قهر و غلبه در قرآن
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
تفاوت قهر با غلبه در قرآن کریم در چیست؟
دو واژهٔ قهر و غلبه تفاوتهای ظریفی نسبت به هم دارند.
قهر در قرآن
در قرآن کریم عین کلمهٔ قهر نیامده است؛ ولی مشتقات آن وجود دارد:
۱. القاهر: اسم «قاهر» در قرآن کریم دو بار آمده است و در هر دو مورد وصف خدای تبارک و تعالی قرار گرفته است، چنانکه میفرماید:
﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکیمُ الْخَبِیرُ﴾[۱](اوست غالب و بالای (برتر از) بندگانش و اوست فرزانه و آگاه).
و باز میفرماید: ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکم حَفَظَه﴾[۲](اوست غالب و برتر از بندگانش، نگهبانانی بر شما گمارد).
۲. القهار: لفظ «قهار» در قرآن کریم شش مورد آمده است و در همهٔ این موارد، وصف خدا قرار گرفته و پیوسته با اسم «الواحد» همراه میباشد. چنانکه میفرماید:
﴿... أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۳](آیا خدایان پراکنده خوب است، یا خدای یگانه غالب).
﴿... قُلِ اللّهُ خَالِقُ کلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾.[۴](بگو خدا آفریدگار همه چیز است و اوست یگانه و غالب). [۵]
﴿... وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾[۶](آنها در پیشگاه خداوند یکتای قهار آشکار میشوند).
«ابن فارس» دربارهٔ معنای «قهر» که قاهر و قهار از آن گرفته شده است، میگوید: این کلمه بر پیروزی و برتری دلالت میکند و قاهر به معنای غالب است.
«راغب» میگوید: «قهر» به معنای غلبه و ذلیل کردن طرف مقابل است، چنانکه میفرماید:﴿فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ﴾.[۷] (امّا یتیم را ذلیل مکن).
ولی ظاهر این است که «ذلت» معنای مستقیم «قهر» نیست، بلکه از لوازم آن میباشد، زیرا لازمهٔ غلبه بر کسی، ذلیل و سرکوب کردن اوست که ملازم با ذلت است.
«صدوق» میگوید: قدیر و قاهر دو معنای نزدیک به هم دارند و آن این که اشیاء در مقابل آن دو سرپیچی نمیکنند و پذیرای ارادهٔ او میباشند.[۸]
علامه طباطبایی میگوید: قهر، نوعی از غلبه است و آن این که چیزی بر چیزی پیروز گردد و او را به پیروی از اثر خود مجبور سازد، اثری که با طبع او سازگار نیست، مانند غلبه آب بر آتش، که آن را خاموش میسازد.
اسم «قاهر» همان گونه که بر دیگران صدق میکند بر خدا نیز صدق میکند؛ ولی با این تفاوت که در غیر خداوند قاهر و مقهور ازنظر وجودی در رتبه واحدی قرار دارند؛ مثلاً آب و آتش هر دو موجود طبیعی است، در حالی که قاهریت خدا بر جهان با بندگان، از این مقوله نیست. قاهریت او برتری و احاطه اوست، درست است خدا بر بندگانش غالب است، لکن چون از نظر وجودی برتر است، از این جهت در قرآن کریم لفظ قاهر با جمله «فوق عباده» همراه میباشد و عنایت دارد که این مطلب با به کار بردن کلمهٔ «فوق عباده» بیان کند تا برساند نه تنها خدا قاهر بر بندگان است، بلکه بالا و برتر از آنها است.[۹] البته در اینجا برخی از حنابله اینطور استنباط میکنند که خداوند از نظر حسی و جسمی، در جهتی فوق بندگان قرار گرفته است که جای بسی تعجب و شگفت میباشد. به خاطر این که علت قاهریت خدا، به خاطر برتری وجودی اوست.[۱۰] و فوق در اینجا، فوق حسی نیست، بلکه فوق معنوی است و ﴿... وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ﴾[۱۱] «ما برتر از آنان و غالبیم».
گاهی گفته میشود: «قهار» مبالغهٔ قاهر است و علاوه بر این، تفاوت جوهری، توصیف خدا به «قهار» به اعتبار ذات است، در حالی که توصیف او به «قاهر» به اعتبار فعل است.
و امّا نمایش این اسم در زندگی ما این است که بر دشمنان خود قاهر و پیروز شویم و بدترین دشمنها نفس اماره است و آنگاه که بر شهوت و خشم غلبه کردیم، بر دشمن خود پیروز شدهایم.[۱۲]
غلبه در قرآن
غلبه به معنای چیره شدن و فراگیری و مشتقات مختلف آن به معنای: چیرگی بدبختیها، خنده شخصی را فرا گرفت، چیرگی در تصرف شهر، چرت بر کسی چیره شد، آمده است.[۱۳]
در فرهنگ ابجدی آمده است: برتری یافتن و چیره شدن و مشتقات مختلف آن به معنای: سخاوت و بخشندگی خوی او شد، به زور چیزی را از کسی گرفتن، محکم و پابرجا، و باغچه پر از درخت، زمین بزرگ و بلند.[۱۴] آیاتی که مشتقات این کلمه در آنها آمده است، عبارتند از:
روم ۲، بقره / ۲۴۹، انفال / ۶۵، ۴۸، ۳۶، مجادله / ۲۱، شعراء / ۴۴، اعراف / ۱۹، آل عمران / ۱۲، انبیاء / ۴۴.
تفاوت غلبه و قهر
با توجه به بیان علامه طباطبایی، که در متن آمده است، غلبه اعم از قهر میباشد و موارد کاربرد آن گستردهتر است. به بیان دیگر بین قهر و غلبه، عام و خاصّ مطلق وجود دارد و معنای غلبه اعمّ از قهر میباشد.
مطالعه بیشتر
۱ـ التحقیق فی الکلمات القرآن، علامه حسن مصطفوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۶۰ش، ج۷، ص۲۴۹.
۲ـ العین، فراهیدی، خلیل بن احمد، انتشارات هجرت، قم، ۱۴۱۰ق، چاپ دوم، ج۴، ص۴۲۱.
۳ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج۳، ص۱۵۱.
منابع
- ↑ انعام / ۱۸.
- ↑ انعام / ۶۱.
- ↑ یوسف / ۳۹.
- ↑ رعد / ۱۶.
- ↑ همدانی، سید حسین، شرح اسماء حسنی، ص۸۶.
- ↑ ابراهیم / ۴۸.
- ↑ ضحی / ۹.
- ↑ صدوق، توحید، ص۱۹۸.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ش، چاپ پنجم، ج۷، ص۳۳ و ۳۴.
- ↑ آل عمران / ۵۵.
- ↑ اعراف / ۱۲۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره ۵، ص۷۶.
- ↑ حرونی، حسینی سید غلام رضا، ترجمه مفردات راغب، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۷۱۰.
- ↑ مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، ص۶۳۵.