دست به آتش نمی‌زند.

مصداق راسخان در علم

عالمان راسخ، به معنای واقعی کلمه از جمله اوصاف پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آن حضرت می‌باشد. چرا که ایشان‌اند که بر اساس آیه تطهیر عالم کامل به آثار گناهان و پاک از هر گونه معصیت و جهالت هستند. از آن جای که علم راسخ و ثبات در علم از آثار طهارت قلب و روح انسان است و طهارت و تزکیه روح رابطه نزدیکی با عمل دارد، غیر معصومین نیز با عمل به علمشان می‌توانند از علم راسخ بهره‌ای داشته باشند.

حدیثی از پیامبر(ص) درباره راسخان در علم نقل شده است که حضرت فرمودند: «من برّت يمينه و صدق لسانه و استقام قلبه و من عفّ بطنه و فرجه؛ راسخان در علم کسی است که پای بند به سوگند، راستگو، استقامت قلب، عفت شکم و پاکدامن باشد». بر اساس این حدیث غیر معصومین نیز می‌توانند با تکرار عمل، علمی داشته باشند که با جان و روان شان عجین شده باشد. علاوه بر این کسی اگر عالم هم باشد اما به علم خود عمل نکند، چنین فردی نمی‌تواند بر اساس این روایت مصداق راسخ درعلم باشد.[۳]

امام خمینی در مورد مصداق راسخان در علم می‌فرماید، هر چند راسخان در علم و پاکان به قول مطلق منحصر در معصومین(ع) است؛ ولی علماء امت نیز به مقدار طهارت و ثبات شان در علم، حظی از چنین مقامی می‌توانند داشته باشند و لذا ابن عباس گفته من از راسخان در علم هستم.[۴]

منابع

  1. راغب، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دار العلم، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۵۲.
  2. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه موسوی، چاپ جامعه مدرسین، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۷۳.
  3. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، ۱۳۸۷ش، ج۱۳، ص۲۲۹.
  4. موسوی خمینی، سید روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش، ص۶۱.