یقین در آیه ۹۹ سوره حجر
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
منظور از کلمه الیقین و تفسیر آن در آیه ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأتِیَکَ الْیَقِینُ﴾ چیست؟
معروف و مشهور در میان مفسران این است که «یقین» در آیه شریفه مورد سؤال[۱] به معنای «مرگ» است و به این جهت مرگ یقین نامیده شده که یک امر مسلم است و هر کس در هر چیز شک کند نمیتواند در هنگام مرگ تردید به خود راه دهد، زیرا در آن هنگام پردهها کنار میرود و حقایق در برابر چشم انسان آشکار میشود و حالت یقین برای او پیدا میگردد.
اطلاق مرگ بر یقین به جهت انکشاف واقع بوسیله آن است یعنی تا آنگاه که واقع منکشف شود و حقایق ایمان و کفر آشکار گردد پروردگارت را عبادت کن.[۲] شاهد قرآنی بر این مدعا آیات سوره مدثر است که از قول دوزخیان میخوانیم: ﴿وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ﴾[۳] (ما همواره رستاخیز را تکذیب میکردیم تا اینکه «یقین» (مرگ) به سراغمان آمد).
از اینجا روشن میشود که آنچه از بعضی از صوفیه نقل شده که آیه فوق را دستاویزی برای ترک عبادت قرار داده و گفتهاند: «آیه میگوید: عبادت کن تا زمانی که یقین فرا رسد؛ بنابراین پس از حصول یقین نیازی به عبادت نیست»، به دلایل زیر گفتاری بی اساس و پایه است:
۱. به شهادت بعضی از آیات قرآن (مدثر / ۴۶ و ۴۷) یقین به معنی مرگ است که هم برای مؤمنان و هم برای دوزخیان خواهد بود.
- مخاطب این سخن پیامبر(ص) است و مقام یقین پیامبر بر همه محرز است آیا کسی میتواند ادعا کند که پیامبر دارای مقام یقینی از نظر ایمان نبوده است؟!
- تواریخ متواتر نشان میدهد که پیامبر تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و علی(ع) در محراب عبادت به شهادت رسید و همچنین سایر امامان(ع).[۴]
رابطه عبادت و تکامل
انسان موجودی است که بالاترین استعداد تکامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حرکت کرده و به سوی بینهایت همچنان پیش میرود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد.
از طرفی عبادت مکتب عالی تربیت است، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بینهایت میسازد، گرد و غبار غفلت و گناه را از دل و جان میشوید، صفات عالی انسانی را در وجود او پرورش میدهد، روح ایمان را تقویت و آگاهی و مسئولیت به انسان میبخشد.
به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه ای در زندگی از این مکتب بزرگ تربیتی بینیاز گردد و آنها که فکر میکنند انسان ممکن است به جایی برسد که نیازی به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشتهاند یا مفهوم عبادت را درک نکردهاند.
«علامه طباطبایی» در تفسیر «المیزان» میفرماید: «همه موجودات به سوی تکامل میروند و نوع تکامل انسان در دل اجتماع صورت میگیرد، به همین دلیل ذاتاً اجتماعی آفریده شده است. از طرفی اجتماع در صورتی میتواند پرورش و تکامل انسان را تضمین کند که دارای احکام و قوانین منظمی باشد و افراد جامعه در پرتو احترام به آن قوانین، امور خود را سامان داده، از تصادمات پیشگیری کنند و حدود مسئولیتها را مشخص نمایند. به تعبیر دیگر اگر جامعه انسانی صالح گردد، افراد میتوانند به هدف نهایی خویش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از این تکامل بازمیمانند.
این احکام و قوانین اعم از قوانین اجتماعی یا عبادی، در صورتی مؤثر خواهد بود که از طریق نبوت و وحی آسمانی گرفته شود.
و این را نیز میدانیم که «احکام عبادی» بخشی از این تکامل فردی و اجتماعی را تشکیل میدهد. و از اینجا روشن میشود تا جامعه انسانی برپاست و زندگی او در این جهان ادامه دارد تکالیف الهی هم ادامه خواهد داشت و برچیده شدن بساط تکلیف از انسان مفهومش، فراموش کردن احکام و قوانین و نتیجه آن فساد مجتمع انسانی خواهد بود. این نکته نیز قابل توجه است که اعمال نیک و عبادات سرچشمه حصول ملکات فاضله نفسانی است و هنگامی که این اعمال به حد کافی انجام گرفت و آن ملکات فاضله در نفس انسان قوت یافت آن ملکات نیز به نوبه خود سرچشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگی خدا خواهد بود. و از اینجا روشن میگردد آنها که گمان کردهاند هدف از تکلیف، تکمیل ایشان است، بنابراین هنگامی که ایشان به کمال خود رسیدند بقاء تکلیف معنی ندارد؛ مغالطه ای بیش نیست، چرا که اگر انسان دست از تکلیف بردارد فوراً جامعه رو به فساد خواهد گذاشت و در چنین جامعه ای چگونه یک فرد کامل میتواند زندگی کند و اگر با داشتن ملکات فاضله دست از عبادت و بندگی خدا بردارد مفهومش مخالفت این ملکات با آثار قطعی آنهاست.[۵]
مطالعه بیشتر
۱. تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۴۲. ۲. ۳. قاموس قرآن، ج۷، ص۲۶۸–۲۷۰. ۴. ۵. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، پنجم، ۱۳۷۴ ش، ج۱۲، ص۲۸۸.
آیت الله مهدوی کنی، نقطههای آغاز در اخلاق عملی.
منابع
- ↑ حجر/ ۹۹.
- ↑ قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، سال ۱۳۷۶، ج۷، ص۲۷۰. و مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۶، ج۱۱، ص۱۴۲.
- ↑ مدثر/۴۶و۴۷.
- ↑ قاموس قرآن، همان، و تفسیر نمونه، همان.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۱۲، ص۲۱۰.