گفتار «اگر بعد از من پیامبری بود او عمر بود»

از ویکی پاسخ
سؤال

حدیث «اگر بعد من پیامبری بود او عمر بود.» از نظر سندی صحیح است؟

در کتاب‌های تاریخی و روایی گاهی برای خلفای اهل سنت فضایلی نقل می‌شود که خود اهل سنت نیز در منابع روایی‌شان چنین روایاتی را ضعیف شمرده و رد می‌کنند. یکی از این فضایل که برای خلیفه دوم، عمر بن الخطاب آمده این است که از قول پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «اگر بعد از من پیامبری قرار بود باشد او عمر بن خطاب می‌شد.»[۱] همچنین این‌گونه بیان شده که «اگر قرار بود خداوند متعال رسولی را مبعوث کند به یقین عمر بن خطاب را مبعوث می‌کرد.»[۲] یا اینکه می‌گویند حضرت به عمر فرموده است: «اگر قرار بود بعد از من پیامبری می‌آمد حتماً تو می‌شدی.»[۳]

برای بررسی این روایات باید به منابع اهل سنت مراجعه نمود؛ به همین دلیل سه روایت با این مضمون مورد بررسی قرار گرفته است.

روایت اوللَوْ كَانَ بَعْدِی نَبِیٌّ لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ» در یکی از سلسله سندهای این روایت «مشروح بن هاعان» است که علمای اهل سنت می‌نویسند: «وی از جمله افرادی بود که با حجاج بن یوسف ثقفی برای انهدام کعبه منجنیق درست کرد و کعبه را با بمباران سنگ ویران کرد.»[۴] همچنین بیان شده که وی روایات منکر را نقل می‌کرد که هیچ‌کس قبول نداشت.[۵] روایت منکر یعنی روایتی که برای اهل فن ناآشنا باشد و آنها را نشنیده باشند یا با مبانی اعتقادی و فقهی ناسازگاری باشد.

در سند دیگر این روایت، «عصمه بن مالک» آمده است که باز ابراهیم الزیبق در حاشیه سیر اعلام النبلاء ذهبی که یکی از بزرگان اهل سنت است می‌نویسد که این حدیث که «عصمه بن مالک» آن را نقل کرده است، ضعیف است.[۶] در سند دیگری، این روایت از «ابی سعید خدری» نقل شده است که باز علمای اهل سنت این سند را نیز ضعیف می‌دانند.[۷] راوی دیگر این روایت فضل بن مختار است که هیثمی آن را ضعیف شمرده است.[۸]

در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز این روایت ضعیف شمرده شده است؛ مانند مبارک فوری از علمای اهل سنت که می‌نویسد این حدیث غریب است[۹] و عجلوانی می‌نویسد در سند این حدیث ضعف وجود دارد.[۱۰] و در جای دیگر می‌گوید این حدیث مرفوعه است.[۱۱] یعنی چند نفر از راویان آن افتاده و نقل نشده است.

روایت دوملو کان الله باعثا رسولا بعدی لبعث عمر بن الخطاب» هیثمی از علمای اهل سنت می‌گوید: «این حدیث بخاطر عبدالمنعم بن بشیر ضعیف است.»[۱۲] و هندی فتنی دیگر عالم اهل سنت می‌نویسد: «یکی از راویان این حدیث زیاد بن یحیی است که او کذاب است (یعنی زیاد دروغ می‌گفت) و می‌نویسد که این حدیث منکر است.»[۱۳]

روایت سوم: «لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنته» این حدیث نیز مورد قبول نبوده از جمله ابن عساکر و متقی هندی، در کتاب‌های خود آورده‌اند این حدیث منکر است.[۱۴] اهل سنت چنین حدیثی را قبول ندارند و روایت و راویانش را ضعیف، کذاب، منکر و غریب می‌دانند. بنابراین روایات مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است.


منابع

  1. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۱۵۴.
  2. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۶۸.
  3. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر،: ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۱۶.
  4. عقیلی مکی، محمد، ضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۲۲۲.
  5. ابن حبان البستی، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، بی جا، بی نا، بی تا، ج۳، ص۲۸.
  6. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۴۲.
  7. ذهبی، ج۱۵، ص۴۲.
  8. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
  9. مبارک، فوری، تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ج۱۰. ص ۱۱۹.
  10. عجلوانی جراحی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس، بی جا، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۵۲.
  11. عجلوانی، ج۲، ص۱۵۷.
  12. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
  13. هندی فتنی، محمد طاهر، تذکره الموضوعات، بی جا، بی نا، بی تا، ص۹۴.
  14. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۸۶و متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج۱۱، ص۵۸۱.