شباهت اندرزنامه بابکان و نهج البلاغه

سؤال
آیا درست است که اندرزنامه اردشیربابکان واندرزهای مکتوب ایرانیان باستان در نهج البلاغه آمده است؟


شبیه هم بودن برخی از مطالب دو کتاب دلیل بر تأثیر پذیری از همدیگر نیست، مطالب نهج البلاغه هم از نظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر محتوا قابل مقایسه با اندرزنامه اردشیر نیست، در اندرزنامه مطالب خرافی نیز وجود دارد برخلاف نهج البلاغه که همه مطالبش بر گرفته از مضمون قرآن است.


معرفی نهج البلاغه

نهج البلاغه مجموعه‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و جملات حکمت‌آموز منتسب به امام علی(ع) است، که به دست سید رضی، عالم شیعه قرن چهارم قمری، گردآوری شده است. سید رضی ویژگی‌ سخنانی که گردآورده را بلاغت دانسته است.

معرفی اندرزنامه اردشیر بابکان

اندرزنامه اردشیر مجموعه‌ای از سخنان و کارهای اردشیر ساسانی است و مشابه منشور کوروش دانسته‌ شده است.[۱] ابن مسکویه بخش‌هایی از آن را به زبان عربی برگردانده و در کتاب تجارب الامم ذکر کرده است.[۲] شاهان پس از اردشیر به این اندرزنامه توجه داشته و در عمل به آن می‌کوشیدند.[۱]

اندرزنامه اردشیر بابکان پس از اَوِستا کهن‌ترین نوشته‌ای دانسته شده که به صورت کتاب از روزگار پیش از اسلام برجای مانده است. این اندرزنامه در قرن‌های اولیه اسلامی با نام «عهد اردشیر» شهرت داشته و گویا در همان زمان نیز نسخه کاملی از آن موجود نبوده است.[۳] سراسر این اندرزنامه، پندها، درباره تربیت اخلاقی و رعایت اعمال و کردار انسانی چون راستگویی، تواضع، جوانمردی، دوری از آزار و اذیت، میانه‌روی و… در زندگی روزمره است که به نوعی بیانگر اهمیت تعلیم، تربیت و اخلاق در روزگار انوشیروان می‌باشد.[۴]

برخی پژوهشگران اندرزنامه اردشیر را فشرده‌ای از کتاب‌های پیش از آن در زمینه کشورداری و اخلاق دانسته‌اند که اردشیر حاصل آزمون‌های خود را به آن افزوده است.[۵]

تشابه دو کتاب

برخی مطالب دوکتاب ممکن است تشابهات مضمونی ومحتوایی داشته باشند که ما به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

میانه‌روی، اقتصاد و تدبیر در کارها

امام علی «ع» می‌فرماید: «اگر خدای متعال بخواهد به فردی خیر و نیکی برساند، میانه‌روی، اقتصاد و تدبیر در کارها را به او ارزانی داشته و وی را از بی‌تدبیری و اسراف بازمی‌دارد. همچین آن حضرت در وصیت خود به فرزندش می‌فرماید: «در زندگی میانه‌رو باش و در عبادت الهی نیز روش اعتدال پیشه کن، شیوه‌ای را اتخاذ کن که در حد توان و طاقت تو بوده و همواره بتوانی آن را به اجرا درآوری.[۶] هر تفریطی برای انسان زیان بار است و هر افراطی فساد آفرین است».[۷]

در بخشی از اندرزنامه اردشیر بابکان آمده است: «بدانید روزگار شما را به چند خوی وادارد: بخشندگی تا آن‌جا که کار به ریخت و پاش انجامد، سختگیری تا کار به زفتی کشد، شکیبایی تا به کودنی رسد، گزک‌جویی تا به سبک‌سنگی انجامد، زبان‌بازی تا به ژاژخوایی کشد، خاموشی تا به گنگی نزدیک شود. شاه باید که در هریک از این خوی‌ها تا آن‌جا که نکوست پیش رود و چون به مرز رسد، بایستد و خویشتن بدارد و پای‌فراتر ننهد».[۸]

نقد حاکمان

امام علی «ع» می‌فرماید: «از پست‌ترین حالات حاکمان، نزد مردم صالح، این است که به آنان، حبّ فخر و ستایش گمان رود و امورشان، به تکبر و خودبزرگ بینی حمل شود. من خوش ندارم خیال کنید که من ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و ـ با سپاس الهی ـ این گونه نیستم و اگر هم ـ به حسب نفس انسانی ـ به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها کردم، تا در دایره چیزی که برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم … پس با من آن چنان‌که با جباران سخن می‌گویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت می‌کنید ـ تا خشم آنان، متوجه شما نشود ـ با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد کرد یا اینکه خودبزرگ بین باشم؛ یقیناً، کسی که شنیدن حق یا عرضه عدالت، بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین‌تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نکنید. من در خودم این گونه نیستم که خطا نکنم و کار خود را از آن ایمن نمی‌دانم، مگر خداوند مرا کفایت کند».[۹]

در بخشی از اندرزنامه اردشیر بابکان چنین آمده است: «بدانید که چیرگی‌تان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دل‌ها دستی نیست. شما هرگز نتوانید که زبان مردم را از بدگویی و نکوهش خویش بسته نگاه دارید، چنان‌که زشت را نتوانید زیبا سازید؛ بنابراین، هر کسی از شما بخواهد شیوه‌ای برگزیند که از وی جز به نیکی یاد نکنند، چشمانی بر خویش بگمارد تا در آگاهی بر کاستی‌های خویش، از مردم کشور پیش افتد.»[۱۰]

باتوجه به مطالب فوق می‌توان نتیجه گرفت که برخی از مطالب اندرزنامهٔ اردشیر بابکان با نهج البلاغه نه تنها اختلاف ندارد بلکه تشابه مضمونی و محتوایی هم دارد.

تشابه در مسائلی چون یکتاپرستی، عدالت، حقیقت گویی، ظلم ستیزی و…

خصوصیات نهج البلاغه

با اندک تأمّلی روشن می‌شود و این حقیقت رخ می‌نمایاند که گفتارهای امیر مؤ منان (علیه السلام) فراتر از گفته آدمیان و فروتر از کلام پروردگار جهانیان است.

در نگاهی کلّی می‌توان خصوصیات این کتاب ارجمند را چنین خلاصه کرد:

سبک و شیوه کلام:

هر کس اگر اندکی با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، با تأمّلی در نهج البلاغه در می‌یابد که این عبارتها چیزی نیست که از یک شاعر و سخنور عادی برآید و برای کسی جز امیر سخنوران عرب میسّر شود. او که ابن ابی الحدید درباره‌اش می‌گوید: «علی پیشوای اهل فصاحت و سرور ارباب بلاغت است. سخن وی فروتر از کلام خالق و فراتر از کلام مخلوق است و مردم، گفتن و نوشتن را از او آموخته‌اند.»

ادیبان و سخنوران همه چون به آستانه این کتاب رسیده‌اند زبان به ستایش گشوده و از آن سوی به ناتوانی از توصیف آن و رسیدن به ژرفای آن اعتراف کرده‌اند و هم آن را آوردگاه بلاغت و سخنوری دانسته و از این پرده برداشته‌اند که در هر نگاه دوباره به این کتاب جلوه‌هایی نو دیده و بهره‌هایی تازه برده‌اند.

نهج البلاغه با دیگر آثار ماندگار جهان متفاوت است؛ زیرا هم موضوعاتِ متنوّع و گوناگونی دارد و هم مفاهیم آن فقط مربوط به عصر حضرت (علی(ع)) نیست، بلکه نهج البلاغه، کتاب همه دوران‌ها و زمان‌ها و پاسخ گوی نیازهای بشری بوده و خواهد بود.

همگونی و همنواختی درونی:

همنواختی و سازگاری درونی در یک مجموعه، خود یکی از مهمترین دلایل اعتبار و اصالت آن است.

این دلیل یکی از مهمترین دلایلی است که ابن ابی الحدید بدان می‌پردازد. او در این باره می‌گوید:

جز این دو فرض، فرض سومی ممکن نیست که یا باید گفت همه نهج البلاغه ساختگی است یا باید گفت بخشی از آن چنین است.

فرض نخست به حکم ضرورت باطل است؛ زیرا ما به تواتر صحت استناد بخشی از نهج البلاغه به امیر مؤمنان (علیه السّلام) را می‌دانیم و محدّثان و مورّخان، همه یا بیشترشان بسیاری از بخش‌های این کتاب را نقل کرده‌اند، در حالی که اینان از شیعه نیستند تا بتوان آنان را به هدفدار بودن در این کار متهم کرد. اما اگر احتمال دوم را بگویید، خود دلیلی بر صحّت نظر ما و درستی همه نهج البلاغه خواهد شد؛ زیرا هر کس با کلام و خطابه آشنایی داشته، بهره‌ای از علم بیان و بلاغت برگرفته و دارای ذوقی در این باب شده باشد، ناگزیر می‌بایست بتواند میان گفتار فصیح و بی‌بهره از فصاحت و میان فصیح و فصیح‌تر و میان اصیل و نوساخته تفاوت نهد و اگر به کتابچه‌ای دست یابد که گفتارهایی از چند سخنور یا تنها گفتارهایی از دو سخنور در آن است ناگزیر می‌بایست بتواند آن دو یا چند گفتار و دو یا چند شیوه را از همدیگر بازشناسد.

با این مقدمه، شما اگر در نهج البلاغه تأملی کنید خواهید دید همه این کتاب دارای یک سبک و سیاق و از یک سرچشمه است، درست به سان جسمی بسیط که هیچ‌یک از اجزای آن به لحاظ ماهیّت با جزء دیگر متفاوت نیست، و درست به مانند قرآن کریم که آغاز و انجام و میانه‌اش همسان و همنواخت است و هر سوره و هر آیه آن از نظر سبک و شیوه و ساختار با دیگر سوره‌ها و آیه‌ها همانند است. این در حالی است که اگر قسمتی از نهج البلاغه ساختگی و قسمتی دیگر صحیح بود چنین وضعی فراهم نبود.

بدین سان برای شما روشن شد، آنان که مدّعی شده‌اند همه یا بخشی از نهج البلاغه به دروغ به امیرمؤمنان (علیه السّلام) نسبت داده شده است گمراه و برخطایند.

همنواختی مضمونی با دیگر احادیث:

بسیاری از آنچه در نهج البلاغه در زمینه‌های گوناگون کلامی، اخلاقی، اجتماعی و دیگر زمینه‌ها آمده با آنچه در همین خصوص از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) یا از دیگر امامان(ع) روایت شده، دارای نوعی همسویی و همگنی مشخص و مشهود است و این خود گواهی دیگر بر این حقیقت می‌شود که آنچه در نهج البلاغه آمده از همان سرچشمه‌ای است که دیگر روایات معصومین از آنجاست. شاید در آخرین جمله سخن ابن ابی الحدید، که در بالا گذشت، به این دلیل هم اشاره‌ای باشد.

اعتبار تاریخی روایات مذکور در نهج البلاغه:

آنچه در نهج البلاغه آمده، پیش و پس از این کتاب در دیگر منابع شیعه و سنّی نیز دیده می‌شود. تلاش سید رضی برای گردآوری سخنان علی (علیه السّلام) تنها یک نمونه از سلسله تلاش‌های نامورانی است که پیش از او نیز درصدد این مهم برآمده بودند.

محمد ابوالفضل ابراهیم در مقدمه خود بر شرح ابن ابی الحدید می‌گوید: بسیاری از عالمان و ادیبان در گذر سالیان و سده‌ها کوشیده‌اند کتابهایی ویژه و دیوانهایی خاص فراهم نهند و سخنان امیرمؤمنان را در آنها گرد آورند؛ برخی از این کتابها و دیوانها مانده و بسیاری نیز به تاراج زمانه رفته است. از جمله این عالمان و ادیبانند: نصربن مزاحم منقری، هشام بن محمد بن سائب کلبی، ابومخنف لوط بن یحیی ازدی، محمد بن عمر واقدی، ابوالحسن علی بن محمد مدائن، ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ، علی بن حسین مسعودی، و عزّالدین عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی.

در رابطه با سؤال فوق یادآوری چند نکته ضروری است:

نکته اول: خمیر مایه سخن پیامبران و اولیای الهی از یک جا نشات می‌گیرد و آن سرچشمه وحی است، نمی‌شود به محض بودن یک جمله شبیه به هم کتاب متاخر را کپی برداشته از کتاب متقدم دانست، مثلاً در اندرزنامهٔ اردشیر بابکان آمده: «شاه را نسزد که دروغ گوید که کسی به دروغ گفتنش ناگزیر نسازد»؛ خوب این یک حرف اخلاقی است که نشات گرفته از سرچشمه عقل و وحی است اگر یک پیامبر یا معصوم «ع» بخواهد دستور العمل برخورد با دروغ را بدهد چه باید بگوید آیا جز این باید بگوید اگر این را بگوید کپی برداری است؟!!

نکته دوم: شباهت‌های کتب آسمانی و تاثیرناپذیری آنان از همدیگر:

در توارت مردم به توحید فراخوانده شده‌اند، در قرآن نیز همچنین، آیا قرآن کپی برداری از روی تورات است؟! یعنی اگر قرآن کپی برداری نباشد، باید بگوید دو خدا را بپرستید تا از این اتهام مبری باشد؟

اندرزنامهٔ اردشیر بابکان نیز بعضی از کلماتش از هر کسی که باشد خلاصه به سرچشمه وحی وصل می‌شود، حال آن که مؤلف اصلی آن، آن را با افکار خرافی زمان خود آمیخته است وحرف‌های خوبش خوب وحرف‌های خرافی و بد آن بداست.[۱۱]

نکته سوم: از مقایسه کل اندرزنامهٔ اردشیر بابکان حتی یک سطر پیدا نمی‌شود که عیناً در کلمات قصار نهج البلاغه وجود داشته باشد، بعضی از مطالب که مضمونا شبیه هستند، نیز طبیعی است، اگر تورات را نیز بگردید چنین شباهت‌هایی را پیدا می‌کنید، اگر اناجیل را هم بگردید چنین شباهت‌های پیدا می‌شود.

نکته چهارم: خطبه و نامه‌های حیرت‌آور حضرت علی که از نظر علمی و… زبان‌زد خاص و عام است از کجاست؟ آیا حکیم بزرگی آنان رابر زبان جاری نکرده است؟ کسی که بتواند چنینی خطبه‌های در سطح اعلی بیاورد آیا از آوردن کلمات قصار عاجز خواهد ماند و به کتاب سطح پایین اندرزنامهٔ اردشیر بابکان متوسل خواهد شد؟ یکی از ویژگی‌های بزرگ نهج البلاغه علاوه بر حکمت‌آمیز بودن، بلاغت آن است که آن را فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق قرار داده است؛ بلاغت آن به اندرزنامهٔ اردشیر بابکان ارتباطی ندارد و قابل مقایسه نیست.[۱۲] درحالی که در اندرزنامهٔ اردشیر بابکان از عناصر تخیلی استفاده شده است؛ از جمله داستان کرم هفتان بوخت (هفتواد).[۱۳]

بنابراین، هرچند ممکن است برخی از حکمت‌های موجود در اندرزنامهٔ اردشیر بابکان باکلمات قصار نهج البلاغه از لحاظ مضمون مشابه هم باشند؛ اما این به معنای این نیست که مطالب نهج البلاغه از اندرزنامهٔ اردشیر بابکان گرفته شده است.


منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ امانی چاکلی، بهرام و رقیه منافی، «مقایسه جنبه‌های مختلف اندرزنامه اردشیر ساسانی و وصیت‌نامه منصور عباسی»، ص۱۱۴، در دو فصلنامه سخن تاریخ، شماره ۲۱، بهار و تابستان ۱۳۹۴ش.
  2. امانی چاکلی، بهرام و رقیه منافی، «مقایسه جنبه‌های مختلف اندرزنامه اردشیر ساسانی و وصیت‌نامه منصور عباسی»، ص۱۱۵، در دو فصلنامه سخن تاریخ، شماره ۲۱، بهار و تابستان ۱۳۹۴ش.
  3. مسکویه، احمدبن‌محمد. تجارب الامم، ترجمهٔ ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۶۸.
  4. سبزیان پور، وحید، مقاله بررسی پندهای مکتوب بر تاج انوشروان، وحید سبزیان پور، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقدّمه..
  5. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج۱، ص۷۴۷، امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۴ش.
  6. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  7. همان، حکمت ۱۰۵.
  8. مسکویه، احمدبن‌محمد. تجارب الامم. ترجمهٔ ابوالقاسم امامی. تهران: سروش، ۱۳۶۸.
  9. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۳۳۴، خ۲۱۶؛ ترجمه فیض الاسلام، ص۶۸۶، خ۲۰۷.
  10. مسکویه، احمدبن‌محمد، تجارب الامم، ترجمهٔ ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۶۸.
  11. (مطرح کردن مسائل مخالف اسلام: مراجعه به کتاب کارنامه اردشیر بابکان، نوشته دکتر بهرام فره وشی) نمونه:{ظاهرا جناب دکتر فره وشی، زنی را که همراه اردشیر از دربار اردوان فرار کرده دختر اردوان می‌دانند. رسم ازدواج با محارم در دوران اشکانی مسبوق به سابقه بوده و حداقل یک مثال از آن عهد بجا مانده (ازدواج فرهادک با مادر خویش، ملکه موزا) و ایشان ترجمه خود را در پاورقی آورده‌اند. (فره وشی، بهرام، ۱۳۵۴، ص۲۳)}.
  12. شفیعی، علی، نهج البلاغه، اثری جاویدان. نوشته علی شفیعی.
  13. مزداپور، کتایون، ۱۳۸۳، ص۲۲۵، به نقل از مجیدزاده، تاریخ و تمدن ایلام، ص۱۶۲ (تصویر ۹۵) و ص۱۹۹ (نقش صخره ای کورانگان).