حدیث طاغوت بودن قیامهای قبل از ظهور
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
حدیثی از امام صادق(ع) شنیده شده که فرموده است: «هر پرچمی که قبل از قائم ما برافراشته شود، ضلالت و گمراهی است» منظور از این حدیث چیست؟ آیا این حدیث با ولایت یا با هر نوع حکومت مخالفت ندارد؟
متن و ترجمه
«كلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[۱]
امام صادق(ع): «هر پرچمی قبل از قیام قائم(ع) (بلند شود)، صاحب آن طاغوت است (و با این کار) غیرخدا را پرستیده و بندگی کرده است.»
محتوا
این روایت (و یا مشابه آن) به هیچ وجه دلالت ندارد که قیامهای به حق و تشکیل حکومت عادلانه، طاغوت و عبادت غیرخداوند (و یا گمراهی) است، بلکه در خود روایت قرینه داریم که مراد قیام طاغوتی و قیامهایی است که در مسیر خدا و اهلبیت نباشد، بلکه در عرض و مقابل آنها باشد، آن قرینه ذکر کلمه «طاغوت» و جلمه «یَعبدُ من دون الله» است.
مؤیّد این مطلب روایت دیگری است که میگوید: «و مَنْ رَفَعَ رایه ضلاله فصاحبها طاغوت»[۲] هر کسی پرچم ضلالت برافرازد، صاحبش طاغوت است، در نتیجه روایت مذکور به قرائن خارجیه قید برمیدارد، که هر پرچمی که در مسیر ضلالت برافراشته شود طاغوت است نه پرچم حق، و هرگز به اطلاق روایت که هر قیامی قبل از ظهور مهدی(عج) طاغوتی است نمیتوان تمسک نمود، چرا که اطلاق آن حتّی قیام امام حسین ـ علیهالسّلام ـ را هم شامل میشود، چون قبل از قیام مهدی(عج) است، و هرگز هیچ مسلمانی حتی انسان فهمیدهای در حقانیت قیام امام حسین ـ علیهالسّلام ـ شک ندارد، از این گذشته ما قیامهای فراوانی را داشتهایم در تاریخ توسط غیر ائمه ـ علیهالسّلام ـ و انسانهای غیرمعصوم، که مورد تأیید ائمه قرار گرفتهاند که به برخی از آنها اشاره میشود که این روایات با روایت فوق معارض است.
۱. قیام زید بن علی: که امام هشتم ـ علیهالسّلام ـ فرمود: زید از علما آل محمد بود و برای خداوند خشم نمود، و برای خداوند با دشمنانش جنگید تا به شهادت رسید[۳] و امام هفتم هم فرمود: که عمویم زید در راه رضایت آل محمد(ص) قیام کرد.[۴] و روایات دیگر، که کاملاً ائمه اطهار قیام زید را و حتی پیامبر اسلام(ص) قیام او را پیشگویی نموده، و کاملاً تأیید فرمودند.[۵]
۲. قیام مختار بن ابی عبیدی ثقفی، که امام زینالعابدین در تأیید قیام او فرمود: اگر بردهای از زنگار برای یاری ما قیام کند بر همگان واجب است او را یاری رسانند.[۶] از این روایت استفاده میشود که نه تنها قیام در حمایت، و مسیر اهلبیت ممنوع نیست، بلکه هر کس قیام کند بر دیگران واجب است او را یاری نمایند و هم چنین امام باقر ـ علیهالسّلام ـ فرمود: مختار قاتلان ما را کشت و از ما اهلبیت خونخواهی و دختران ما را ازدواج داد، و در زمان مشکلات بین ما به تقسیم مال پرداخت.[۷] و فرمود: که خدا رحمت کند مختار را که تمام حق ما را ستاند[۸] از گفتار امام باقر ـ علیهالسّلام ـ بخوبی تأیید و تمجید تشکیل حکومت در مسیر حمایت از اهلبیت استفاده میشود.
۳. قیام یمانی و… که در روایات بدان اشاره شده و تأیید شده است.[۹]
استاد مطهری در این زمینه میفرماید: «از نظر روایات اسلامی در مقدّمه قیام و ظهور امام یک سلسله قیامهای دیگر از طرف اهل حق صورت میگیرد، آنچه به نام قیام یمانی قبل از ظهور بیان شده است، نمونهای از این سلسله قیامها است، این جریان نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمیدهد. در برخی روایات اسلامی سخن از دولتی است از اهل حق که تا قیام مهدی(عج) ادامه پیدا میکند.[۱۰]
و هم چنین درباره انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی (ره) بشارتهایی داده شد، که یکی از بزرگان معاصر میگوید: «از نظر شیعیان، انقلاب ایران، به عنوان زمینهساز ظهور مطرح است. آنان کم و بیش میدانند که این علائم ظهور است، در روایتهای موجود عبارت «رجل من قم» مردی از قم قیام میکند «و قوم من الشرق» و گروهی از مشرق دست به قیام میزنند آمده است.[۱۱]
نظر امام خمینی (ره):
امام (ره) توجیهات مختلفی از حدیث نموده که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱. مراد روایتی است که در مقابل روایت حضرت باشد نه روایتی که دعوت به ایشان و ولایتشان میکند[۱۲] دلیل این توجیه ذیل روایت مذکور، و روایتی است که قید «رایه ضلاله» پرچم گمراهی دارد.
۲. مراد این است که پرچمی به عنوان مهدویّت بلند کند.[۱۳] چنانکه در طول تاریخ پرچمهای زیادی به نام مهدی(عج) قیام کردند، ولی گذشت زمان آنها را رسوا نمود. در جای دیگر میفرماید: اینهایی که میگویند که هر عَلَمی بلند بشود، و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد، این برخلاف فرج است، اینها نمیفهمند چی دارند میگویند… حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند و همدیگر را بکشند…، اگر فرض میکردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار میزدیم، برای اینکه خلاف قرآن است.[۱۴]
۳. (ممکن است روایت) راجع به خبرهای ظهور ولیعصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید در زمان غیبت عَلَمهایی که به عنوان امامت، قبل از قیام قائم برپا میشود باطل است[۱۵] یعنی روایت مورد خاص را میگوید، لذا اطلاق ندارد.[۱۶]
۴. احتمال دیگر آن که از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل میشود تا زمان ظهور که هیچکدام به وظیفه خود عمل نمیکنند، همینطور هم تاکنون بوده شما چه حکومتی در جهان بعد از حکومت علی بن ابیطالب ـ علیهالسّلام ـ سراغ دارید، که حکومت عادلانه باشد و سلطنتش طاغی و برخلاف حق نباشد.[۱۷]
جواب دیگر این است که بر فرض روایت طبق ظاهر معنا شود، باز قابل اعتنا نمیباشد، چون در مقابل این روایات آیات زیادی داریم که دستور به قیام برای خدا[۱۸] جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر، و مقابله با طاغوت داده است و هم چنین روایات فراوانی داریم که دستور به امر به معروف و نهی از منکر،[۱۹] قیام در راه خدا، نموده است و دستورات و قوانین فراوان حکومتی که در قرآن و روایات وجود دارد، نمیتوانند مخصوص زمان خاصی باشد. امام خمینی (ره) در این زمینه میفرماید: «ممکن است صدها هزار سال دیگر (بگذرد) و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد و در طول این مدّت طولانی (آیا) احکام اسلام باید بر زمین بماند و اجرا نشود و هرکه هر کاری خواست بکند؟
(آیا) قوانینی که پیامبر اسلام، در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقتفرسا کشید، فقط برای مدّت محدودی بود؟ آیا خداوند اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و (آیا) پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟
جواب سوّم این است که مسئله ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی؛ ادله فراوان نقلی و عقلی همراه است که هرگز روایت فوقالذکر در مقابل آن قدرت استقامت ندارد. به عنوان نمونه به یک دلیل عقلی و یک دلیل نقلی اشاره میشود:
۱. دلیل عقلی، در اینجا جهت اختصار فقط[۲۰] به یک دلیل عقلی اشاره میشود: «حیات اجتماعی بشر و نیز کمال فردی و معنوی او، از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد، و از سوی دیگر نیازمند حکومت دینی و حاکمی عالم و عادل برای تحقق و اجرای قانون کامل، حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعیاش بدون این دو یا با یکی از آن دو متحقق نمیشود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه میشود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمیدهد این برهان که دلیل عقلی است هم شامل زمان انبیاء میشود که نتیجهاش ضرورت نبوّت است و هم شامل زمان پس از نبوّت رسول خاتم که ضرورت امامت را نتیجه میدهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش ضرورت ولایت فقیه است.»[۲۱]
۲. دلیل نقلی: آیات و روایات فراوانی بر مسئله ولایت فقیه دلالت دارند. که فقط به یک روایت اشاره میشود.[۲۲] امام زمان(عج) در قسمتی از پاسخ به پرسش اسحاق مینویسد: «در پیشامدها به راویان احادیث ما مراجعه کنید آنها حجّت من بر شما هستند و من حجت خدایم.»[۲۳]
نتیجه این که: اوّلاً در خود روایت مذکور قرینه است که مراد از قیام، قیامهای طاغوتی است و در ثانی ادله فراوانی در برابر اطلاق آن وجود دارد.
مطالعه بیشتر
۱ـ مجلّه انتظار، شماره ۱، سال اوّل، ص۱۲۶–۱۴۳.
۲ـ حکومت اسلامی، احمد واعظی، ص۱۴۷–۱۴۲.
۳ـ رهبری پرچمدار مبارزه با کفر و استکبار، احمد آذری قمی، ص۲۶–۵۰.
منابع
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ج۱۱، ص۳۷، روایت ۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، روضه کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۸، ص۲۹۶، ح۴۵۶.
- ↑ وسائل الشیعه، همان، ج۱۱، ص۳۹، روایت ۱۱.
- ↑ همان.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوّم، ۱۴۰۳ق ـ ۱۹۸۳م، ج۴۶، ص۱۹۹.
- ↑ همان، ج۴۵، ص۳۶۵.
- ↑ همان، ج۴۵، ص۳۴۳.
- ↑ کشی، رجال کشی، ص۱۲۵، ح۱۹۹.
- ↑ بحارالانوار، همان، ج۵۲، ص۲۵۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، قم، انتشارات صدرا، ص۶۷–۶۸.
- ↑ مجله انتظار، سال اول، شماره ۲، مصاحبه با استاد علی کورانی، ص۶۱؛ ر.ک. بحارالانوار، همان، ج۵۲، ص۲۴۳، و ج۵۷، ص۲۱۶، روایت ۳۷.
- ↑ همان، ص۸۱.
- ↑ همان، ص۱۴؛ و صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۹۶–۱۹۷.
- ↑ مجله انتظار، همان، ص۱۵؛ و صحیفه نور، ج۲۰، ص۱۹۸.
- ↑ مجله انتظار، همان، ص۱۸.
- ↑ ولایه الفقیه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ مجلّه انتظار، همان، ص۱۸.
- ↑ سبأ/۴۶.
- ↑ حر عاملی، وسائلالشیعه، همان، ج۱۱، ص۳۹۵.
- ↑ ر. ک. واعظی، احمد، حکومت اسلامی، چاپ اوّل، ۱۳۸۰، ص۱۷۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، قم، نشر اسراء، ۱۳۷۸ش، ص۱۵۱–۱۵۲.
- ↑ ر. ک. حکومت اسلامی، همان، ص۱۴۷–۱۶۷؛ و ر.ک. علیزاده، اکبر اسد، در ساحل اندیشه، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اوّل، ۱۳۸۰، ص۲۳۲–۲۳۹.
- ↑ محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه، تهران، المکتبه الاسلامیه، چاپ اوّل، ۱۳۸۰، ج۱۸، باب اوصاف القاضی، ح۹.