برخورد خلیفه دوم با یهودیان: تفاوت میان نسخه‌ها

(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
عمر چه ارتباطی با یهودیان داشت؟
عمر چه ارتباطی با یهودیان داشت؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}بنابر گزارش‌های تاریخی رفتار [[عمر بن خطاب]] با [[یهودیان]]، قبل و بعد از دستیابی حکومت، چندان خوب نبود. واقدی گزارشی را ذکر کرده است که عمر در زمان [[پیامبر اکرم(ص)]] پس از شنیدن سخنان ناپسند یهودیان و منافقین در اهانت به پیامبر(ص)، از پیامبر(ص) خواست به او اجازه دهد تا هر یهودی یا منافقی را که به پیامبر نسبت ناروا دهد، به قتل برساند. پیامبر اکرم(ص) به او اجازه نداد و فرمود آن‌ها در ذمه ما هستند.<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص۲۲۹.</ref>
بنابر گزارش‌های تاریخی، رفتار عمر بن خطاب با یهودیان، قبل و بعد از دستیابی حکومت، چندان خوب نبود. وی علاوه بر اخراج برخی یهودیان از حجاز، دستور داد اهل ذمه (مسیحیان و یهودیان) برای تمایز از مسلمانان لباس مخصوص بپوشند.


عمر بن خطاب که پس از ابوبکر و بنا به سفارش وی در سال ۱۳ هجری حکومت را در جامعه اسلامی بر عهده گرفت تا سال ۲۴ق خلیفه مسلمانان بود.<ref>یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، محمد ابراهیم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲، چاپ نهم، ج۲، ص۲۰و۵۴.</ref> از منابع تاریخی چنین بر می‌آید که عمر در زمان حکومتش، ارتباط چندان خوبی با یهودیان نداشته است و آن‌ها را از سراسر حجاز به شام تبعید کرد<ref>محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۲، ص۲۴۴.</ref>  
از منابع تاریخی چنین بر می‌آید که عمر در زمان حکومتش نیز ارتباط چندان خوبی با یهودیان نداشت و آن‌ها را از سراسر [[حجاز]] به [[شام]] تبعید کرد<ref>محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۲، ص۲۴۴.</ref> و در مواردی آن‌ها و مسیحیان (اهل ذمه) را مجبور کرد لباس مخصوص بپوشند تا از مسلمانان متمایز شوند.<ref>ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ترجمه حالت، ابوالقاسم، خلیلی، عباس، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱، ج۲۳، ص۱۶۲.</ref>  


بلاذری آورده است: نیمی از فدک خالصه رسول خدا(ص) شد. اهل فدک هم چنان در آن باقی بودند تا عمر به خلافت رسید و یهودِ حجاز را بیرون کرد. عده ای را<ref>افرادی چون ابو الهیثم، مالک بن تیهان، سهل ابن خثیمه و زید بن ثابت.</ref> به فدک فرستاد آن‌ها نیمی از خاک آن جا را قیمت گذاری کردند، عمر آن بها را به یهودیان پرداخت کرد و ایشان را به شام کوچاند».<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه توکل، محمد، تهران، نقره، ۱۳۳۷، چاپ اول، ص۴۴.</ref> مشابه همین روایت را ابن سعد در طبقات ذکر کرده است ابن سعد می‌نویسد: «چون خداوند غنایم خیبر را در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گذاشت ... برخی از این زمینهامیان مسلمانان تقسیم شد. شمار کارگران مسلمان برای کشت کردن در آن زمین‌ها کفایت نمی‌کرد. پیامبر آن کشت زار‌ها را در اختیار یهودیان گذاشت تا کار کنند و نیمی از محصول آن برای آن‌ها باشد تا زمان عمر خطاب وضع به همین منوال بود. در آن هنگام کارگران مسلمان زیاد بودند عمر یهودیان را به شام تبعید کرد».<ref>محمد بن سعد، پیشین، ج۲، ص۱۱۲.</ref>
بلاذری آورده است: بعد از کسب غنیمت [[فدک]] از یهودیان توسط [[مسلمانان]]، نیمی از آن خالصه رسول خدا(ص) گردید؛ اما اهالی یهود فدک هم‌چنان در آن باقی بودند. خلیفه دوم پس از دستیابی به حکومت عده‌ای چون [[مالک بن تیهان]]، [[سهل بن خثیمه]] و [[زید بن ثابت]] را برای قیمت‌گذاری به فدک فرستاد. آن‌ها نیمی از خاک آن‌جا را قیمت‌گذاری کردند. عمر بهای آن را به یهودیان پرداخت کرد و آنها را به شام کوچاند.<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه توکل، محمد، تهران، نقره، ۱۳۳۷، چاپ اول، ص۴۴.</ref>  


و در مواردی آن‌ها و مسیحیان (اهل ذمه) را مجبور کرد لباس مخصوص بپوشند تا از مسلمانان متمایز شوند.<ref>ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ترجمه حالت، ابوالقاسم، خلیلی، عباس، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱، ج۲۳، ص۱۶۲.</ref>
مشابه همین روایت را ابن‌سعد در الطبقات الکبری ذکر کرده است. ابن‌سعد می‌نویسد: چون خداوند غنایم [[خیبر]] را در اختیار رسول خدا(ص) گذاشت، برخی از این زمین‌ها میان مسلمانان تقسیم شد. شمار کارگران مسلمان برای کشت کردن در آن زمین‌ها کفایت نمی‌کرد. پیامبر(ص) آن کشت‌زار‌ها را در اختیار یهودیان گذاشت تا کار کنند و نیمی از محصول آن برای آن‌ها باشد؛ اما در زمان عمر بن خطاب زمین‌ها از آنان گرفته شد و به مسلمانان واگذار گردید و پس از مدتی یهودیان را به شام تبعید کرد.<ref>محمد بن سعد، پیشین، ج۲، ص۱۱۲.</ref>


واقدی روایتی را ذکر کرده است که عمر در زمان پیامبر اکرم(ص) پس از شنیدن سخنان ناپسند از یهودیان و منافقین مبنی بر انگیزه پیامبر برای کسب پادشاهی، از پیامبر(ص) خواست به او اجازه دهد تا هر یهودی یا منافقی که این سخن ناشایست را به زبان آورد به قتل برساند.پیامبر اکرم(ص) به او اجازه نداد و فرمود آن‌ها در ذمه ما هستند.<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص۲۲۹.</ref>  
برخی دیگر از منابع علت اخراج یهودیان توسط عمر را روایتی از پیامبر اکرم(ص) ذکر کرده‌اند که پیامبر در آن روایت فرمود: در جزیره العرب نباید دو دین وجود داشته باشد.<ref>محمد بن عمر واقدی، پیشین، ص۵۴۷.</ref> در گزارش دیگر آمده ضرب و شتم عبدالله بن عمر توسط یهودیان در منطقه خیبر، سبب شد عمر تصمیم به اخراج آن‌ها بگیرد.<ref>ابن هشام، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترجمه رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران، کتابچی، ۱۳۷۵، چاپ ۵، ج۲، ص۲۴۲.</ref>


در منابع برخورد مناسب عمر با یهودیان نیز ثبت شده است؛ چنانکه در سال ۶۳۷ میلادی و در زمان خلافت عمر، شهر اورشلیم بدون جنگ به تصرف اعراب درآمد. در تسلیم‌نامه شرط شد که یهودیان اجازه سکونت در آن شهر را داشته باشند.<ref>عزالدین ابن اثیر، پیشین، ج۲۴، ص۱۰۷.</ref>


برخی دیگر از منابع علت اخراج یهودیان را توسط عمر روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ذکر کرده‌اند که پیامبر در آن روایت فرمود: در جزیره العرب دو دین نباید باشد.<ref>محمد بن عمر واقدی، پیشین، ص۵۴۷.</ref> در روایتی دیگر آمده ضرب و شتم عبدالله بن عمر توسط یهودیان در منطقه خیبر، سبب شد عمر تصمیم به اخراج آن‌ها بگیرد.<ref>ابن هشام، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترجمه رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران، کتابچی، ۱۳۷۵، چاپ ۵، ج۲، ص۲۴۲.</ref>
در خصوص نحوه رفتار عمر با یهودیان در روایتی آورده است: شهرِ «اورشلیم» در سال ۶۳۷ میلادی زمان خلافت عمر بدون جنگ به تصرف اعراب درآمد. در تسلیم نامه شرط شد که به یهودیان اجازه داده شود که در این شهر سکونت کنند.<ref>عزالدین ابن اثیر، پیشین، ج۲۴، ص۱۰۷.</ref>





نسخهٔ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۰۶

سؤال

عمر چه ارتباطی با یهودیان داشت؟

بنابر گزارش‌های تاریخی رفتار عمر بن خطاب با یهودیان، قبل و بعد از دستیابی حکومت، چندان خوب نبود. واقدی گزارشی را ذکر کرده است که عمر در زمان پیامبر اکرم(ص) پس از شنیدن سخنان ناپسند یهودیان و منافقین در اهانت به پیامبر(ص)، از پیامبر(ص) خواست به او اجازه دهد تا هر یهودی یا منافقی را که به پیامبر نسبت ناروا دهد، به قتل برساند. پیامبر اکرم(ص) به او اجازه نداد و فرمود آن‌ها در ذمه ما هستند.[۱]

از منابع تاریخی چنین بر می‌آید که عمر در زمان حکومتش نیز ارتباط چندان خوبی با یهودیان نداشت و آن‌ها را از سراسر حجاز به شام تبعید کرد[۲] و در مواردی آن‌ها و مسیحیان (اهل ذمه) را مجبور کرد لباس مخصوص بپوشند تا از مسلمانان متمایز شوند.[۳]

بلاذری آورده است: بعد از کسب غنیمت فدک از یهودیان توسط مسلمانان، نیمی از آن خالصه رسول خدا(ص) گردید؛ اما اهالی یهود فدک هم‌چنان در آن باقی بودند. خلیفه دوم پس از دستیابی به حکومت عده‌ای چون مالک بن تیهان، سهل بن خثیمه و زید بن ثابت را برای قیمت‌گذاری به فدک فرستاد. آن‌ها نیمی از خاک آن‌جا را قیمت‌گذاری کردند. عمر بهای آن را به یهودیان پرداخت کرد و آنها را به شام کوچاند.[۴]

مشابه همین روایت را ابن‌سعد در الطبقات الکبری ذکر کرده است. ابن‌سعد می‌نویسد: چون خداوند غنایم خیبر را در اختیار رسول خدا(ص) گذاشت، برخی از این زمین‌ها میان مسلمانان تقسیم شد. شمار کارگران مسلمان برای کشت کردن در آن زمین‌ها کفایت نمی‌کرد. پیامبر(ص) آن کشت‌زار‌ها را در اختیار یهودیان گذاشت تا کار کنند و نیمی از محصول آن برای آن‌ها باشد؛ اما در زمان عمر بن خطاب زمین‌ها از آنان گرفته شد و به مسلمانان واگذار گردید و پس از مدتی یهودیان را به شام تبعید کرد.[۵]

برخی دیگر از منابع علت اخراج یهودیان توسط عمر را روایتی از پیامبر اکرم(ص) ذکر کرده‌اند که پیامبر در آن روایت فرمود: در جزیره العرب نباید دو دین وجود داشته باشد.[۶] در گزارش دیگر آمده ضرب و شتم عبدالله بن عمر توسط یهودیان در منطقه خیبر، سبب شد عمر تصمیم به اخراج آن‌ها بگیرد.[۷]

در منابع برخورد مناسب عمر با یهودیان نیز ثبت شده است؛ چنانکه در سال ۶۳۷ میلادی و در زمان خلافت عمر، شهر اورشلیم بدون جنگ به تصرف اعراب درآمد. در تسلیم‌نامه شرط شد که یهودیان اجازه سکونت در آن شهر را داشته باشند.[۸]



معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ سیره رسول خدا ؛ رسول جعفریان .


منابع

  1. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص۲۲۹.
  2. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۲، ص۲۴۴.
  3. ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ترجمه حالت، ابوالقاسم، خلیلی، عباس، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱، ج۲۳، ص۱۶۲.
  4. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه توکل، محمد، تهران، نقره، ۱۳۳۷، چاپ اول، ص۴۴.
  5. محمد بن سعد، پیشین، ج۲، ص۱۱۲.
  6. محمد بن عمر واقدی، پیشین، ص۵۴۷.
  7. ابن هشام، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترجمه رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران، کتابچی، ۱۳۷۵، چاپ ۵، ج۲، ص۲۴۲.
  8. عزالدین ابن اثیر، پیشین، ج۲۴، ص۱۰۷.