گفتار «اگر بعد از من پیامبری بود او عمر بود»: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
 
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
حدیث «اگر بعد من پیامبری بود او عمر بود.» از نظر سندی صحیح است؟
حدیث «اگر بعد من پیامبری بود او عمر بود.» از نظر سندی صحیح است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
در کتاب‌های تاریخی و روایی گاهی برای خلفای اهل سنت فضایلی نقل می‌شود که خود اهل سنت نیز در لابلای کتاب‌های شان چنین روایاتی را ضعیف شمرده و رد می‌کنند، یکی از این فضایل که برای خلیفه دوم اهل سنت عمر بن خطاب آمده این است که از قول رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرده‌اند که حضرت فرموده باشند که اگر بعد از من پیامبری قرار بود باشد او عمر بن خطاب می‌شد.<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۱۵۴.</ref> یا فرموده باشند که اگر قرار بود خداوند متعال رسولی را مبعوث کند به یقین عمر بن خطاب را مبعوث می‌کرد.<ref>هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۶۸.</ref> یا اینکه می‌گویند حضرت به عمر بن خطاب فرموده است که اگر قرار بود بعد از من پیامبری می‌آمد حتماً تو می‌شدی.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر،: ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۱۶.</ref>
در کتاب‌های تاریخی و روایی گاهی برای [[خلفای اهل سنت]] فضایلی نقل می‌شود که خود [[اهل سنت]] نیز در منابع روایی‌شان چنین روایاتی را ضعیف شمرده و رد می‌کنند. یکی از این فضایل که برای [[خلیفه دوم]]، [[عمر بن الخطاب]] آمده این است که از قول [[پیامبر(ص)]] نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «اگر بعد از من پیامبری قرار بود باشد او عمر بن خطاب می‌شد.»<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۱۵۴.</ref> همچنین این‌گونه بیان شده که «اگر قرار بود خداوند متعال رسولی را مبعوث کند به یقین عمر بن خطاب را مبعوث می‌کرد.»<ref>هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۶۸.</ref> یا اینکه می‌گویند حضرت به عمر فرموده است: «اگر قرار بود بعد از من پیامبری می‌آمد حتماً تو می‌شدی.»<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر،: ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۱۶.</ref>


بهترین و منصفانه‌ترین راه برای بررسی چنین نقل‌هایی، نگاه به خود اهل سنت است تا اتهام تعصب ورزی به شیعه زده نشود که چون شما خلفا را قبول ندارید، این گونه نقل‌ها را رد می‌کنید و لذا در این نوشتار به کتاب‌های بزرگان اهل سنت رجوع شده و سخنان آنها را درباره این سه نقل می‌آوریم:
برای بررسی این روایات باید به منابع اهل سنت مراجعه نمود؛ به همین دلیل سه روایت با این مضمون مورد بررسی قرار گرفته است.


== روایت اول:((لو کان بعدی نبی لکان عمر)) ==
'''روایت اول''':{{متن عربی|لَوْ كَانَ بَعْدِی نَبِیٌّ لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ}}
در یکی از سلسله سندهای این روایت مشروح بن هاعان است که علمای اهل سنت می‌نویسند: «وی از جمله افرادی بود که با حجاج بن یوسف ثقفی برای انهدام کعبه منجنیق درست کرد و کعبه را با بمباران سنگ ویران کرد.»<ref>عقیلی مکی، محمد، ضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۲۲۲.</ref>
در یکی از سلسله سندهای این روایت «مشروح بن هاعان» است که علمای اهل سنت می‌نویسند: «وی از جمله افرادی بود که با [[حجاج بن یوسف ثقفی]] برای انهدام [[کعبه]] منجنیق درست کرد و کعبه را با بمباران سنگ ویران کرد.»<ref>عقیلی مکی، محمد، ضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۲۲۲.</ref> همچنین بیان شده که وی روایات منکر را نقل می‌کرد که هیچ‌کس قبول نداشت.<ref>ابن حبان البستی، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، بی جا، بی نا، بی تا، ج۳، ص۲۸.</ref> روایت منکر یعنی روایتی که برای اهل فن ناآشنا باشد و آنها را نشنیده باشند یا با مبانی اعتقادی و فقهی ناسازگاری باشد.


یا می‌نویسد که وی روایات منکر را نقل می‌کرد که هیچ‌کس قبول نداشتند.<ref>ابن حبان البستی، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، بی جا، بی نا، بی تا، ج۳، ص۲۸.</ref> منکر یعنی روایتی که برای اهل فن ناآشنا باشد و آنها را نشنیده باشند یا با مبانی اعتقادی و فقهی ناسازگاری باشد.
در سند دیگر این روایت، «عصمه بن مالک» آمده است که باز ابراهیم الزیبق در حاشیه [[سیر اعلام النبلاء]] ذهبی که یکی از بزرگان اهل سنت است می‌نویسد که این حدیث که «عصمه بن مالک» آن را نقل کرده است، ضعیف است.<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۴۲.</ref> در سند دیگری، این روایت از «ابی سعید خدری» نقل شده است که باز علمای اهل سنت این سند را نیز ضعیف می‌دانند.<ref>ذهبی، ج۱۵، ص۴۲.</ref> راوی دیگر این روایت فضل بن مختار است که هیثمی آن را ضعیف شمرده است.<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.</ref>


در سند دیگر این روایت عصمه بن مالک آمده است که باز ابراهیم الزیبق در حاشیه سیر اعلام النبلاء ذهبی که یکی از بزرگان اهل سنت است می‌نویسد که این حدیث که عصمه بن مالک آن را نقل کرده است، ضعیف است.<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۴۲.</ref>
در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز این روایت ضعیف شمرده شده است؛ مانند مبارک فوری از علمای اهل سنت که می‌نویسد این حدیث غریب است<ref>مبارک، فوری، تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ج۱۰. ص ۱۱۹.</ref> و عجلوانی می‌نویسد در سند این حدیث ضعف وجود دارد.<ref>عجلوانی جراحی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس، بی جا، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۵۲.</ref> و در جای دیگر می‌گوید این حدیث مرفوعه است.<ref>عجلوانی، ج۲، ص۱۵۷.</ref> یعنی چند نفر از راویان آن افتاده و نقل نشده است.


در سند دیگری، این روایت از ابی سعید خدری نقل شده است که باز علمای اهل سنت این سند را نیز ضعیف می‌دانند.<ref>همان.</ref>
'''روایت دوم''':{{متن عربی|لو کان الله باعثا رسولا بعدی لبعث عمر بن الخطاب}}
 
راوی دیگر این به اصطلاح روایت فضل بن مختار است که هیثمی آن را ضعیف شمرده است.<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.</ref>
 
در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز این روایت ضعیف شمرده شده است مانند مبارک فوری از علمای اهل سنت که می‌نویسد این حدیث غریب هست<ref>مبارکفوری، تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ج۱۰. ص ۱۱۹.</ref> یا عجلوانی می‌نویسد در سند این حدیث ضعف وجود دارد.<ref>عجلوانی جراحی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس، بی جا، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۵۲.</ref> و در جای دیگر می‌گوید این حدیث مرفوعه است.<ref>همان، ص۱۵۷.</ref> یعنی چند نفر از راویان آن افتاده و نقل نشده است.
 
== روایت دوم:((لوکان الله باعثا رسولا بعدی لبعث عمر بن الخطاب)) ==
هیثمی از علمای اهل سنت می‌گوید: «این حدیث بخاطر عبدالمنعم بن بشیر ضعیف است.»<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.</ref> و هندی فتنی دیگر عالم اهل سنت می‌نویسد: «یکی از راویان این حدیث زیاد بن یحیی است که او کذاب است (یعنی زیاد دروغ می‌گفت) و می‌نویسد که این حدیث منکر است.»<ref>هندی فتنی، محمد طاهر، تذکره الموضوعات، بی جا، بی نا، بی تا، ص۹۴.</ref>
هیثمی از علمای اهل سنت می‌گوید: «این حدیث بخاطر عبدالمنعم بن بشیر ضعیف است.»<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.</ref> و هندی فتنی دیگر عالم اهل سنت می‌نویسد: «یکی از راویان این حدیث زیاد بن یحیی است که او کذاب است (یعنی زیاد دروغ می‌گفت) و می‌نویسد که این حدیث منکر است.»<ref>هندی فتنی، محمد طاهر، تذکره الموضوعات، بی جا، بی نا، بی تا، ص۹۴.</ref>


== روایت سوم: ((قال رسول الله(ص) لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنته)) ==
'''روایت سوم''': {{متن عربی|لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنته}}
با نگاهی به کتاب‌های اهل سنت متوجه می‌شویم که این حدیث نیز مورد قبول خود آنها نمی‌باشد از جمله این افراد ابن عساکر و متقی هندی هستند که در کتاب‌های خود آورده‌اند این حدیث منکر است.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۸۶و متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج۱۱، ص۵۸۱.</ref>
این حدیث نیز مورد قبول نبوده از جمله ابن عساکر و متقی هندی، در کتاب‌های خود آورده‌اند این حدیث منکر است.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۸۶و متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج۱۱، ص۵۸۱.</ref> اهل سنت چنین حدیثی را قبول ندارند و روایت و راویانش را ضعیف، کذاب، منکر و غریب می‌دانند. بنابراین روایات مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است.  
 
بنابراین خود اهل سنت چنین حدیثی را قبول ندارند و آن را ضعیف می‌شمارند و راویانش را ضعیف، کذاب، منکر و غریب می‌دانند که روایات شان مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است. وقتی هم روایتی را خود اهل سنت که قائل بر فضیلت خلفای شان هستند چنین روایات را جعلی و کذب و ضعیف می‌شمارند، مشخص می‌شود که برخی از بزرگان و نویسندگان اهل سنت بدون توجه به این همه اشکالات، باز این به اصطلاح حدیث را در کتاب‌های خود آورده‌اند و تأسف آور اینکه عده ای بدون اندیشه در اطراف این گونه فضیلت تراشی، باز چنین داستان‌هایی را ترویج می‌دهند و در مجامع عمومی اهل سنت که از تخصص کافی در شناخت احادیث ندارند، نقل می‌کنند و افراد جامعه نیز به تصور اینکه چنین نقل‌هایی از رسول گرامی اسلام(ص) صادر شده است از حقانیت اهل بیت(ع) دور می‌مانند.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


خط ۳۴: خط ۲۶:
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = حدیث
  | شاخه اصلی = حدیث
|شاخه فرعی۱ = علم رجال
| شاخه فرعی۱ = علم رجال
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =-
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =
  | ارجاعات =
| بازبینی نویسنده =
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۵

سؤال

حدیث «اگر بعد من پیامبری بود او عمر بود.» از نظر سندی صحیح است؟

در کتاب‌های تاریخی و روایی گاهی برای خلفای اهل سنت فضایلی نقل می‌شود که خود اهل سنت نیز در منابع روایی‌شان چنین روایاتی را ضعیف شمرده و رد می‌کنند. یکی از این فضایل که برای خلیفه دوم، عمر بن الخطاب آمده این است که از قول پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: «اگر بعد از من پیامبری قرار بود باشد او عمر بن خطاب می‌شد.»[۱] همچنین این‌گونه بیان شده که «اگر قرار بود خداوند متعال رسولی را مبعوث کند به یقین عمر بن خطاب را مبعوث می‌کرد.»[۲] یا اینکه می‌گویند حضرت به عمر فرموده است: «اگر قرار بود بعد از من پیامبری می‌آمد حتماً تو می‌شدی.»[۳]

برای بررسی این روایات باید به منابع اهل سنت مراجعه نمود؛ به همین دلیل سه روایت با این مضمون مورد بررسی قرار گرفته است.

روایت اوللَوْ كَانَ بَعْدِی نَبِیٌّ لَكَانَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ» در یکی از سلسله سندهای این روایت «مشروح بن هاعان» است که علمای اهل سنت می‌نویسند: «وی از جمله افرادی بود که با حجاج بن یوسف ثقفی برای انهدام کعبه منجنیق درست کرد و کعبه را با بمباران سنگ ویران کرد.»[۴] همچنین بیان شده که وی روایات منکر را نقل می‌کرد که هیچ‌کس قبول نداشت.[۵] روایت منکر یعنی روایتی که برای اهل فن ناآشنا باشد و آنها را نشنیده باشند یا با مبانی اعتقادی و فقهی ناسازگاری باشد.

در سند دیگر این روایت، «عصمه بن مالک» آمده است که باز ابراهیم الزیبق در حاشیه سیر اعلام النبلاء ذهبی که یکی از بزرگان اهل سنت است می‌نویسد که این حدیث که «عصمه بن مالک» آن را نقل کرده است، ضعیف است.[۶] در سند دیگری، این روایت از «ابی سعید خدری» نقل شده است که باز علمای اهل سنت این سند را نیز ضعیف می‌دانند.[۷] راوی دیگر این روایت فضل بن مختار است که هیثمی آن را ضعیف شمرده است.[۸]

در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز این روایت ضعیف شمرده شده است؛ مانند مبارک فوری از علمای اهل سنت که می‌نویسد این حدیث غریب است[۹] و عجلوانی می‌نویسد در سند این حدیث ضعف وجود دارد.[۱۰] و در جای دیگر می‌گوید این حدیث مرفوعه است.[۱۱] یعنی چند نفر از راویان آن افتاده و نقل نشده است.

روایت دوملو کان الله باعثا رسولا بعدی لبعث عمر بن الخطاب» هیثمی از علمای اهل سنت می‌گوید: «این حدیث بخاطر عبدالمنعم بن بشیر ضعیف است.»[۱۲] و هندی فتنی دیگر عالم اهل سنت می‌نویسد: «یکی از راویان این حدیث زیاد بن یحیی است که او کذاب است (یعنی زیاد دروغ می‌گفت) و می‌نویسد که این حدیث منکر است.»[۱۳]

روایت سوم: «لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنته» این حدیث نیز مورد قبول نبوده از جمله ابن عساکر و متقی هندی، در کتاب‌های خود آورده‌اند این حدیث منکر است.[۱۴] اهل سنت چنین حدیثی را قبول ندارند و روایت و راویانش را ضعیف، کذاب، منکر و غریب می‌دانند. بنابراین روایات مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است.


منابع

  1. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۱۵۴.
  2. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۶۸.
  3. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر،: ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۱۶.
  4. عقیلی مکی، محمد، ضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۲۲۲.
  5. ابن حبان البستی، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، بی جا، بی نا، بی تا، ج۳، ص۲۸.
  6. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۴۲.
  7. ذهبی، ج۱۵، ص۴۲.
  8. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
  9. مبارک، فوری، تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ج۱۰. ص ۱۱۹.
  10. عجلوانی جراحی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس، بی جا، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۵۲.
  11. عجلوانی، ج۲، ص۱۵۷.
  12. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
  13. هندی فتنی، محمد طاهر، تذکره الموضوعات، بی جا، بی نا، بی تا، ص۹۴.
  14. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۸۶و متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج۱۱، ص۵۸۱.