خطبه اول امام حسین(ع) در روز عاشورا
محتوای خطبه اول امام حسین(ع) در روز عاشورا چه بوده است؟ آیا این خطبه امام(ع) سند دارد؟
خطبه اول امام حسین(ع) در روز عاشورا خطبهای است که امام حسین(ع) در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد. امام حسین(ع) این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ص) در اسلام انجام میدهد. امام حسین(ع) در این خطبه دلیل آمدن خود به عراق را بیان میکند و از دعوتنامه برخی از سران سپاه کوفه برای حضور در عراق یاد میکند. او هدف خود از این اتمام حجت را منصرفنمودن آنان از جنگ برمیشمرد تا آنان به راه سعادت بازگردند.
این خطبه در صبح روز عاشورا و پس از نزدیکشدن سپاه کوفه به خیمههای کاروان امام حسین(ع) و پیش از درگرفتن جنگ خوانده شده است. این خطبه در برخی از منابع تاریخی معتبر تاریخ اسلام، از جمله طبقات ابنسعد و تاریخ طبری، نقل شده است.
سخنرانی اول امام حسین(ع) در روز عاشورا از سوی دوستان و دشمنان امام(ع) با واکنشهایی همراه بود؛ از جمله در ابتدای خطبه گروهی از زنان و دختران حرم از سخنان امام(ع) به گریه افتادند که به امر امام(ع) ساکت شدند. همچنین، در میانه خطبه شمر بن ذیالجوشن سعی داشت برای جلوگیری از اثرگذاری سخنان امام(ع) خطبه را قطع کند که موفق نشد.
جایگاه و ویژگیها
خطبه اول امام حسین(ع)، از دو خطبه او در روز عاشورا، خطبهای است که امام حسین(ع) در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد.[۱] امام حسین(ع) این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ع) در اسلام انجام داده است. همچنین، امام حسین(ع) دلیل آمدن خود را به عراق بیان میکند و از دعوتنامه برخی از سران سپاه کوفه برای حضور در عراق یاد میکند. او هدف خود از این اتمام حجت را منصرفنمودن آنان از جنگ برمیشمرد تا آنان به راه سعادت بازگردند.[۲]
امام حسین(ع) در بخش دیگری از خطبه خود به ناپایدار بودن زندگی دنیا اشاره میکند و زندگی دنیوی را بیاعتبار و گذرا معرفی میکند. از نظر او اگر حیات دنیا قابل دوام و مطلوب حقیقی بود، انبیا و اولیا نسبت به آن از دیگران سزاوارتر بودند. امام(ع) انگیزه انحراف مردم کوفه را طمع به دنیای ناپایدار برمیشمرد که حاصل آن دستکشیدن آنان از اسلام و ایمان به خدا و پیامبر(ص) و نبرد با امام زمان خود و کمربستن به قتل فرزند پیامبر بوده است.[۳]
این خطبه در برخی از منابع تاریخی معتبر با اختلافاتی در تعابیر و حجم نقل شده است؛ از جمله طبقات[۴] ابنسعد، تاریخ طبری[۵]، الارشاد[۶] و مقتل خوارزمی.[۷]
مقدمات ایراد خطبه
صبح روز عاشورا سپاه کوفه به سمت خیمهها امام حسین(ع) حرکت کردند و اسبهای خود را در اطراف خیمهها به جولان درآوردند. در این هنگام، شمر بن ذیالجوشن خندقهای آتش پشت خیمگاه را دید با طعنه به امام(ع) گفت: اى حسين، پيش از روز رستاخيز برای رسیدن به آتش شتاب كردهاى. امام حسين(ع) پرسید که اين كيست؛ گويا شمر بن ذىالجوشن است؛ پاسخ دادند آرى. امام(ع) گفت: اى پسر زن بزچران! تو سزاوارترى به آتش افروخته. در این هنگام مسلم بن عوسجه خواست با تيرى شمر را بزند. امام(ع) از اين كار جلوگيرى كرد. مسلم گفت: اجازه بده تا او را بزنم، زيرا او مردى فاسق و از دشمنان خدا و از ستمكاران بزرگ است و اكنون خداوند كشتن او را براى ما آسان ساخته. امام حسين(ع) گفت: او را نزن؛ زيرا من خوش ندارم آغاز به جنگ با ایشان کنم. سپس امام(ع) شتر خود را خواست و سوار بر آن شده با بلندترين صدای خود فرياد زد و خطبه اول خود را خواند.[۸]
واکنش دوستان و دشمنان
سخنرانی اول امام حسین(ع) در روز عاشورا از سوی دوستان و دشمنان امام(ع) با واکنشهایی همراه بود: از جمله، بنا به نقل منابع، هنگامی که سخن امام حسین(ع) به آخرین جمله از بخش اول این خطبه رسید، صدای گریه بعضی از زنان و دختران کاروان امام(ع)، که به سخنان او گوش میدادند، بلند شد. امام(ع) خطابه خود را قطع کرده و به برادرش عباس(ع) و فرزندش علیاکبر(ع) مأموریت داد تا آنها را به سکوت و آرامش دعوت کنند. امام(ع) اضافه کرد که آنان گریههای زیادی در پیش خواهند داشت.[۹]
در میانه خطابه، امام حسین(ع) از کوفیان خواست که اگر سخنانش را قبول ندارند، به بعضی از صحابهای که زنده هستند مراجعه کنند. شمر بن ذیالجوشن در این میان تلاش کرد تا با مطرحکردن مطالبی سخنان امام(ع) را قطع کند. این عمل شمر موجب شد تا حبیب بن مظاهر شمر را تقبیح کند. از نظر برخی پژوهشگران، این عمل شمر برای قطع سخنان امام حسین(ع) برای جلوگیری از تأثیر سخنان امام(ع) بر سپاه کوفه بوده است.[۱۰]
در انتهای خطبه، قیس بن اشعث، از امام حسین(ع) پرسید که چرا با پسرعمویت، یزید بن معاویه، بیعت نمیکنی تا این اختلافات حل شود؛ امام(ع) در پاسخ گفت که به خدا قسم، دستم را همچون انسانهای ذلیل در دست شما قرار نمیدهم و مانند بندگان از کارزار فرار نمیکنم.[۱۱]
متن و ترجمه
متن | ترجمه |
---|---|
أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْكُمْ فَإِنْ أَعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْيَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ | ای گروه مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است پند دهم و عذر خود را بر شما آشکار کنم. پس اگر انصاف دهید، سعادتمند خواهید شد و اگر انصاف ندهید، پس نیک بنگرید تا نباشد کار شما بر شما اندوهی سپس درباره من آنچه خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید. همانا ولی من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردمان شایسته. |
ثُمَّ حَمِدَ اللهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ اللهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ عَلَى مَلَائِكَةِ اللهِ وَ أَنْبِيَائِهِ فَلَمْ يُسْمَعْ مُتَكَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِي فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ يَصْلُحُ لَكُمْ قَتْلِي وَ انْتِهَاكُ حُرْمَتِي أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ ابْنَ وَصِيِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِينَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُالشُّهَدَاءِ عَمِّي أَ وَ لَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ بِجِنَاحَيْنِ عَمِّي | سپس حمد و ثنای پروردگار را بهجا آورد، و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از او و نه پس از آن حضرت سخنی بلیغتر و رساتر از سخنان او شنیده نشد. سپس فرمود: اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم سپس به خود آیید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است. آیا من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی او نیستم؛ آن کس که پسر عموی رسول خدا(ص) و اولین کس بود که رسول خدا(ص) را در آنچه از جانب پروردگارش آورده بود تصدیق کرد. آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب، که با دو بال در بهشت پرواز میکند، عموی من نیست؟ |
أَ وَ لَمْ يَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللهِ لِي وَ لِأَخِي هَذَانِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللهِ مَا تَعَمَّدْتُ كَذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِيَّ وَ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِيَّ وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ يُخْبِرُوكُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللهِ ص لِي وَ لِأَخِي أَ مَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي | آیا به شما نرسیده آنچه رسول خدا(ص) درباره من و برادرم فرمود که این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. پس اگر تصدیق سخن مرا بکنید، حق همان است. به خدا از روزی که دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد دروغ نگفتهام و اگر به دروغم نسبت دهید، پس همانا در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند: بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری و اباسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم، و انس بن مالک تا به شما آگاهی دهند که این گفتار را از پیغمبر(ص) درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این گفتار رسول خدا(ص) جلوگیری از ریختن خون من نمیکند؟ |
فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِيالْجَوْشَنِ هُوَ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرْفٍ إِنْ كَانَ يَدْرِي مَا تَقَوَّلَ فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَ اللَهِ إِنِّي لَأَرَاكَ تَعْبُدُ اللهَ عَلَى سَبْعِينَ حَرْفاً وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّكَ صَادِقٌ مَا تَدْرِي مَا يَقُولُ قَدْ طَبَعَ اللهُ عَلَى قَلْبِكَ | شمر بن ذیالجوشن گفت: او خدا را بر یک حرف میپرستد (کنایه از اینکه خدا را فقط با زبان میپرستد) و نمیداند که چه میگوید. حبیب بن مظاهر به او گفت: به خدا من ترا چنین میبینم که بر هفتاد حرف نیز خدا را پرستش کنی و من گواهی دهم که تو راست میگویی، و ندانی او چه میگوید. خدا دل تو را (از پذیرش سخن حق) مهر کرده است. |
ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ(ع) فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ فَوَ اللهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي فِيكُمْ وَ لَا فِي غَيْرِكُمْ وَيْحَكُمْ أَ تَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ | سپس حسین(ع) فرمود: اگر در این سخن هم تردید دارید، آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم. به خدا در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست چه در میان شما و چه در غیر شما! وای بر شما! آیا کسی از شما کشتهام که خون او از من میخواهید؟ یا مالی از شما بردهام؟ یا قصاص جراحتی از من میخواهید؟ |
فَنَادَى يَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ يَا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ يَا يَزِيدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ | پس از آن حضرت فریاد زد: ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوهها رسیده و باغها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت وارد خواهی شد؟ |
فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِي مَا تَقُولُ وَ لَكِنِ انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ لَا وَ اللهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ | قیس بن اشعث گفت: ما ندانیم تو چه میگویی، ولی به حکم پسرعمویت تن در ده؛ زیرا که ایشان چیزی جز آنچه تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد! حسین(ع) فرمود: نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود. |
ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ[۱۲] | سپس فرمود:ای بندگان خدا همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از اینکه آزاری به من برسانید. به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از هر سرکشی که به روز جزا ایمان نیاورد.[۱۳] |
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۲۲۱.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۷-۹۸.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۲۲۵.
- ↑ ابنسعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیة، بیتا، ج۱۰، ص۴۶۸-۴۶۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق. ج۵، ص۴۲۵.
- ↑ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۹۷-۹۸.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، بیجا، انوار الهدی، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۹۶-۹۷.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۲۲۲-۲۲۳.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۲۲۸.
- ↑ نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۲۲۹-۲۳۰.
- ↑ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۹۷-۹۸.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱.