مخالفت عمر با آوردن دوات و قلم برای پیامبر(ص)

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۵۶ توسط Golpoor (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

علت مخالفت عمر با آوردن دوات و قلم برای پیامبر(ص) چه می‌باشد؟

روایت معروف به واقعه «یوم الخمیس «رخداد روز پنج‌شنبه است. این رخداد را اکثر مورخان و محدثان روایت کرده‌اند. من جمله بخاری در چند جای کتاب صحیح خود از جمله در «کتاب العلم» و «باب قول المریض: قوموا عنی…» حدیث را آورده است.[۱] روایت از این قرار است که رسول خدا(ص) فرمود: کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا چیزی بنگارم که پس از من گمراه نشوید. در این میان عمر برخاست و گفت: «إنّ الرجل لیهجر، أو إنّ الرجل غلبه الوجع‏» «پیامبر گرفتار تب شده (و هذیان می‌گوید) درد بر او غلبه یافته است.[۲]» بخاری و ابن سعد، نقل می‌کنند. ابن عباس در حالی که اشک چونان سیل بر گونه‌هایش جاری بود، می‌گفت: تمامی مصیبت و بدبختی همان است که با اختلاف و شلوغ کاری خود، مانع از نوشتن کتاب، توسط رسول خدا(ص) شدند و گفتند که رسول خدا(ص) هذیان می‌گوید.[۳] پس از این مخالفت، رسول خدا(ص) فرمود: «برخیزید و بروید که نباید در حضور پیامبری ندای اختلاف برخیزد.

ابن ابی الحدید به نقل از کتاب «تاریخ بغداد» به‌طور مستند نقل می‌کند که بعد از این که ابن عباس به عمر می‌گوید؛ رسول خدا(ص) علی(ع) را به خلافت منصوب کرده بود و پدرم نیز بر این باور بود، عمر گفت: «آری از رسول خدا(ص) درباره وی مطلبی بود که حجت نتواند بود، آن حضرت در هنگام بیماری، سر آن داشت تا به اسم او تصریح کند، اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم»[۴] پس عمر اعتراف می‌کند که از روی عمد مانع شده است که کاغذ و قلم، خدمت رسول خدا(ص) بیاورند، چنانچه می‌گوید من می‌دانستم که آن حضرت(ص) قصد دارد اسم علی(ع) را به صراحت به عنوان خلیفه بعد از خود بنویسد. در هر حال این کار عمر با هر توجیهی که باشد تخطی از امر رسول الله است که در قرآن امر به اطاعت از آن حضرت شده است[۵] و به نوعی اجتهاد در مقابل نص می‌باشد.[۶] از سوی دیگر تخلف عمر از امر رسول خدا(ص) فقط مختص در این جریان نمی‌شود بلکه در همان روزها وقتی آن حضرت سپاه اسامه را جهت جنگ با رومیان تجهیز کرد و فرمود: «انفذوا جَیشَ اُسامَه»[۷] با این حال آنان از رفتن سستی کردند تا رسول خدا(ص) رحلت کرد. در این که سران صحابه از جمله دو خلیفه نخست می‌بایست در سپاه باشند هیچ تردیدی وجود ندارد.[۸] در کلمات امام علی(ع) آمده است که، هدف از اعزام این سپاه، تثبیت ولایت آن حضرت بوده است.[۹]


منابع

  1. بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالمعرفه، کتاب العلم، ج۱، صص ۲۳ – ۲۲، باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد، ج۲، ص۱۲۰.
  2. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، صص ۲۴۵ – ۲۴۲؛ احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دار صادر، ج۱، ص۳۲۵؛ عبدالرزاق بن همام الصنعانی الامالی فی آثار الصحابه، تحقیق: مجدی، السید ابراهیم، قاهره، مکتبه القرآن، ص۳۸؛ برای مصادر بیشتر ر.ک. مکاتیب الرسول، ج۲، صص ۶۲۶ – ۶۱۸.
  3. طبری، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۳، ص۱۹۳.
  4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ هـ. ق، ج۱۲، ص۲۱؛ ابوسعید آبی، نثر الدر، مصر، الهیئه العامه المصریه للکتب، ۱۹۸۱ م، ج۲، ص۲۸.
  5. نساء/۵۲.
  6. ابن ابی الحدید، پیشین، ص۸۳ – ۸۲.
  7. محمد بن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، صص۱۹۰ – ۱۸۹.
  8. الناشی الاکبر، مسائل الامامه و مقتطفات من الکتاب الاُوسط فی المقالات، تحقیق، فان إس؛ بیروت، ۱۹۷۱ م، ص۵۳؛ محمد بن سعد، همان، ص۲۴۹؛ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسه الأعلمی، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۸۴.
  9. مجلسی، بحار الانوار، ج۳۸، ص۱۷۳، (به نقل از خصال شیخ صدوق).