شش خصلت که سبب نافرمانی از خدا شد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
معنای روایات «اول ما یعصی الله تعالی ست خصال: حب الدنیا، حب الریاسه، حب النوم، حب النساء، حب الطعام و حب الراحه.» چیست؟ آیاسند روایات فوق تمام است ومدلول آن قابل قبول می‌باشد؟
معنای روایات {{متن عربی|أَوَّلُ مَا عُصِيَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِسِتِّ خِصَالٍ حُبُّ اَلدُّنْيَا وَ حُبُّ اَلرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ اَلطَّعَامِ وَ حُبُّ اَلنِّسَاءِ وَ حُبُّ اَلنَّوْمِ وَ حُبُّ اَلرَّاحَةِ.}} چیست؟ آیا سند روایات تمام بوده و دلالت آن صحیح است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
'''روایت شش خصلت که باعث عصیان خدا می‌شود''' از نظر سندی مورد تایید نیست؛ از نظر دلالتی درباره اموری است که وجب تیرگی قلب شده و راه ارتباط با خدا را می‌بندد. این روایت با مطابقت با روایات دیگر دارای متنی صحیحی بوده و می‌توان به آن استدلال نمود.


== معنای روایات ==
== معنا و سند روایات ==
«نخستین چیزی که با آن عصیان و نافرمانی خدا شد شش خصلت بود دنیا دوستی ریاست طلبی و جاه و مقام دوستی، طعام دوستی و شکم پرستی، پرخوابی، راحت طلبی و تن‌پروری و محبت افراطی به زنان (شهوت پرستی).»<ref>شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، (بی تا)، ص۳۳۰؛ کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۲۸۹؛ و تعداد زیادی از منابع دیگر.</ref>
* معنای روایت


غالب این امور شش‌گانه یا تمام آنها در داستان عصیان و سرکشی شیطان و گناه قابیل در کشتن برادرش دیده می‌شود؛ لذا بعنوان اولین اسبابی که باعث عصیان خداوند می‌شوند، ذکر شده‌اند.
«نخستین چیزی که با آن عصیان و نافرمانی خدا شد شش خصلت بود، دنیا دوستی، ریاست طلبی،  جاه و مقام دوستی، طعام دوستی، شکم پرستی، محبت افراطی به زنان، پرخوابی، راحت طلبی و تن‌پروری.»<ref>شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، (بی تا)، ص۳۳۰؛ کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۲۸۹.</ref>


== سند روایات ==
* سند روایت
شیخ صدوق روایت اول را از پدرش به این ترتیب نقل کرده است: پدرم روایت کرد از علی بن ابراهیم از پدرش (ابراهیم) از علی بن معبد، از عبدالله بن قاسم، از عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که پیامبر اکرم(ص) چنین فرمودند: ….


و کلینی چنین نقل کرده است: عده ای از اصحاب ما، (شیعیان) از احمد بن محمد بن خالد، از نوح بن شعیب، از عبدالله دهقان، از عبدالله بن سنان، از امام صادق(ع) که پیامبر اکرم(ص) چنین فرمود: ….
[[شیخ صدوق]] روایت اول را از پدرش به این ترتیب نقل کرده است: «پدرم روایت کرد از علی بن ابراهیم از پدرش (ابراهیم) از علی بن معبد، از عبدالله بن قاسم، از عبدالله بن سنان از [[امام صادق(ع)]] که [[پیامبر(ص)]] چنین فرمودند: … .» و [[شیخ کلینی]] چنین نقل کرده است: «عده ای از اصحاب ما، (شیعیان) از احمد بن محمد بن خالد، از نوح بن شعیب، از عبدالله دهقان، از عبدالله بن سنان، از امام صادق(ع) که پیامبر اکرم(ص) چنین فرمود: … .»


در سند اول عبدالله بن قاسم هست که مشترک بین چندین نفر با همین نام هست او را به سبب غلو و واقفی بودن و دروغگو بودن و نز به خاطر دوستی با معاویه بن عمار، ضعیف شمرده‌اند و به روایت وی اعتنائی نمی‌کنند.<ref>خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۰۳–۳۰۵.</ref>
در سند اول از عبدالله بن قاسم نام برده که مشترک بین چندین نفر با همین نام است؛ او را به سبب غلو و [[واقفی]] بودن و دروغگو بودن و نیز به دلیل دوستی با معاویه بن عمار، ضعیف شمرده‌اند و به روایت وی اعتنائی نمی‌کنند.<ref>خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۰۳–۳۰۵.</ref> در سند دوم در ابتدای سند گفته است «عده ای از اصحاب» و معلوم نیست که این عده از اصحاب چه کسانی هستند.


و همچنین در سند دوم در ابتدای سند گفته است که عده ای از اصحاب و معلوم نیست که این عده از اصحاب چه کسانی هستند».
==دلالت حدیث==
 
صرف نظر از سند حدیث، دلالت آن مبتنی بر این است که امور مذکور، گناهانی هستند که قلب را تیره و تار می‌کنند و سبب می‌شوند که راه [[شناخت حق]] از قلب مسدود شود و نیز قوه عقلی انسان را متصرف می‌شوند و انسان گرفتار به [[حب دنیا]] و [[حب ریاست]] و دوستدار زنان، دیگر عقل کارایی خود را از دست می‌دهد؛ لذا این امور را اولین معاصی و سرچشمه قبایح شمرده‌اند.<ref>مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج۹، ص۲۸۴.</ref>
صرف نظر از سند حدیث، دلالتش مبتنی بر این است که امور مذکوره، معاصی و گناهانی هستند که قلب را تیره و تار می‌کنند و سبب می‌شوند که راه شناخت حق از راه قلب مسدود شود و نیز قوه عقلی انسان را متصرف می‌شوند و انسان گرفتار به حب دنیا و حب ریاست و دوستدار زنان (مخصوصا شخصی که به تعریف و توصیف صفات زنان علاقه بیشتری داشته باشد) دیگر عقل کارایی خود را از دست می‌دهد؛ لذا این امور را اولین معاصی و سرچشمه قبایح شمرده‌اند.<ref>مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج۹، ص۲۸۴.</ref>
 
علامه مجلسی در شرح این حدیث می‌گوید: «حب دنیا و مال دنیا که برای بقا و لذت بردن از آن باشد موجب می‌شود انسان از اطاعت خدا غافل شود؛ و حب ریاست به جور و ظلم که در آن امر به معروف و نهی از منکر و هدایت بندگان خدا نباشد سبب غفلت و روآوردن به معاصی است؛ و حب طعام اگر برای لذت بردن باشد نه برای تجدید قوا برای طاعت خدا و نیز افراط در حب طعام که باعث خلط حلال و حرام باشد موجب غفلت است؛ و حب خواب که موجب شود انسان از واجبات و مستحبات غافل شود از اسباب معاصی است؛ و حب نساء و افراط در آن به طوری که منتهی به ارتکاب حرام یا ترک سنت‌های الهی شود و نیز آنقدر انسان را مشغول کند که از ذکر خدا به سبب معاشرت با زنان غافل شود و اطاعت زنان را به اطاعت خداوند ترجیح دهد.»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۱۰۵.</ref>
 
بنابراین افراط در دوستی و تعلق خاطر به امور ششگانه مذکور در روایت سبب می‌شود که انسان از یاد خدا غافل شود و رو به معاصی و نافرمانی خدا بیاورد؛ ولی اگر کسی در این امور در محبت و دوستی آنها افراط نکند و اعتدال و حد وسط را رعایت کند نه تنها ناپسند نیست بلکه در مواردی مخصوصاً محبت به زنان پسندیده هم هست؛ و رضایت حضرت حق را در پی خواهد داشت. چنانچه حضرت پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «من از دنیای شما سه چیز را دوست می‌دارم؛ زنان، عطر خوش و نماز که نور چشم من در نماز است.»<ref>شیخ صدوق، خصال، همان، ص۱۶۵.</ref>
 
ولی افراط در زن دوستی موجب می‌شود که آدمی خود را به صورت غلام حلقه به گوش زن درآورد که این نوع محبت همانند شمشیر شیطان است، که حضرت علی(ع) از حب زیاده از حد نسبت به زنان تعبیر به (سیف الشیطان) شمشیر شیطان می‌کنند. در این موقع راه تسلط شیطان بر انسان هموار می‌شود. حتی انسان از این دوستی و محبت نفعی هم نمی‌برد. قال علی(ع) حب النساء و هو سیف الشیطان، فمن احب النساء لم ینتفع بعیشه».<ref>همان، ص۱۱۳.</ref>


[[علامه مجلسی]] در شرح این حدیث می‌گوید: «حب دنیا و مال دنیا که برای بقا و لذت بردن از آن باشد موجب می‌شود انسان از اطاعت خدا غافل شود؛ و حب ریاست به جور و ظلم که در آن [[امر به معروف و نهی از منکر]] و هدایت بندگان خدا نباشد سبب غفلت و روآوردن به معاصی است؛ و حب طعام اگر برای لذت بردن باشد نه برای تجدید قوا برای طاعت خدا و نیز افراط در حب طعام که باعث خلط حلال و حرام باشد موجب غفلت است؛ و حب خواب که موجب شود انسان از واجبات و مستحبات غافل شود از اسباب معاصی است؛ و حب نساء و افراط در آن به طوری که منتهی به ارتکاب حرام یا ترک سنت‌های الهی شود و نیز آنقدر انسان را مشغول کند که از ذکر خدا به سبب معاشرت با زنان غافل شود و اطاعت زنان را به اطاعت خداوند ترجیح دهد.»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۱۰۵.</ref>


بنابراین افراط در دوستی و تعلق خاطر به امور ششگانه مذکور در روایت سبب می‌شود که انسان از یاد خدا غافل شود و رو به معاصی و نافرمانی خدا بیاورد؛ ولی اگر کسی در این امور در محبت و دوستی آنها افراط نکند و اعتدال و حد وسط را رعایت کند نه تنها ناپسند نیست بلکه در مواردی مخصوصاً محبت به زنان پسندیده هم هست؛ و رضایت حضرت حق را در پی خواهد داشت. چنانچه پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «من از دنیای شما سه چیز را دوست می‌دارم؛ زنان، عطر خوش و نماز که نور چشم من در نماز است.»<ref>شیخ صدوق، خصال، ص۱۶۵.</ref>


ولی افراط در زن دوستی، همانند شمشیر شیطان است، که [[حضرت علی(ع)]] از حب زیاده از حد نسبت به زنان تعبیر به {{متن عربی|سیف الشیطان}} می‌کنند. در این موقع راه تسلط شیطان بر انسان هموار می‌شود. حتی انسان از این دوستی و محبت نفعی هم نمی‌برد. {{متن عربی|قال علی(ع) حُبُّ النِّساءِ و هُو سَيفُ الشَّيطانِ، و شُربُ الخَمرِ و هُو فَخُّ الشَّيطانِ، ... فَمَن أحَبَّ النِّساءَ لم يَنتَفِعْ بعَيشِهِ ... }}.<ref>شیخ صدوق، خصال، ص۱۱۳.</ref>
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}


== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
۱ـ زن در آیینه جمال و جلال، آیت الله جوادی آملی.
* زن در آیینه جمال و جلال، آیت الله جوادی آملی.


۲ـ مسئله زن، اسلام و فمینیسم، محمد منصورنژاد.
* مسئله زن، اسلام و فمینیسم، محمد منصورنژاد.


۳ـ مسئله زن، شهید مطهری.
* مسئله زن، شهید مطهری.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


خط ۴۹: خط ۴۵:
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =شد
  | تیترها =
  | تیترها =شد
  | ویرایش =
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
خط ۵۹: خط ۵۵:
  | بازبینی =
  | بازبینی =
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۹

سؤال

معنای روایات «أَوَّلُ مَا عُصِيَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِسِتِّ خِصَالٍ حُبُّ اَلدُّنْيَا وَ حُبُّ اَلرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ اَلطَّعَامِ وَ حُبُّ اَلنِّسَاءِ وَ حُبُّ اَلنَّوْمِ وَ حُبُّ اَلرَّاحَةِ.» چیست؟ آیا سند روایات تمام بوده و دلالت آن صحیح است؟

روایت شش خصلت که باعث عصیان خدا می‌شود از نظر سندی مورد تایید نیست؛ از نظر دلالتی درباره اموری است که وجب تیرگی قلب شده و راه ارتباط با خدا را می‌بندد. این روایت با مطابقت با روایات دیگر دارای متنی صحیحی بوده و می‌توان به آن استدلال نمود.

معنا و سند روایات

  • معنای روایت

«نخستین چیزی که با آن عصیان و نافرمانی خدا شد شش خصلت بود، دنیا دوستی، ریاست طلبی، جاه و مقام دوستی، طعام دوستی، شکم پرستی، محبت افراطی به زنان، پرخوابی، راحت طلبی و تن‌پروری.»[۱]

  • سند روایت

شیخ صدوق روایت اول را از پدرش به این ترتیب نقل کرده است: «پدرم روایت کرد از علی بن ابراهیم از پدرش (ابراهیم) از علی بن معبد، از عبدالله بن قاسم، از عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که پیامبر(ص) چنین فرمودند: … .» و شیخ کلینی چنین نقل کرده است: «عده ای از اصحاب ما، (شیعیان) از احمد بن محمد بن خالد، از نوح بن شعیب، از عبدالله دهقان، از عبدالله بن سنان، از امام صادق(ع) که پیامبر اکرم(ص) چنین فرمود: … .»

در سند اول از عبدالله بن قاسم نام برده که مشترک بین چندین نفر با همین نام است؛ او را به سبب غلو و واقفی بودن و دروغگو بودن و نیز به دلیل دوستی با معاویه بن عمار، ضعیف شمرده‌اند و به روایت وی اعتنائی نمی‌کنند.[۲] در سند دوم در ابتدای سند گفته است «عده ای از اصحاب» و معلوم نیست که این عده از اصحاب چه کسانی هستند.

دلالت حدیث

صرف نظر از سند حدیث، دلالت آن مبتنی بر این است که امور مذکور، گناهانی هستند که قلب را تیره و تار می‌کنند و سبب می‌شوند که راه شناخت حق از قلب مسدود شود و نیز قوه عقلی انسان را متصرف می‌شوند و انسان گرفتار به حب دنیا و حب ریاست و دوستدار زنان، دیگر عقل کارایی خود را از دست می‌دهد؛ لذا این امور را اولین معاصی و سرچشمه قبایح شمرده‌اند.[۳]

علامه مجلسی در شرح این حدیث می‌گوید: «حب دنیا و مال دنیا که برای بقا و لذت بردن از آن باشد موجب می‌شود انسان از اطاعت خدا غافل شود؛ و حب ریاست به جور و ظلم که در آن امر به معروف و نهی از منکر و هدایت بندگان خدا نباشد سبب غفلت و روآوردن به معاصی است؛ و حب طعام اگر برای لذت بردن باشد نه برای تجدید قوا برای طاعت خدا و نیز افراط در حب طعام که باعث خلط حلال و حرام باشد موجب غفلت است؛ و حب خواب که موجب شود انسان از واجبات و مستحبات غافل شود از اسباب معاصی است؛ و حب نساء و افراط در آن به طوری که منتهی به ارتکاب حرام یا ترک سنت‌های الهی شود و نیز آنقدر انسان را مشغول کند که از ذکر خدا به سبب معاشرت با زنان غافل شود و اطاعت زنان را به اطاعت خداوند ترجیح دهد.»[۴]

بنابراین افراط در دوستی و تعلق خاطر به امور ششگانه مذکور در روایت سبب می‌شود که انسان از یاد خدا غافل شود و رو به معاصی و نافرمانی خدا بیاورد؛ ولی اگر کسی در این امور در محبت و دوستی آنها افراط نکند و اعتدال و حد وسط را رعایت کند نه تنها ناپسند نیست بلکه در مواردی مخصوصاً محبت به زنان پسندیده هم هست؛ و رضایت حضرت حق را در پی خواهد داشت. چنانچه پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «من از دنیای شما سه چیز را دوست می‌دارم؛ زنان، عطر خوش و نماز که نور چشم من در نماز است.»[۵]

ولی افراط در زن دوستی، همانند شمشیر شیطان است، که حضرت علی(ع) از حب زیاده از حد نسبت به زنان تعبیر به «سیف الشیطان» می‌کنند. در این موقع راه تسلط شیطان بر انسان هموار می‌شود. حتی انسان از این دوستی و محبت نفعی هم نمی‌برد. «قال علی(ع) حُبُّ النِّساءِ و هُو سَيفُ الشَّيطانِ، و شُربُ الخَمرِ و هُو فَخُّ الشَّيطانِ، ... فَمَن أحَبَّ النِّساءَ لم يَنتَفِعْ بعَيشِهِ ...».[۶]


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

  • زن در آیینه جمال و جلال، آیت الله جوادی آملی.
  • مسئله زن، اسلام و فمینیسم، محمد منصورنژاد.
  • مسئله زن، شهید مطهری.


منابع

  1. شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، (بی تا)، ص۳۳۰؛ کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۲۸۹.
  2. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۰۳–۳۰۵.
  3. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج۹، ص۲۸۴.
  4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۱۰۵.
  5. شیخ صدوق، خصال، ص۱۶۵.
  6. شیخ صدوق، خصال، ص۱۱۳.