وثاقت مشایخ شیخ صدوق در سند زیارت جامعه کبیره
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
در سند زیارت جامعه کبیره از مشایخ شیخ صدوق نام برده شده اما توثیق به خصوصی راجع به آنها نشده، در نتیجه اختلاف رجالی پیش آمده که آیا مشایخ صدوق قابل اعتنا هستند یا نه؟ با این توضیح آیا میتوان سند زیارت جامعه را تمام دانست؟
سند زیارت
متن سند زیارت جامعه کبیره را اولین بار شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه[۱] و در عیون اخبار الرضا(ع)[۲] از امام هادی(ع) نقل کرده است. سند این روایت در کتاب من لایحضره الفقیه چنین است: «رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِاللَّهِ النَّخَعِيُّ».[۳] سند این روایت در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) این چنین آمده است: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ وَ أَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَكِّيُّ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ»[۴]
تحلیل سند
در منابع رجالی، درباره مشایخ سند زیارت جامعه چنین آمده است:
علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق: سید ابوالقاسم خویی میگوید که درباره او ذمی نقل نشده است.[۵]
حسین بن ابراهیم بن أحمد بن هشام المکتب: گفته شده که او از مشایخ صدوق است. صدوق بسیار از او روایت نقل کرده و از او با عبارت «رضی الله عنه و رحمة الله» با جلالت یاد کرده است.[۶]
موسی النخعی، باید توجه کرد که شیخ صدوق (ره) در کتاب من لا یحضره الفقیه این شخص را با عنوان موسی بن عبدالله النخعی و در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) او را با عنوان موسی بن عمران النخعی یاد کرده و از او زیارت جامعه را نقل میکند. در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث آمده است که موسی بن عمران نخعی و موسی بن عبدالله نخعی نام یک نفر است و یکی از نامهای عمران یا عبدالله نام جد او است و نه پدرش.[۷]
در کتاب مستدرکات علم رجال الحدیث از قول عدهای از علما که ازجمله آنان وحید بهبهانی وعلامه مامقانی است در موارد متعدد نقل شده است که موسی بن عبدالله النخعی راوی زیارت جامعه، شخصی امامی و صحیح الاعتقاد است و تلقین چنین زیارت با چنین مضامینی در مورد ائمه(ع) دلیل واضحی است بر آن که او اهل علم و فضل و مقبول الروایه است و عدم ذکر نام او در کتابهای رجالی موجب قدح او نیست.[۸]
با توجه به مطالب بیان شده، مشخص میشود که راویان سند زیارت جامعه کبیره از راویانی هستند که هیچ ذم و نادرستی از آنان در کتابها گزارش نشده است و علاوه بر آن افرادی مورد اعتماد و جلیل القدرند. علی اکبر غفاری در ذیل روایت زیارت جامعه در کتاب من لایحضره الفقیه شیخ صدوق (ره) مینویسد: شیخ صدوق این روایت را توسط سه تن از مشایخ خود روایت کرده است: علی بن احمد بن موسی الدقاق، محمد بن احمد السنانی که همان محمد بن احمد بن محمد بن سنان است و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب. این سه نفر از مشایخ اجازهاند و شیخ در تمام تألیفات و کتابهای خود روایتی را از این سه مشایخ ذکر نکرده است مگر آن که در مورد آنان از تعبیر رضی الله عنه استفاده کرده است و بر آنان اعتماد کرده است. این اعتماد شیخ و مدح او در مورد آنان کافی است و به همین دلیل طریق نقل شده توسط شیخ «در مورد زیارت جامعه»، صحیح یا حسن کالصحیح است و خودِ اعتماد شیخ، مؤید این مطلب است.[۹]
از این رو است که علامه مجلسی در کتاب بحارالأنوار در مورد این روایت و در ذیل آن مینویسد:
به این دلیل من به مقدار ناچیزی به شرح این زیارت پرداختم و اگر چه حق آن را ادا نکردم، که این روایت اصح الزیارات سنداً است و از همه زیارتها از جهت لفظ فصیحتر و از جهت معنا بلیغتر و از نظر رتبه والاتر است.[۱۰] مرحوم محدث قمی نیز در کتاب الانوار به همین مطلب علامه مجلسی اشاره میکند.[۱۱]
بنابراین جایی برای تردید در مورد صحت صدور زیارت جامعه کبیره از معصوم(ع) وجود ندارد و اهتمام علمای بزرگ شیعه به این زیارت و شروح مفصلی که در مورد آن نوشتهاند و استشهاد آنان به این زیارت که خود بحثی است مفصل که باید در مجالی جداگانه بدان پرداخته شود دلیل روشنی بر صحت آن است.
مشایخ شیخ صدوق
صاحب معالم الاصول که از فرزندان شهید ثانی است در کتاب منتقی الجمان مینویسد:
«متقدمان از علمای ما رضی الله عنهم از جماعتی از مشایخ خود روایت نقل میکردند که ملاحظه احوال آنان جلالت شأن آنان را مشخص میکند، اما نام ایشان در کتابهای رجالی موجود نیست و اگر کسی بنا را بر ظاهر امر گذارد باید نام آنان را در شمار مجهولان قرار دهد، در حالی که قرائن و شواهد گواه آن است که ایشان در شمار افراد ضعیف یا مجهول نیستند چرا که کثرت روایت نقل شده از آنان و اعتنا به جلالت شأن و بزرگواری آنان خلاف این را ثابت میکند؛ پدرم که درود و رحمت خدا بر او باد نیز سخنی مانند این در مورد برخی از مشایخ شیخ صدوق بیان کرده است. ممکن است چنین گمان شود که عدم ذکر نام آنان در کتابهای رجالی به دلیل عدم اعتماد بر آنان بوده است، در حالی که پنداری غلط است زیرا عدم ذکر نام آنان دلایل مختلفی دارد که از جمله آنان این است که این مشایخ بزرگوار دارای تألیف و صاحب تصنیف نبودهاند و بیشتر کتابهای رجالی متقدمان در مورد کسانی بود که صاحب تصنیف و کتاب بودند و در آن طرق روایت به آن کتابها را بیان میکردند …».[۱۲]
علامه مجلسی محمد باقر، در کتاب بحارالأنوار در بررسی و حکم به صحت یکی از روایات، در مورد برخی از مشایخ صدوق (ره) مینویسد: «مشایخ اربعهای که صدوق آنها را در کتاب کمال الدین ذکر کرده است، گرچه در کتب رجال توثیقی در مورد آنان نرسیده است، اما آنان از مشایخی هستند که صدوق، بسیار از آنان روایت کرده است و پس از ذکر نام آنها لفظ رضی الله عنه را به کار برده است.»[۱۳]
با توجه به مطالب بیان شده، عدم ذکر نام یک راوی در کتابهای رجالی ثمانیه، به تنهایی دلیل بر ضعیف یا مجهول بودن آن راوی نیست.
منابع
- ↑ صدوق، محمد بن علی، کتاب من لا يحضره الفقيه، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۶۰۹-۶۱۷.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، تحقیق مهدی لاجوردی، تهران، انتشارات جهان، بیتا، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۸.
- ↑ صدوق، کتاب من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۶۰۹
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۲۷۹.
- ↑ وحید بهبهانی، محمدباقر بن محمداكمل، تعلیقه علی منهج المقال، بیجا، مكتبة اهلالبيت(ع)، بیتا، ص۲۴۱.
- ↑ نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۰–۲۱.
- ↑ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۷–۸.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تعلیق شیخ غفاری، علی اکبر، قم، جامعه مدرسین حوزه، ج۲، ص۶۰۹.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۳م، ج۹۹، ص۱۴۴.
- ↑ محدث قمی، الأنوار البهیه، قم، جامعه مدرسین حوزه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ص۲۸۷.
- ↑ شیخ حسن صاحب معالم، منتقی الجمان، ج۱، ص۳۹–۴۰.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۳م، ج۸۰، ص۵۳.