رابطه فطرت خداشناسی با انکار خداوند: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Shahroudi صفحهٔ پیش نویس:رابطه فطرت خداشناسی با انکار خداوند را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به رابطه فطرت خداشناسی با انکار خداوند منتقل کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۲۷

سؤال

اگر خداشناسی امری فطری است، پس چرا عده‌ای منکر خدا هستند؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


یکی از عباراتی که در بسیاری از سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و عارفان به آن برمی‌خوریم، این عبارت است که خداشناسی فطری است یا انسان باالفطره خداشناس است. واژه فطرت به معنای سرشت و نوع خلقت انسان است و به ویژگی‌هایی اشاره دارد که اکتسابی نیستند و در عموم انسان‌ها مشترک‌اند. فطرت انسان شامل دو دسته اصلی است: خداشناسی فطری و میل‌ها و گرایش‌های فطری. خداشناسی فطری به شناخت حضوری و شهودی از خدا اشاره دارد که هر فرد به طور طبیعی در دل خود دارد و می‌تواند در مواقع خاص به آن دست یابد. همچنین، شناخت عقلانی و ذهنی از وجود خدا نیز به سادگی برای انسان قابل درک است.

برای شکوفایی فطرت، راه‌هایی مانند تعالیم الهی و تزکیه نفس وجود دارد، در حالی که موانعی نظیر غفلت، وسوسه‌های شیطانی، پندارگرایی، خودبینی و... می‌توانند مانع از این شکوفایی شوند. در نهایت، خداشناسی امری فطری است که با پیمودن راه‌های صحیح و رفع موانع، انسان می‌تواند به آن دست یابد و رابطه خود با خدا را درک کند؛ آنگاه در عمق خود، آن رابطه را می‌یابند، و کسانی که منکر خدا هستند، یقیناً یا راه را درست نپیمودند یا موانع را بر طرف نکردند و دچار چنین حالتی شدند. و اگر کسانی که منکر خدا هستند، راه را درست بپیمایند و توجهاتی که به عالم ماده دارند، را قطع کنند یا در یک حالت اضطراری واقع شوند که خود به خود این توجهات قطع شود، آنگاه در عمق خود، آن رابطه را می‌یابند، یعنی این رابطه در همه هست، منتهی مورد توجه نیست. امیدواریم که همه ما بتوانیم راه شکوفایی فطرت را به خوبی بپیماییم و موانع را بر طرف کنیم تا رابطه بین خود و خدا را مشاهده کنیم.

مفهوم‌شناسی

واژه فطرت که در فارسی به سرشت ترجمه می‌شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می‌کند، ولی معمولاً در مورد انسان به کار می‌رود و چیزی را فطری می‌گویند که نوع خلقت انسان اقتضای آن را داشته باشد و خدادادی و غیر اکتسابی و کم و بیش مشترک بین همه افراد انسان باشد. بنابراین خاصیت امور فطری این است که اولا اکتسابی نیستند و ثانیاً در عموم افراد، با شدت و ضعف متفاوت، وجود دارند.[۱]

اقسام فطرت

فطریات انسان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:[۲]

  1. خداشناسی فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است.
  2. میل‌ها و گرایش‌های فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است؛ بنابراین اگر نوعی شناخت خدا برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و اکتساب نداشته باشد، می‌توان آن را خداشناسی فطری است نامید.

در مورد خداشناسی فطری دو نوع شناخت مطرح می‌شود:

  1. یکی شناخت حضوری و شهودی، یعنی ارتباط دل با خدا.
  2. دیگری شناخت حصولی و ذهنی و عقلی یعنی شناختی که عقل نسبت به خدا دارد.

بررسی اقسام فطرت

قسم اول

منظور از خداشناسی فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است؛ یعنی شناخت حضوری، این است که انسان آن چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خداوند دارد که اگر در دل خودش درست کندوکاو کند و به عمق قلب خود توجه کافی بنماید، این رابطه را می‌یابد، نه این که می‌داند خدایی هست، بلکه رابطه خود را با خدا می‌یابد و به تعبیر دیگر، می‌بیند و شهود می‌کند. بسیاری از مردم مخصوصاً در اوقات زندگی که سرگرم امور دنیا هستند، توجهی به این رابطه قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجهشان از همه چیز بریده می‌شود و امیدشان از همه اسباب قطع می‌گردد، می‌توانند به این رابطه قلبی، توجه نمایند.[۳]


در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که:[۴]

شخصی خدمت حضرت عرض کرد خدا را آن چنان به من معرفی کن که گویی او را می‌بینم. حضرت از او سؤال کرد؟ آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟

گفت: بله

گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند…؟

گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیه‌ای واقع شد.

گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود، و خود را مشرف به مرگ ببینی؟

گفت: بلی چنین شد.

گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟

گفت: آری.

گفتند: در آنجا که وسیله‌ای برای نجات تو وجود نداشت به چه کسی امیدوار بودی؟

آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته در حدّی که گویا او را می‌دیده است.

این همان حالتی است که گاهی اضطرارا توجه انسان از ماسواء قطع می‌شود و آن حالت به انسان روی می‌دهد که رابطه قلبی خودش با خدا را در می‌یابد. انسان با اختیار هم چنین کاری را می‌تواند بکند و این ارزش دارد. یعنی سیر و سلوکی که مورد قبول ادیان حق باشد بر این اساس استوار است که انسان تدریجاً تعلقات خودش را از غیر خدا قطع کند و دلبستگی به غیر خدا نداشته باشد تا به جایی برسد که به فرموده امام علی(ع): «ما کنت اعبد ربّا لم أره؛ هرگز اينگونه نبوده‌ام که خدایی را که نديده باشم عبادت کنم.»[۵]

قسم دوم

امّا منظور از میل‌ها و گرایش‌های فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است، این است که انسان بدون این که نیاز به تلاش داشته باشد، برای این که مسئله خداشناسی را حل بکند، با همان عقل فطری و خدا دادی که دارد به آسانی پی به وجود خدا می‌برد.

منظور از شناخت ذهنی و عقلی که فطری باشد، دلیلی است که ذهن برای آن احتیاج به تلاش ندارد؛ مثلاً عقل انسان برای تصدیق به وجود خدا نیازی به تلاش و کوشش ندارد، بلکه به آسانی درک می‌کند که وجود انسان و همه پدیده‌های جهان نیازمند است، پس خدای بی‌نیازی وجود دارد که نیاز آن‌ها را بر طرف می‌کند.[۶]

حاصل آن که: فطری بودن شناخت خدا بدین معنا است که دل و عقل انسان با خدا آشناست، و در ژرفای روح وی مایه‌ای برای شناخت آگاهانه خداوند وجود دارد، که قابل رشد و شکوفایی است. امّا برای رشد و شکوفایی فطرت خویش باید راه‌هایی را بپیماید و موانعی را بر طرف کند.[۷]

راه‌های شکوفایی فطرت

راه‌های زیادی برای شکوفایی فطرت بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:

  1. تعالیم الهی توسط انبیاء: با توجه به این که خداشناسی و خدا گرایی و بلکه گرایش انسان به دین، فطری انسان هاست و در نهاد و نهان همه تعبیه شده است، خداوند انبیاء را ارسال کرده تا انسان‌ها را هدایت کرده و فطرت دینی آن‌ها را شکوفا سازد.[۸]
  2. تزکیه نفس و ریاضت و تقوا: راه دوم برای شکوفایی فطرت، راه تقوا و تهذیب نفس است، یعنی انسانی که روحش را از طریق ریاضیت، تهذیب و دلش را تزکیه و تطهیر کرد، غیب جهان و ملکوت عالم را مشاهده می‌کند.[۹]

موانع شکوفایی فطرت

موانع زیادی برای شکوفایی فطرت بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:

  1. غفلت: انسانی که از خود و خدا و آیات الهی غافل شود، از حرکت علمی برای شناخت و شهود حق و از حرمت عملی برای شکوفایی فضایل نفسانی محروم می‌گردد؛ زیرا غفلت، که در فرهنگ دین، رجس و چرک است، نمی‌گذارد انسان به سوی کمال حرکت کند.[۱۰]
  2. وسوسه علمی و شیطانی: انسان پیوسته با وسوسه‌های شیطان رو به رو است که با دسیسه خود، حق را به جای باطل و باطل را به جای حق می‌نشاند و رأی انسان سالک را جای وحی یا عقل مبرهن قرار می‌دهد تا انسان را از مشاهده ملکوت باز بدارد.[۱۱]
  3. پندار گرایی: از موانع شکوفایی فطرت توحیدی انسان، پندارگرایی است. انسانی که می‌پندارد خدا او را نمی‌بیند و او در مشهد و محضر خدای سبحان نیست، پنهان و نجوای او را نمی‌داند، انسانی که می‌پندارد هدایت یافته است و نیازی به رهبری پیامبران ندارد و انسانی که می‌پندارد قدرت، مال و جاه او را جاودانه می‌کند، در همه این موارد و نظایر آن گرفتار یکی از موانع شکوفایی فطرت است.[۱۲]
  4. خودبینی و هوس: از موانع بزرگ شکوفایی فطرت، گرفتار شدن در دام خود بینی و هوس‌مداری است. انسانی که خواهش نفسانی جلوی بینش و گرایش او را بگیرد از شکوفایی خود بازمی‌ماند.[۱۳]
  5. زنگار دل: یکی از موانع شکوفایی فطرت و شناخت حقیقت، زنگار دل است. خدای متعال می‌فرماید: سرّ اینکه عده‌ای حقایق دین را نمی‌بینند، آن است که جان آنان را پرده گناه و زنگار دل فرا گرفته است.[۱۴]
  6. دنیا گرایی: تعلّق به دنیا و محبت به آن از موانع اساسی شکوفایی فطرت است. به همین دلیل در روایات آمده است:[۱۵] «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة».[۱۶] دوست داشتن دنیا ریشه هر خطایی است.
  7. کبر: یکی از موانع شکوفایی فطرت تکبر است.[۱۷]خدای متعال در سوره اعراف می‌فرمایند:


جستارهای وابسته


منابع

  1. مصباح یزدی، محمدتقی. مجموعه آثار خداشناسی. انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره). ص. ۳۶.
  2. مصباح یزدی، محمد تقی. آموزش عقائد. انتشارات مؤسسه امام خمینی. ص. ۴۴.
  3. «اگر خداشناسی امری فطری است، پس چرا عده‌ای کافر و منکر خدا هستند؟». اندیشه قم. دریافت‌شده در ۶ آبان ۱۴۰۳.
  4. ابن‌بابویه، محمد بن علی. توحید صدوق. تهران، انتشارات مکتبه الصدوق. ص. ۲۳۱.
  5. کلینی، محمد بن یعقوب. اصول کافی. ج. ۱. ص. ۹۸.
  6. مصباح یزدی، محمد تقی. معارف قرآن (خداشناسی). انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره). ص. ۳۶.
  7. مصباح یزدی، محمد تقی. آموزش عقائد. انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره). ص. ۴۴.
  8. جوادی آملی، عبد الله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۴۴.
  9. جوادی آملی، عبد الله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۲۴.
  10. جوادی آملی، عبد الله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۲۹۳.
  11. جوادی آملی، عبد الله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۹۴.
  12. جوادی آملی، عبد الله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۹۶.
  13. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۹۸.
  14. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر موضوعی قرآن کریم. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۴۰۲.
  15. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر موضوعی قرآن کریم،. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۹۹.
  16. مجلسی، محمد باقر. بحارالأنوار. ج. ۷۰. ص. ۵۹.
  17. جوادی آملی، عبدالله. تفسیر موضوعی قرآن کریم،. ج. ۱۲. انتشارات اسراء. ص. ۳۹۸.