و علی الاسلام السلام
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
عبارت «علی الاسلام السلام» از کیست و به چه معناست؟
عَلىَ الْاسْلامِ السَّلامُ
جایگاه
علی الاسلام السلام قسمتی از پاسخ امام حسین(ع) به مروان بن حکم است که در آن
بستر صدور روایت
پس از درگذشت معاویة بن ابوسفیان در رجب سال ۶۰ق، یزید طی نامه ای از ولید بن عتبه خواست تا امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر را فرا بخواند و از آنان بیعت بگیرد و اگر از بیعت سر باز زدند آنان را به قتل برساند. پس از فراخواندن امام حسین(ع)، نامه یزید را مروان بن حکم برای امام(ع) خواند. امام(ع) به صراحت گفت که هرگز با یزید بیعت نخواهد کرد. پس از این امتناع، مروان به امام(ع) گفت که با امیرالمؤمنین بیعت کن! امام حسین(ع) در پاسخ گفت وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنان امیر کرده است.[۱]
فردای آن روز امام حسین(ع) در میان راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان به امام(ع) گفت: اى اباعبدالله، نصيحتى به تو مىكنم؛ از من بشنو كه خير و صلاح تو در آن است. امام(ع) گفت نصيحت تو چيست؛ بگو تا بشنوم. مروان گفت: پيشنهاد مىكنم با اميرالمؤمنين يزيد بيعت كنى كه براى دين و دنياى تو سودمندتر است. در این هنگام امام حسین(ع) آیه استرجاع را قرائت کرد و گفت: زمانى كه امت اسلام گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود بايد فاتحه اسلام را خواند. مروان با شنيدن سخنان امام حسين(ع) درباره آل امیه به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم كرد، مگر آنكه با يزيد بن معاويه بيعت كنى. شما خاندان ابوتراب كينه فرزندان ابوسفيان را در دل داريد؛ از همین جاست كه با آنها دشمن هستید و حق آن است که آنان نيز با شما دشمنى ورزند.[۲]
متن و ترجمه
متن | ترجمه |
---|---|
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ. وَيْحَكَ! أَتَأْمُرُني بِبَيْعَةِ يَزيدَ وَ هُوَ رَجُلٌ فاسِقٌ! لَقَدْ قُلْتَ شَطَطاً مِنَ الْقَوْلِ يا عَظيمَ الزُّلَلِ! لا أَلُومُكَ عَلى قَوْلِكَ لِأَنَّكَ اللَّعينُ الَّذي لَعَنَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَأَنْتَ في صُلْبِ أَبيكَ الْحَكَمِ بْنِ أَبيالْعاصِ، فَإِنَّ مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لا يُمْكِنُ لَهُ وَ لا مِنْهُ إِلّا أَنْ يَدْعُوَ الى بَيْعَةِ يَزيدَ. إِلَيْكَ عَنِّي يا عَدُوَّ اللَّهِ! فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الْحَقُّ فينا وَ بِالْحَقِّ تَنْطِقُ أَلْسِنَتُنا، وَ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبي سُفْيانَ، وَ عَلى الطُّلَقاءِ أَبْناءِ الطُّلَقاءِ فَإِذا رَأَيتُم مُعاوِيَةَ عَلى مِنبَرى فَابقُروا بَطنَهُ»، وَ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى مِنبَرِهِ فَلَم يَفعَلوا بِهِ ما اُمِروا، فَابتَلاهُم بِابنِهِ يَزيدَ. | ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم. زمانى كه امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل يزيد بشود، بايد فاتحه اسلام را خواند. واى بر تو! مرا به بيعت با يزيد فرا مىخوانى، در حالى كه وى مردى فاسق است! تو كسى هستى كه داراى لغزشهاى بزرگى مىباشى، به يقين سخن ناروايى گفتى. البته من تو را براى اين گفتار سرزنش نمىكنم؛ زيرا تو همان كسى هستى كه پيامبر خدا(ص) هنگامى كه هنوز در صلب پدرت، حكم بن عاص بودى، لعنت كرد. به يقين از آن كسی كه پيامبر خدا(ص) او لعنت كند جز اين انتظار نمىرود كه مرا به بيعت با يزيد فرا خواند. از من دور شو اى دشمن خدا! ما اهلبيت رسول خداييم و حق هميشه در ميان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمىگويد. من خود از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مىگفت: خلافت بر دودمان ابوسفيان و بر آزادشدگان (به دست پيامبر پس از فتح مكه) و فرزندان آنها، حرام است. زمانى كه معاويه را بر فراز منبر من ديديد، شكمش را بدريد. مردم مدينه، وقتى او را بر منبر پيامبر خدا(ص) ديدند، به آنچه به آن مأمور شده بودند عمل نكردند، پس خداوند، آنان را گرفتار پسرش يزيد كرد. |