شش خصلت که سبب نافرمانی از خدا شد: تفاوت میان نسخهها
(جایگزینی متن - ' | ارجاعات =' به ' | ارجاعات = | بازبینی نویسنده = ') |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '|شاخه فرعی' به '| شاخه فرعی') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی =حدیث | | شاخه اصلی =حدیث | ||
|شاخه فرعی۱ =علم رجال | | شاخه فرعی۱ =علم رجال | ||
|شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ = | ||
|شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله |
نسخهٔ ۱۸ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۲۸
معنای روایات «أَوَّلُ مَا عُصِيَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِسِتِّ خِصَالٍ حُبُّ اَلدُّنْيَا وَ حُبُّ اَلرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ اَلطَّعَامِ وَ حُبُّ اَلنِّسَاءِ وَ حُبُّ اَلنَّوْمِ وَ حُبُّ اَلرَّاحَةِ.» چیست؟ آیا سند روایات تمام بوده و دلالت آن صحیح است؟
روایت شش خصلت که باعث عصیان خدا میشود از نظر سندی مورد تایید نیست؛ از نظر دلالتی درباره اموری است که وجب تیرگی قلب شده و راه ارتباط با خدا را میبندد. این روایت با مطابقت با روایات دیگر دارای متنی صحیحی بوده و میتوان به آن استدلال نمود.
معنا و سند روایات
- معنای روایت
«نخستین چیزی که با آن عصیان و نافرمانی خدا شد شش خصلت بود، دنیا دوستی، ریاست طلبی، جاه و مقام دوستی، طعام دوستی، شکم پرستی، محبت افراطی به زنان، پرخوابی، راحت طلبی و تنپروری.»[۱]
- سند روایت
شیخ صدوق روایت اول را از پدرش به این ترتیب نقل کرده است: «پدرم روایت کرد از علی بن ابراهیم از پدرش (ابراهیم) از علی بن معبد، از عبدالله بن قاسم، از عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که پیامبر(ص) چنین فرمودند: … .» و شیخ کلینی چنین نقل کرده است: «عده ای از اصحاب ما، (شیعیان) از احمد بن محمد بن خالد، از نوح بن شعیب، از عبدالله دهقان، از عبدالله بن سنان، از امام صادق(ع) که پیامبر اکرم(ص) چنین فرمود: … .»
در سند اول از عبدالله بن قاسم نام برده که مشترک بین چندین نفر با همین نام است؛ او را به سبب غلو و واقفی بودن و دروغگو بودن و نیز به دلیل دوستی با معاویه بن عمار، ضعیف شمردهاند و به روایت وی اعتنائی نمیکنند.[۲] در سند دوم در ابتدای سند گفته است «عده ای از اصحاب» و معلوم نیست که این عده از اصحاب چه کسانی هستند.
دلالت حدیث
صرف نظر از سند حدیث، دلالت آن مبتنی بر این است که امور مذکور، گناهانی هستند که قلب را تیره و تار میکنند و سبب میشوند که راه شناخت حق از قلب مسدود شود و نیز قوه عقلی انسان را متصرف میشوند و انسان گرفتار به حب دنیا و حب ریاست و دوستدار زنان، دیگر عقل کارایی خود را از دست میدهد؛ لذا این امور را اولین معاصی و سرچشمه قبایح شمردهاند.[۳]
علامه مجلسی در شرح این حدیث میگوید: «حب دنیا و مال دنیا که برای بقا و لذت بردن از آن باشد موجب میشود انسان از اطاعت خدا غافل شود؛ و حب ریاست به جور و ظلم که در آن امر به معروف و نهی از منکر و هدایت بندگان خدا نباشد سبب غفلت و روآوردن به معاصی است؛ و حب طعام اگر برای لذت بردن باشد نه برای تجدید قوا برای طاعت خدا و نیز افراط در حب طعام که باعث خلط حلال و حرام باشد موجب غفلت است؛ و حب خواب که موجب شود انسان از واجبات و مستحبات غافل شود از اسباب معاصی است؛ و حب نساء و افراط در آن به طوری که منتهی به ارتکاب حرام یا ترک سنتهای الهی شود و نیز آنقدر انسان را مشغول کند که از ذکر خدا به سبب معاشرت با زنان غافل شود و اطاعت زنان را به اطاعت خداوند ترجیح دهد.»[۴]
بنابراین افراط در دوستی و تعلق خاطر به امور ششگانه مذکور در روایت سبب میشود که انسان از یاد خدا غافل شود و رو به معاصی و نافرمانی خدا بیاورد؛ ولی اگر کسی در این امور در محبت و دوستی آنها افراط نکند و اعتدال و حد وسط را رعایت کند نه تنها ناپسند نیست بلکه در مواردی مخصوصاً محبت به زنان پسندیده هم هست؛ و رضایت حضرت حق را در پی خواهد داشت. چنانچه پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «من از دنیای شما سه چیز را دوست میدارم؛ زنان، عطر خوش و نماز که نور چشم من در نماز است.»[۵]
ولی افراط در زن دوستی، همانند شمشیر شیطان است، که حضرت علی(ع) از حب زیاده از حد نسبت به زنان تعبیر به «سیف الشیطان» میکنند. در این موقع راه تسلط شیطان بر انسان هموار میشود. حتی انسان از این دوستی و محبت نفعی هم نمیبرد. «قال علی(ع) حُبُّ النِّساءِ و هُو سَيفُ الشَّيطانِ، و شُربُ الخَمرِ و هُو فَخُّ الشَّيطانِ، ... فَمَن أحَبَّ النِّساءَ لم يَنتَفِعْ بعَيشِهِ ...».[۶]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر
- زن در آیینه جمال و جلال، آیت الله جوادی آملی.
- مسئله زن، اسلام و فمینیسم، محمد منصورنژاد.
- مسئله زن، شهید مطهری.
منابع
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، (بی تا)، ص۳۳۰؛ کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۰۳–۳۰۵.
- ↑ مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج۹، ص۲۸۴.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۱۰۵.
- ↑ شیخ صدوق، خصال، ص۱۶۵.
- ↑ شیخ صدوق، خصال، ص۱۱۳.