گفتار «اگر بعد از من پیامبری بود او عمر بود»
حدیث «اگر بعد من پیامبری بود او عمر بود.» از نظر سندی صحیح است؟
در کتابهای تاریخی و روایی گاهی برای خلفای اهل سنت فضایلی نقل میشود که خود اهل سنت نیز در لابلای کتابهای شان چنین روایاتی را ضعیف شمرده و رد میکنند، یکی از این فضایل که برای خلیفه دوم اهل سنت عمر بن خطاب آمده این است که از قول رسول گرامی اسلام(ص) نقل کردهاند که حضرت فرموده باشند که اگر بعد از من پیامبری قرار بود باشد او عمر بن خطاب میشد.[۱] یا فرموده باشند که اگر قرار بود خداوند متعال رسولی را مبعوث کند به یقین عمر بن خطاب را مبعوث میکرد.[۲] یا اینکه میگویند حضرت به عمر بن خطاب فرموده است که اگر قرار بود بعد از من پیامبری میآمد حتماً تو میشدی.[۳]
بهترین و منصفانهترین راه برای بررسی چنین نقلهایی، نگاه به خود اهل سنت است تا اتهام تعصب ورزی به شیعه زده نشود که چون شما خلفا را قبول ندارید، این گونه نقلها را رد میکنید و لذا در این نوشتار به کتابهای بزرگان اهل سنت رجوع شده و سخنان آنها را درباره این سه نقل میآوریم:
روایت اول:((لو کان بعدی نبی لکان عمر))
در یکی از سلسله سندهای این روایت مشروح بن هاعان است که علمای اهل سنت مینویسند: «وی از جمله افرادی بود که با حجاج بن یوسف ثقفی برای انهدام کعبه منجنیق درست کرد و کعبه را با بمباران سنگ ویران کرد.»[۴]
یا مینویسد که وی روایات منکر را نقل میکرد که هیچکس قبول نداشتند.[۵] منکر یعنی روایتی که برای اهل فن ناآشنا باشد و آنها را نشنیده باشند یا با مبانی اعتقادی و فقهی ناسازگاری باشد.
در سند دیگر این روایت عصمه بن مالک آمده است که باز ابراهیم الزیبق در حاشیه سیر اعلام النبلاء ذهبی که یکی از بزرگان اهل سنت است مینویسد که این حدیث که عصمه بن مالک آن را نقل کرده است، ضعیف است.[۶]
در سند دیگری، این روایت از ابی سعید خدری نقل شده است که باز علمای اهل سنت این سند را نیز ضعیف میدانند.[۷]
راوی دیگر این به اصطلاح روایت فضل بن مختار است که هیثمی آن را ضعیف شمرده است.[۸]
در کتابهای دیگر اهل سنت نیز این روایت ضعیف شمرده شده است مانند مبارک فوری از علمای اهل سنت که مینویسد این حدیث غریب هست[۹] یا عجلوانی مینویسد در سند این حدیث ضعف وجود دارد.[۱۰] و در جای دیگر میگوید این حدیث مرفوعه است.[۱۱] یعنی چند نفر از راویان آن افتاده و نقل نشده است.
روایت دوم:((لوکان الله باعثا رسولا بعدی لبعث عمر بن الخطاب))
هیثمی از علمای اهل سنت میگوید: «این حدیث بخاطر عبدالمنعم بن بشیر ضعیف است.»[۱۲] و هندی فتنی دیگر عالم اهل سنت مینویسد: «یکی از راویان این حدیث زیاد بن یحیی است که او کذاب است (یعنی زیاد دروغ میگفت) و مینویسد که این حدیث منکر است.»[۱۳]
روایت سوم: ((قال رسول الله(ص) لعمر بن الخطاب لو کان بعدی نبی لکنته))
با نگاهی به کتابهای اهل سنت متوجه میشویم که این حدیث نیز مورد قبول خود آنها نمیباشد از جمله این افراد ابن عساکر و متقی هندی هستند که در کتابهای خود آوردهاند این حدیث منکر است.[۱۴]
بنابراین خود اهل سنت چنین حدیثی را قبول ندارند و آن را ضعیف میشمارند و راویانش را ضعیف، کذاب، منکر و غریب میدانند که روایات شان مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است. وقتی هم روایتی را خود اهل سنت که قائل بر فضیلت خلفای شان هستند چنین روایات را جعلی و کذب و ضعیف میشمارند، مشخص میشود که برخی از بزرگان و نویسندگان اهل سنت بدون توجه به این همه اشکالات، باز این به اصطلاح حدیث را در کتابهای خود آوردهاند و تأسف آور اینکه عده ای بدون اندیشه در اطراف این گونه فضیلت تراشی، باز چنین داستانهایی را ترویج میدهند و در مجامع عمومی اهل سنت که از تخصص کافی در شناخت احادیث ندارند، نقل میکنند و افراد جامعه نیز به تصور اینکه چنین نقلهایی از رسول گرامی اسلام(ص) صادر شده است از حقانیت اهل بیت(ع) دور میمانند.
منابع
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۱۵۴.
- ↑ هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۶۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر،: ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۱۶.
- ↑ عقیلی مکی، محمد، ضعفاء الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۲۲۲.
- ↑ ابن حبان البستی، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، بی جا، بی نا، بی تا، ج۳، ص۲۸.
- ↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق، ج۱۵، ص۴۲.
- ↑ همان.
- ↑ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
- ↑ مبارکفوری، تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق، ج۱۰. ص ۱۱۹.
- ↑ عجلوانی جراحی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس، بی جا، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص ۱۵۲.
- ↑ همان، ص۱۵۷.
- ↑ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، همان، ج۹، ص۶۹.
- ↑ هندی فتنی، محمد طاهر، تذکره الموضوعات، بی جا، بی نا، بی تا، ص۹۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بی جا، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴۴، ص۱۸۶و متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج۱۱، ص۵۸۱.