رابطه فطرت خداشناسی با انکار خداوند: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
{{درگاه|واژه‌ها}}
{{درگاه|واژه‌ها}}


یکی از عباراتی که در بسیاری از سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و [[مراتب نفس انسانی در عرفان|عارفان]] به آن برمی‌خوریم، این عبارت است که [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] است یا [[حقیقت انسان|انسان]] بالفطره [[خداشناس]] است.
یکی از عباراتی که در بسیاری از سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و [[مراتب نفس انسانی در عرفان|عارفان]] به آن برمی‌خوریم، این عبارت است که [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] است یا [[حقیقت انسان|انسان]] [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|باالفطره]] [[خداشناس]] است.


برای این که جواب سؤال به خوبی روشن شود، باید توضیحی پیرامون این عبارت، مخصوصاً کلمه [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] داده شود.
برای این که جواب سؤال به خوبی روشن شود، باید توضیحی پیرامون این عبارت، مخصوصاً کلمه [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] داده شود.
خط ۱۴: خط ۱۴:
== مفهوم‌شناسی ==
== مفهوم‌شناسی ==
واژه [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] که در فارسی به [[سرشت]] ترجمه می‌شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می‌کند، ولی معمولاً در مورد [[حقیقت انسان|انسان]] به کار می‌رود و چیزی را [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] می‌گویند که نوع خلقت [[حقیقت انسان|انسان]] اقتضای آن را داشته باشد و [[شناخت خدا|خدا]] دادی و غیر اکتسابی و کم و بیش مشترک بین همه افراد [[حقیقت انسان|انسان]] باشد.
واژه [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] که در فارسی به [[سرشت]] ترجمه می‌شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می‌کند، ولی معمولاً در مورد [[حقیقت انسان|انسان]] به کار می‌رود و چیزی را [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] می‌گویند که نوع خلقت [[حقیقت انسان|انسان]] اقتضای آن را داشته باشد و [[شناخت خدا|خدا]] دادی و غیر اکتسابی و کم و بیش مشترک بین همه افراد [[حقیقت انسان|انسان]] باشد.
پس خاصیت [[امور فطری]] این است که اولا اکتسابی نیست و ثانیاً در عموم افراد وجود دارد، هر چند ممکن است شدت و ضعف داشته باشد.<ref>مصباح، مجموعه آثار خداشناسی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.</ref>
پس خاصیت امور [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] این است که اولا اکتسابی نیست و ثانیاً در عموم افراد وجود دارد، هر چند ممکن است شدت و ضعف داشته باشد.<ref>مصباح، مجموعه آثار خداشناسی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.</ref>


== اقسام فطرت ==
== اقسام فطرت ==
[[فطریات]] [[حقیقت انسان|انسان]] را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
[[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطریات]] [[حقیقت انسان|انسان]] را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
# [[شناخت‌های فطری]] که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است.
# [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است.
# [[میل‌ها و گرایش‌های فطری]] که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است؛ بنابراین اگر نوعی شناخت [[شناخت خدا|خدا]] برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و اکتساب نداشته باشد، می‌توان آن را [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] است نامید.<ref>آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی، ص۴۴.</ref>
# میل‌ها و گرایش‌های [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است؛ بنابراین اگر نوعی شناخت [[شناخت خدا|خدا]] برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و اکتساب نداشته باشد، می‌توان آن را [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] است نامید.<ref>آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی، ص۴۴.</ref>


در مورد [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] دو نوع شناخت مطرح می‌شود:
در مورد [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|خداشناسی فطری]] دو نوع شناخت مطرح می‌شود:
خط ۵۴: خط ۵۴:


=== قسم دوم ===
=== قسم دوم ===
امّا منظور از میل‌ها و گرایش‌های فطری که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است، این است که [[حقیقت انسان|انسان]] بدون این که نیاز به تلاش داشته باشد، برای این که مسئله [[خداشناسی]] را حل بکند، با همان [[عقل فطری]] و [[شناخت خدا|خدا]] دادی که دارد به آسانی پی به وجود [[شناخت خدا|خدا]] می‌برد.
امّا منظور از میل‌ها و گرایش‌های [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] که هر [[حقیقت انسان|انسانی]] بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است، این است که [[حقیقت انسان|انسان]] بدون این که نیاز به تلاش داشته باشد، برای این که مسئله [[خداشناسی]] را حل بکند، با همان عقل [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] و [[شناخت خدا|خدا]] دادی که دارد به آسانی پی به وجود [[شناخت خدا|خدا]] می‌برد.


منظور از شناخت ذهنی و عقلی که [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] باشد، دلیلی است که ذهن برای آن احتیاج به تلاش ندارد؛ مثلاً عقل [[حقیقت انسان|انسان]] برای تصدیق به وجود [[شناخت خدا|خدا]] نیازی به تلاش و کوشش ندارد، بلکه به آسانی درک می‌کند که وجود [[حقیقت انسان|انسان]] و همه پدیده‌های جهان [[نیازمند]] است، پس [[شناخت خدا|خدای]]  بی‌نیازی وجود دارد که نیاز آن‌ها را بر طرف می‌کند.<ref>مصباح، معارف قرآن (خداشناسی) انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.</ref>
منظور از شناخت ذهنی و عقلی که [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] باشد، دلیلی است که ذهن برای آن احتیاج به تلاش ندارد؛ مثلاً عقل [[حقیقت انسان|انسان]] برای تصدیق به وجود [[شناخت خدا|خدا]] نیازی به تلاش و کوشش ندارد، بلکه به آسانی درک می‌کند که وجود [[حقیقت انسان|انسان]] و همه پدیده‌های جهان [[نیازمند]] است، پس [[شناخت خدا|خدای]]  بی‌نیازی وجود دارد که نیاز آن‌ها را بر طرف می‌کند.<ref>مصباح، معارف قرآن (خداشناسی) انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.</ref>


حاصل آن که: [[فطری بودن شناخت خدا]] بدین معنا است که دل و عقل [[حقیقت انسان|انسان]] با [[شناخت خدا|خدا]] آشناست، و در ژرفای روح وی مایه‌ای برای شناخت آگاهانه [[شناخت خدا|خداوند]] وجود دارد، که قابل رشد و شکوفایی است.
حاصل آن که: [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری بودن شناخت خدا]] بدین معنا است که دل و عقل [[حقیقت انسان|انسان]] با [[شناخت خدا|خدا]] آشناست، و در ژرفای روح وی مایه‌ای برای شناخت آگاهانه [[شناخت خدا|خداوند]] وجود دارد، که قابل رشد و شکوفایی است.


امّا برای رشد و شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] خویش باید راه‌هایی را بپیماید و موانعی را بر طرف کند.<ref>آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۴۴.</ref>
امّا برای رشد و شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] خویش باید راه‌هایی را بپیماید و موانعی را بر طرف کند.<ref>آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۴۴.</ref>
خط ۶۴: خط ۶۴:
== راه‌های شکوفایی فطرت ==
== راه‌های شکوفایی فطرت ==
راه‌های زیادی برای شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:
راه‌های زیادی برای شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:
# '''[[تعالیم الهی توسط انبیاء]]:''' با توجه به این که خداشناسی و [[شناخت خدا|خدا]] گرایی و بلکه گرایش [[حقیقت انسان|انسان]] به دین، فطری [[حقیقت انسان|انسان]] هاست و در نهاد و نهان همه تعبیه شده است، [[شناخت خدا|خداوند]] انبیاء را ارسال کرده تا [[حقیقت انسان|انسان‌ها]] را هدایت کرده و [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] دینی آن‌ها را شکوفا سازد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۳۴۴.</ref>
# '''[[تعالیم الهی توسط انبیاء]]:''' با توجه به این که خداشناسی و [[شناخت خدا|خدا]] گرایی و بلکه گرایش [[حقیقت انسان|انسان]] به دین، [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطری]] [[حقیقت انسان|انسان]] هاست و در نهاد و نهان همه تعبیه شده است، [[شناخت خدا|خداوند]] انبیاء را ارسال کرده تا [[حقیقت انسان|انسان‌ها]] را هدایت کرده و [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] دینی آن‌ها را شکوفا سازد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۳۴۴.</ref>
# '''[[تزکیه نفس و ریاضت و تقوا]]:''' راه دوم برای شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]]، راه تقوا و تهذیب نفس است، یعنی [[حقیقت انسان|انسانی]] که روحش را از طریق ریاضیت، تهذیب و دلش را تزکیه و تطهیر کرد، غیب جهان و ملکوت عالم را مشاهده می‌کند.<ref>همان، ج۱۲، ص۳۲۴.</ref>
# '''[[تزکیه نفس و ریاضت و تقوا]]:''' راه دوم برای شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]]، راه تقوا و تهذیب نفس است، یعنی [[حقیقت انسان|انسانی]] که روحش را از طریق ریاضیت، تهذیب و دلش را تزکیه و تطهیر کرد، غیب جهان و ملکوت عالم را مشاهده می‌کند.<ref>همان، ج۱۲، ص۳۲۴.</ref>


خط ۸۳: خط ۸۳:


اگر کسانی که منکر [[شناخت خدا|خدا]] هستند، راه را درست بپیمایند و توجهات و تعلقاتی را که به عالم ماده دارند، را قطع کنند یا در یک حالت اضطراری واقع شوند که خود به خود این توجهات قطع شود، آنگاه در عمق خود، آن رابطه را می‌یابند، یعنی این رابطه در همه هست، منتهی مورد توجه نیست.
اگر کسانی که منکر [[شناخت خدا|خدا]] هستند، راه را درست بپیمایند و توجهات و تعلقاتی را که به عالم ماده دارند، را قطع کنند یا در یک حالت اضطراری واقع شوند که خود به خود این توجهات قطع شود، آنگاه در عمق خود، آن رابطه را می‌یابند، یعنی این رابطه در همه هست، منتهی مورد توجه نیست.
امیدواریم که همه ما بتوانیم [[راه شکوفایی فطرت]] را به خوبی بپیماییم و [[موانع]] را بر طرف کنیم تا رابطه بین خود و [[شناخت خدا|خدا]] را مشاهده کنیم.
امیدواریم که همه ما بتوانیم راه شکوفایی [[فطرت خداپرستی و مسئله اختیار|فطرت]] را به خوبی بپیماییم و [[موانع]] را بر طرف کنیم تا رابطه بین خود و [[شناخت خدا|خدا]] را مشاهده کنیم.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۴۷


سؤال

اگر خداشناسی امری فطری است، پس چرا عده‌ای منکر خدا هستند؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


یکی از عباراتی که در بسیاری از سخنان پیشوایان دینی و حکیمان و عارفان به آن برمی‌خوریم، این عبارت است که خداشناسی فطری است یا انسان باالفطره خداشناس است.

برای این که جواب سؤال به خوبی روشن شود، باید توضیحی پیرامون این عبارت، مخصوصاً کلمه فطرت داده شود.

مفهوم‌شناسی

واژه فطرت که در فارسی به سرشت ترجمه می‌شود، دلالت بر نوع خلقت و آفرینش می‌کند، ولی معمولاً در مورد انسان به کار می‌رود و چیزی را فطری می‌گویند که نوع خلقت انسان اقتضای آن را داشته باشد و خدا دادی و غیر اکتسابی و کم و بیش مشترک بین همه افراد انسان باشد. پس خاصیت امور فطری این است که اولا اکتسابی نیست و ثانیاً در عموم افراد وجود دارد، هر چند ممکن است شدت و ضعف داشته باشد.[۱]

اقسام فطرت

فطریات انسان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

  1. خداشناسی فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است.
  2. میل‌ها و گرایش‌های فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است؛ بنابراین اگر نوعی شناخت خدا برای هر فردی ثابت باشد که نیازی به آموزش و اکتساب نداشته باشد، می‌توان آن را خداشناسی فطری است نامید.[۲]

در مورد خداشناسی فطری دو نوع شناخت مطرح می‌شود:

  1. یکی شناخت حضوری و شهودی، یعنی ارتباط دل با خدا.
  2. دیگری شناخت حصولی و ذهنی و عقلی یعنی شناختی که عقل نسبت به خدا دارد.

بررسی اقسام فطرت

قسم اول

منظور از خداشناسی فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش از آن‌ها برخوردار است؛ یعنی شناخت حضوری، این است که انسان آن چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خداوند دارد که اگر در دل خودش درست کندوکاو کند و به عمق قلب خود توجه کافی بنماید، این رابطه را می‌یابد، نه این که می‌داند خدایی هست، بلکه رابطه خود را با خدا می‌یابد و به تعبیر دیگر، می‌بیند و شهود می‌کند.

بسیاری از مردم مخصوصاً در اوقات زندگی که سرگرم امور دنیا هستند، توجهی به این رابطه قلبی ندارند و تنها هنگامی که توجهشان از همه چیز بریده می‌شود و امیدشان از همه اسباب قطع می‌گردد، می‌توانند به این رابطه قلبی، توجه نمایند.

در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که شخصی خدمت حضرت عرض کرد خدا را آن چنان به من معرفی کن که گویی او را می‌بینم. حضرت از او سؤال کرد؟ آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟

گفت: بله

گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند…؟

گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیه‌ای واقع شد.

گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود، و خود را مشرف به مرگ ببینی؟

گفت: بلی چنین شد.

گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟

گفت: آری.

گفتند: در آنجا که وسیله‌ای برای نجات تو وجود نداشت به چه کسی امیدوار بودی؟

آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته در حدّی که گویا او را می‌دیده است.[۳] این همان حالتی است که گفتیم گاهی اضطرارا توجه انسان از ماسواء قطع می‌شود و آن حالت به انسان روی می‌دهد که رابطه قلبی خودش با خدا را در می‌یابد. انسان با اختیار هم چنین کاری را می‌تواند بکند و این ارزش دارد.

یعنی سیر و سلوکی که مورد قبول ادیان حق باشد بر این اساس استوار است که انسان تدریجاً تعلقات خودش را از غیر خدا قطع کند و دلبستگی به غیر خدا نداشته باشد تا به جایی برسد که به فرموده امیرالمؤمنین علی (ع)": «ما کنت اعبد ربّا لم أره؛ هرگز اينگونه نبوده‌ام که خدایی را که نديده باشم عبادت کنم.»[۴]

قسم دوم

امّا منظور از میل‌ها و گرایش‌های فطری که هر انسانی بدون نیاز به آموزش، از آن‌ها برخوردار است، این است که انسان بدون این که نیاز به تلاش داشته باشد، برای این که مسئله خداشناسی را حل بکند، با همان عقل فطری و خدا دادی که دارد به آسانی پی به وجود خدا می‌برد.

منظور از شناخت ذهنی و عقلی که فطری باشد، دلیلی است که ذهن برای آن احتیاج به تلاش ندارد؛ مثلاً عقل انسان برای تصدیق به وجود خدا نیازی به تلاش و کوشش ندارد، بلکه به آسانی درک می‌کند که وجود انسان و همه پدیده‌های جهان نیازمند است، پس خدای بی‌نیازی وجود دارد که نیاز آن‌ها را بر طرف می‌کند.[۵]

حاصل آن که: فطری بودن شناخت خدا بدین معنا است که دل و عقل انسان با خدا آشناست، و در ژرفای روح وی مایه‌ای برای شناخت آگاهانه خداوند وجود دارد، که قابل رشد و شکوفایی است.

امّا برای رشد و شکوفایی فطرت خویش باید راه‌هایی را بپیماید و موانعی را بر طرف کند.[۶]

راه‌های شکوفایی فطرت

راه‌های زیادی برای شکوفایی فطرت بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:

  1. تعالیم الهی توسط انبیاء: با توجه به این که خداشناسی و خدا گرایی و بلکه گرایش انسان به دین، فطری انسان هاست و در نهاد و نهان همه تعبیه شده است، خداوند انبیاء را ارسال کرده تا انسان‌ها را هدایت کرده و فطرت دینی آن‌ها را شکوفا سازد.[۷]
  2. تزکیه نفس و ریاضت و تقوا: راه دوم برای شکوفایی فطرت، راه تقوا و تهذیب نفس است، یعنی انسانی که روحش را از طریق ریاضیت، تهذیب و دلش را تزکیه و تطهیر کرد، غیب جهان و ملکوت عالم را مشاهده می‌کند.[۸]

موانع شکوفایی فطرت

موانع زیادی برای شکوفایی فطرت بیان شده که مهمترین آنها را ذکر می‌کنیم:

  1. غفلت: انسانی که از خود و خدا و آیات الهی غافل شود، از حرکت علمی برای شناخت و شهود حق و از حرمت عملی برای شکوفایی فضایل نفسانی محروم می‌گردد؛ زیرا غفلت، که در فرهنگ دین، رجس و چرک است، نمی‌گذارد انسان به سوی کمال حرکت کند.[۹]
  2. وسوسه علمی و شیطانی: انسان پیوسته با وسوسه‌های شیطان رو به رو است که با دسیسه خود، حق را به جای باطل و باطل را به جای حق می‌نشاند و رأی انسان سالک را جای وحی یا عقل مبرهن قرار می‌دهد تا انسان را از مشاهده ملکوت باز بدارد.[۱۰]
  3. پندار گرایی: از موانع شکوفایی فطرت توحیدی انسان، پندارگرایی است. انسانی که می‌پندارد خدا او را نمی‌بیند و او در مشهد و محضر خدای سبحان نیست، پنهان و نجوای او را نمی‌داند، انسانی که می‌پندارد هدایت یافته است و نیازی به رهبری پیامبران ندارد و انسانی که می‌پندارد قدرت، مال و جاه او را جاودانه می‌کند، در همه این موارد و نظایر آن گرفتار یکی از موانع شکوفایی فطرت است.[۱۱]
  4. خودبینی و هوس: از موانع بزرگ شکوفایی فطرت، گرفتار شدن در دام خود بینی و هوس‌مداری است. انسانی که خواهش نفسانی جلوی بینش و گرایش او را بگیرد از شکوفایی خود بازمی‌ماند.[۱۲]
  5. زنگار دل: یکی از موانع شکوفایی فطرت و شناخت حقیقت، زنگار دل است. خدای متعال می‌فرماید: سرّ اینکه عده‌ای حقایق دین را نمی‌بینند، آن است که جان آنان را پرده گناه و زنگار دل فرا گرفته است.[۱۳]
  6. دنیا گرایی: تعلّق به دنیا و محبت به آن از موانع اساسی شکوفایی فطرت است. به همین دلیل در روایات آمده است:[۱۴] «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة».[۱۵] دوست داشتن دنیا ریشه هر خطایی است.
  7. کبر: یکی از موانع شکوفایی فطرت تکبر است.[۱۶]خدای متعال در سوره اعراف می‌فرمایند:

نتیجه

نتیجه گرفته می‌شود که أمر خداشناسی، امری فطری است، در صورتی که راه‌های شکوفایی فطرت را بپیماییم و موانع شکوفایی فطرت را هم برطرف کنیم و کسانی که منکر خدا هستند، یقیناً یا راه را درست نپیمودند یا موانع را بر طرف نکردند و دچار چنین حالتی شدند.

اگر کسانی که منکر خدا هستند، راه را درست بپیمایند و توجهات و تعلقاتی را که به عالم ماده دارند، را قطع کنند یا در یک حالت اضطراری واقع شوند که خود به خود این توجهات قطع شود، آنگاه در عمق خود، آن رابطه را می‌یابند، یعنی این رابطه در همه هست، منتهی مورد توجه نیست. امیدواریم که همه ما بتوانیم راه شکوفایی فطرت را به خوبی بپیماییم و موانع را بر طرف کنیم تا رابطه بین خود و خدا را مشاهده کنیم.

جستارهای وابسته


منابع

  1. مصباح، مجموعه آثار خداشناسی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.
  2. آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی، ص۴۴.
  3. توحید صدوق، تهران، انتشارات مکتبه الصدوق، سال ۱۳۸۷ش، ص۲۳۱.
  4. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۹۸.
  5. مصباح، معارف قرآن (خداشناسی) انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۳۶.
  6. آموزش عقائد، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، ص۴۴.
  7. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۳۴۴.
  8. همان، ج۱۲، ص۳۲۴.
  9. همان، ج۱۲، ص۲۹۳.
  10. همان، ج۱۲، ۳۹۴.
  11. همان، ج۱۲، ص۳۹۶.
  12. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۳۹۸.
  13. همان، ج۱۲، ص۴۰۲.
  14. همان، ج۱۲، ص۳۹۹.
  15. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۷۰، ص۵۹.
  16. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۳۹۸.
  17. اعراف / ۱۴۶.