اعتراف مجریان سقیفه به حقانیت امام علی(ع)

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۴ توسط Golpoor (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

آیا مجریان سقیفه به حقانیت امام علی(ع) اعتراف کردند؟

عمر و ابوبکر که برندگان اصلی واقعه سقیفه بودند، علی علیه السلام را خوب می‌شناختند و به فضائل و مناقب آن حضرت واقف بودند. اما جاذبه قدرت و حکومت باعث شد که بر خلاف حق و حقیقت قدم بردارند و جهان اسلام را از حکومت بر حق علی علیه السلام محروم سازند. با این حال در موارد متعددی به صراحت و یا با کنایه (که ابلغ از تصریح است) به حقانیت و شایستگی امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراف کرده‌اند که به مواردی از آنها اشاره می‌شود:

۱. بعد از این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم، علی علیه السلام را به فرمان خداوند به جانشینی خود تعیین فرمود در خیمه ای خاصّ نشست و فرمود که امیرالمؤمنین علیه السلام در خیمه ای دیگر نشیند. پس از آن به مردمان حاضر در غدیر خم، امر فرمود که به خیمه امیرالمؤمنین روند و تهنیت بگویند. مسلمانان به خیمه امام علیه السلام رفتند و به ایشان تهنیت گفتند. پس از پایان تهنیت مردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مادران اهل ایمان (زنان خود او) فرمود که آنها نیز به خدمت علی علیه السلام روند و تهنیت بگویند. آنان نیز به این وظیفه اقدام کردند.}}[۱] از جمله کسانی که به امیرمؤمنان تبریک و تهنیت گفتند، ابوبکر و عمر بودند که خطاب به امام علی علیه السلام گفتند: «بخّ بخّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کلّ مؤمنٍ و مؤمنه؛ یعنی بَه بَه بر تو ای پسر ابو طالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی».[۲]

جالب است بدانیم اولین کسانی که دست خود را به عنوان اطاعت و بیعت به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام رسانیدند، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند.[۳]

۲. یک روز پس از جریان سقیفه، ابوبکر در مسجد برای مردم سخنرانی کرد. از جمله گفت: ای مردم! من که به شما فرمانروا گشته‌ام، بهترین شما نیستم. پس اگر کار نیکو انجام دادم به من کمک کنید و اگر کار بد انجام دادم مرا به راه راست هدایت کنید.[۴]

در همین دو سه جمله، ابوبکر به چند چیز اعتراف می‌کند: الف) بهترین شما نیستم؛ ب) ممکن است خطا کنم. با این همه نخواست زیر بار حق و حقیقت برود و حق علی علیه السلام را غصب کرد و به قول ابن ابی الحدید معتزلی، مفضول بر افضل سبقت گرفت و افضل (علی علیه السلام ) خانه نشین شد و مفضول (ابوبکر) بر مسند قدرت و حکومت تکیه زد و سرنوشت جهان اسلام را به دست گرفت.[۵]

۳. عمر، پس از مدت‌ها درباره انتخاب ابوبکر گفت: «انّ بیعه ابی بکر کانت فلته... انّ الله وقی شرّها؛ یعنی بیعت با ابوبکر برای زمامداری مسلمین، کاری عجولانه بود که خدا شرّش را بازداشت».[۶]

بدیهی است که یک چنین اعترافی از طرف حزب حاکم، بسیار معنی دار و قابل تأمّل می‌باشد و عاقلان را اشارت کافیست. به قول شاعر در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

۴. یکی از معرکه گردانان اصلی سقیفه که نقش مهمی در روی کار آوردن ابوبکر داشت، ابو عبیده جرّاح بود. او وقتی که از امتناع علی علیه السلام از بیعت با ابوبکر، آگاه شد، رو به آن حضرت کرد و گفت: «زمامداری را به ابوبکر واگذار که اگر زنده ماندی و از عمر طولانی برخوردار شدی، تو نسبت به زمامداری از همه شایسته تر هستی، زیرا ملکات فاضله و ایمان نیرومند و علم وسیع و درک و واقع بینی و پیشگامی در اسلام و پیوند خویشاوندی و دامادی تو نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به همه محرز است».[۷]

بنابراین، فضیلت و برتری علی علیه السلام به گونه ای است که حتی افرادی مثل ابو عبیده جرّاح که سنگ ابوبکر را به سینه می‌زد نیز ناچار به اذعان به آن بودند.

۵. ابوبکر در آخرین لحظه‌های زندگی آرزو می‌کرد که ای کاش سه کار را انجام نمی‌داد:

الف) ای کاش! احترام خانه فاطمه زهرا علیها السلام را حفظ می‌کرد و فرمان حمله به آن را صادر نمی‌کرد، حتی اگر در را به روی مأموران او می‌بست.

ب) ای کاش! در روز سقیفه بار خلافت را به دوش نمی‌کشید و آن را به عهده عمر و ابو عبیده می‌گذارد و خود مقام معاونت و وزارت را می‌پذیرفت.

ج) ای کاش! ایاس بن عبدالله معروف به «الفجاه» را نمی‌سوزانید.[۸]

ابوبکر در آخرین لحظه‌های زندگی بیش از پیش اشتباهات خود را به وضوح مشاهده می‌کند و از کردارهای ناشایست خود و غصب خلافت و آزار و اذیّت فاطمه علیها السلام پشیمان است. اما این پشیمانی دیگر سودی نداشت و وقت آن گذشته بود و وی راهی جهنم بود.

۶. بعد از این که علی علیه السلام از جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کنار گذاشته شد و فدک نیز غصب شد، روزی عمر به ابوبکر گفت: برویم نزد فاطمه، زیرا ما او را خشمگین کردیم. آنان به در خانه حضرت زهرا علیها السلام آمدند و اذن ورود خواستند. ایشان اجازه ورود نداد تا این که با وساطت امام علی علیه السلام وارد خانه شدند. ولی فاطمه علیها السلام از آن دو روی برتافت و پاسخ سلامشان را نداد.

پس از دلجویی از دخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ذکر این که چرا فدک را به او ندادند، زهرا علیها السلام در پاسخ آنان گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا از پیامبر شنیده‌اید که فرمود رضایت فاطمه رضایت من و خشم او خشم من است؛ فاطمه دختر من است، هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس او را راضی سازد مرا راضی ساخته است، و هر کس زهرا را خشمگین کند، مرا خشمگین کرده است. در این موقع هر دو نفر تصدیق کردند که از پیامبر شنیده‌اند.

فاطمه علیها السلام افزود: من خدا و فرشتگان را گواه می‌گیرم که شما مرا خشمگین کردید و مرا راضی نساختید و اگر با پیامبر ملاقات کنم، از دست شما به او شکایت می‌کنم.

ابوبکر گفت: من از خشم پیامبر و تو به خدا پناه می‌برم. در این موقع خلیفه شروع به گریه کرد و گفت: به خدا من پس از هر نمازی در حق تو دعا می‌کنم. این را گفت و گریه کنان خانه زهرا را ترک کرد. مردم دور او را گرفتند. وی گفت: هر فردی از شما با حلال خود شب را با کمال خوشی به سر می‌برد، در حالی که مرا در چنین کاری وارد کردید. من نیازی به بیعت شما ندارم مرا از مقام خلافت عزل کنید.[۹]

این گزارش به قدری گویاست که احتیاج به هیچ گونه توضیح اضافی ندارد و فقط همین بس که اشک ندامت ابوبکر هیچ دردی را دوا نمی‌کرد.

۷. مردی از همسر خود به عمر شکایت کرد که شش ماه پس از عروسی، بچه آورده است. زن نیز این مطلب را پذیرفت، اظهار می‌داشت که قبلاً با کسی رابطه ای نداشته است. خلیفه نظر داد که زن باید سنگسار شود. ولی علی علیه السلام از اجرای حدّ جلوگیری کرد و گفت که زن از نظر قرآن می‌تواند بر سر شش ماه بچه بیاورد، زیرا در آیه ای دوران بارداری و شیرخواری ۳۰ ماه معیّن شده است: {{قرآن|وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا[۱۰]. و در آیه ای دیگر، تنها دوران شیر دادن، دو سال ذکر شده است: ﴿وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ[۱۱].

اگر دو سال را از سی ماه کم کنیم برای مدت حمل شش ماه باقی می‌ماند. عمر پس از شنیدن منطق امام گفت: «لولا علیٌّ لهلک عمر؛ یعنی اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد».[۱۲]

دست اندرکاران خلیفه و همه خلفا و عمر در دوران حکومت نامشروع خود بارها به عجز و ناتوانی علمی خود و به قدرت علمی علی و شایستگی آن حضرت به خلافت به صورت غیر مستقیم اعتراف کرده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌شود.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ فروغ ولایت، آیت الله جعفر سبحانی.

۲ الغدیر، آیت الله امینی، ترجمه محمد تقی واحدی.

۳ امیرالمؤمنین علیه السلام اسوه وحدت، محمد جواد شری، ترجمه محمد رضا عطایی.

۴ دانشنامه امام علی علیه السلام ، رشاد و همکارانش.

۵ علی کیست؟، فضل الله کمپانی.


منابع

  1. میرخواند، روضه الصّفا، تهران، نشر خیام، چاپ اول، ۱۳۳۸ش، ج۲، ص۵۴۱.
  2. امینی، ابراهیم، الغدیر، ترجمه واحدی، محمد تقی، تهران، نشر کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق، ج۱، ص۳۴.
  3. همان، ج۲، ص۱۷۹.
  4. طبری، تاریخ طبری، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، نشر دارالمعارف، چاپ پنجم، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۱۰.
  5. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳.
  6. تاریخ طبری، همان، ج۳، ص۲۰۵؛ ابن هشام، السیره النبویّه، قم، نشر ایران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ج۴، ص۳۰۸۳۰۹.
  7. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات زاهدی و منشورات الرّضی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ص۱۱۱۲.
  8. تاریخ طبری، همان، ج۳، ص۲۳۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، همان، ج۲، ص۴۶۳.
  9. الامامه و السیاسه، همان، ص۱۳۱۴.
  10. احقاف / ۱۵.
  11. لقمان / ۱۴.
  12. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، نشر صحیفه، چاپ سوم، ۱۳۷۶ش، ص۲۸۸ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۴۹۶ و بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۳۲.