وثاقت مشایخ شیخ صدوق در سند زیارت جامعه کبیره: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جز (جایگزینی متن - '|شاخه فرعی' به '| شاخه فرعی')
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
خط ۵: خط ۵:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
==بررسی سندی ==
روایت زیارت جامعه از امام هادی(ع) در دو کتاب از تألیفات شیخ صدوق (ره) یعنی کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب عیون اخبار الرضا(ع)، نقل شده است، شیخ طوسی نیز این روایت را به نقل از شیخ صدوق در کتاب تهذیب نقل کرده است.
'''نکته اول''' که باید به آن توجه کرد این است که اصطلاح صحیح، در مورد روایات، در نزد متقدمان از علمای شیعه با اصطلاح متأخران متفاوت است. معیار صحت روایت در نزد متقدمان، وثوق و صحت صدور آن از معصوم(ع) است. بنابراین متقدمان از علماء با توجه به نزدیکی به زمان ائمه(ع) و اصحاب آنان، اطمینان دقیق‌تری به صحت صدور روایت از معصوم داشتند. از این رو اصل بحث بررسی سندی در اصطلاح علمی، موضوعیت ذاتی ندارد، بلکه جنبه طریقیت دارد و ارزش آن به این است که راهی برای اطمینان به صدور حدیث از معصوم(ع) است. به همین دلیل علما برآنند که از هر راهی که اطمینان حاصل شود که حدیث از معصوم صادر شده است، خواه به عدالت راوی یا به وثاقت وی یا به متن روایت یا به عمل کردن فقها به متن و اسناد به آن در مقام استدلال یا هر راه دیگر، می‌توان حکم به صحت آن حدیث داد.
'''نکته دوم''' قابل توجه این است که شیخ صدوق در میان علمای شیعه و بزرگان، این امتیاز را دارد که به شهرهای مختلف برای مسئله حدیث مسافرت کرده و با فقها و بزرگان دیگر مذاهب مذاکرات علمی داشته است. به همین دلیل علمای دیگر مذاهب نیز از مشایخ ایشان بوده‌اند؛ از این رو چنان‌چه پس از ذکر نام یکی از مشایخ خود لفظ رضی الله عنه یا رحمه الله علیه آورده باشد گویند که آن شخص امامی اثنا عشری و مورد اعتماد او بوده است.
==مشایخ شیخ صدوق==
==مشایخ شیخ صدوق==
صاحب معالم الاصول که از فرزندان شهید ثانی است در کتاب منتقی الجمان می‌نویسد:
صاحب معالم الاصول که از فرزندان شهید ثانی است در کتاب منتقی الجمان می‌نویسد:

نسخهٔ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۱۷

سؤال

در سند زیارت جامعه کبیره از مشایخ شیخ صدوق نام برده شده اما توثیق به خصوصی راجع به آنها نشده، در نتیجه اختلاف رجالی پیش آمده که آیا مشایخ صدوق قابل اعتنا هستند یا نه؟ با این توضیح آیا می‌توان سند زیارت جامعه را تمام دانست؟

مشایخ شیخ صدوق

صاحب معالم الاصول که از فرزندان شهید ثانی است در کتاب منتقی الجمان می‌نویسد:

«متقدمان از علمای ما رضی الله عنهم از جماعتی از مشایخ خود روایت نقل می‌کردند که ملاحظه احوال آنان جلالت شأن آنان را مشخص می‌کند، اما نام ایشان در کتاب‌های رجالی موجود نیست و اگر کسی بنا را بر ظاهر امر گذارد باید نام آنان را در شمار مجهولان قرار دهد، در حالی که قرائن و شواهد گواه آن است که ایشان در شمار افراد ضعیف یا مجهول نیستند چرا که کثرت روایت نقل شده از آنان و اعتنا به جلالت شأن و بزرگواری آنان خلاف این را ثابت می‌کند؛ پدرم که درود و رحمت خدا بر او باد نیز سخنی مانند این در مورد برخی از مشایخ شیخ صدوق (ره) بیان کرده است. ممکن است چنین گمان شود که عدم ذکر نام آنان در کتاب‌های رجالی به دلیل عدم اعتماد بر آنان بوده است، در حالی که پنداری غلط است زیرا عدم ذکر نام آنان دلایل مختلفی دارد که از جمله آنان این است که این مشایخ بزرگوار دارای تألیف و صاحب تصنیف نبوده‌اند و بیشتر کتاب‌های رجالی متقدمان در مورد کسانی بود که صاحب تصنیف و کتاب بودند و در آن طرق روایت به آن کتاب‌ها را بیان می‌کردند …».[۱]

علامه مجلسی محمد باقر، در کتاب بحارالأنوار در بررسی و حکم به صحت یکی از روایات، در مورد برخی از مشایخ صدوق (ره) می‌نویسد: «مشایخ اربعه‌ای که صدوق آنها را در کتاب کمال الدین ذکر کرده است، گرچه در کتب رجال توثیقی در مورد آنان نرسیده است، اما آنان از مشایخی هستند که صدوق، بسیار از آنان روایت کرده است و پس از ذکر نام آنها لفظ رضی الله عنه را به کار برده است.»[۲]

با توجه به مطالب بیان شده، عدم ذکر نام یک راوی در کتاب‌های رجالی ثمانیه، به تنهایی دلیل بر ضعیف یا مجهول بودن آن راوی نیست.

شخصیت‌شناسی مشایخ

در مورد مشایخ شیخ صدوق در زیارت جامعه باید توجه کرد که در هیچ کتاب رجالی در مورد آنان ذم یا سخنی که دلیل بر بی‌اعتمادی بر روایات آنها باشد، وجود ندارد؛

علی بن احمد بن موسی الدقاق، آیت الله خویی در معجم رجال الحدیث می‌نویسد از او ذمی نقل نشده است.[۳]

حسین بن ابراهیم بن أحمد الکاتب المکتب، آمده است که او از مشایخ صدوق است که بسیار از او روایت نقل کرده است و از او با لفظ رضی الله عنه و رحمه الله به جلالت یاد کرده است.[۴]

موسی النخعی، باید توجه کرد که شیخ صدوق (ره) در کتاب من لا یحضره الفقیه این شخص را با عنوان موسی بن عبدالله النخعی و در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) او را با عنوان موسی بن عمران النخعی یاد کرده و از او زیارت جامعه را نقل می‌کند. در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث آمده است که موسی بن عمران نخعی و موسی بن عبدالله نخعی نام یک نفر است و یکی از نام‌های عمران یا عبدالله نام جد او است و نه پدرش.[۵]

در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث از قول عده‌ای از علما که ازجمله آنان وحید بهبهانی وعلامه مامقانی است در موارد متعدد نقل شده است که موسی بن عبدالله النخعی راوی زیارت جامعه، شخصی امامی و صحیح الاعتقاد است و تلقین چنین زیارت با چنین مضامینی در مورد ائمه(ع) دلیل واضحی است بر آن که او اهل علم و فضل و مقبول الروایه است و عدم ذکر نام او در کتاب‌های رجالی موجب قدح او نیست.[۶]

با توجه به مطالب بیان شده، مشخص می‌شود که راویان سند زیارت جامعه کبیره از راویانی هستند که هیچ ذم و نادرستی از آنان در کتاب‌ها گزارش نشده است و علاوه بر آن افرادی مورد اعتماد و جلیل القدرند. علی اکبر غفاری در ذیل روایت زیارت جامعه در کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق (ره) می‌نویسد: شیخ صدوق این روایت را توسط سه تن از مشایخ خود روایت کرده است: علی بن احمد بن موسی الدقاق، محمد بن احمد السنانی که همان محمد بن احمد بن محمد بن سنان است و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب. این سه نفر از مشایخ اجازه‌اند و شیخ در تمام تألیفات و کتاب‌های خود روایتی را از این سه مشایخ ذکر نکرده است مگر آن که در مورد آنان از تعبیر رضی الله عنه استفاده کرده است و بر آنان اعتماد کرده است. این اعتماد شیخ و مدح او در مورد آنان کافی است و به همین دلیل طریق نقل شده توسط شیخ «در مورد زیارت جامعه»، صحیح یا حسن کالصحیح است و خودِ اعتماد شیخ، مؤید این مطلب است.[۷]

از این رو است که علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار در مورد این روایت و در ذیل آن می‌نویسد:

به این دلیل من به مقدار ناچیزی به شرح این زیارت پرداختم و اگر چه حق آن را ادا نکردم، که این روایت اصح الزیارات سنداً است و از همه زیارت‌ها از جهت لفظ فصیح‌تر و از جهت معنا بلیغ‌تر و از نظر رتبه والاتر است.[۸] مرحوم محدث قمی نیز در کتاب الانوار به همین مطلب علامه مجلسی اشاره می‌کند.[۹]

بنابراین جایی برای تردید در مورد صحت صدور زیارت جامعه کبیره از معصوم(ع) وجود ندارد و اهتمام علمای بزرگ شیعه به این زیارت و شروح مفصلی که در مورد آن نوشته‌اند و استشهاد آنان به این زیارت که خود بحثی است مفصل که باید در مجالی جداگانه بدان پرداخته شود دلیل روشنی بر صحت آن است.


منابع

  1. شیخ حسن صاحب معالم، منتقی الجمان، ج۱، ص۳۹–۴۰.
  2. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۳م، ج۸۰، ص۵۳.
  3. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۲۷۹.
  4. بهبهانی، وحید، تعلیقه علی منهج المقال، ص۱۳۶؛ بروجردی، طوائف المقال، ج۱، ص۱۶۷.
  5. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۰–۲۱.
  6. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۷–۸.
  7. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تعلیق شیخ غفاری، علی اکبر، قم، جامعه مدرسین حوزه، ج۲، ص۶۰۹.
  8. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۳م، ج۹۹، ص۱۴۴.
  9. محدث قمی، الأنوار البهیه، قم، جامعه مدرسین حوزه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ص۲۸۷.