بررسی روایت فضیلت عمر و عدم عذاب امت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{سوال}} این که مي فرمايد: ((اگر عمر در ميان پيامبر و مردم نبود خداون...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}
==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس}}
{{شاخه
{{شاخه
| شاخه اصلی =  
| شاخه اصلی = حدیث
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ = علم رجال
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
13. }}
}}
14. {{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
15. | شناسه =  
  | شناسه =
16. | تیترها =  
  | تیترها =
17. | ویرایش =  
  | ویرایش =
18. | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
19. | ناوبری =  
  | ناوبری =
20. | نمایه =  
  | نمایه =
21. | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
22. | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
23. | بازبینی =  
  | بازبینی =
24. | تکمیل =  
  | تکمیل =
25. | اولویت =  
  | اولویت =
26. | کیفیت =  
  | کیفیت =
27. }}
}}
28. {{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۷

سؤال

این که مي فرمايد: ((اگر عمر در ميان پيامبر و مردم نبود خداوند عذابش را فرو مي فرستاد)) صحت دارد؟


شکي نيست که خداوند تبارک و تعالي ممکن است به برکت وجود بعضي از افراد در بين مردم عذابش را بر آنان نازل نکند. چنان که درباره شخص پيامبر اکرم(ص) در قرآن مي خوانيم:﴿و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم؛ تا تو (پيامبر) در ميان آن ها هستي خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد.)) و در ادامه همين آيه مانع ديگر نزول عذاب در صورت نبودن پيامبر(ص) استغفار مردم معرفي شده است، ﴿و ما کان الله معذبهم و هم يستغفرون[۱] و (نيز) تا استغفار مي کنند خدا عذابشان نمي کند.

طبق آيه فوق دو چيز مانع نزول عذاب بر امت اسلام است: وجود شخص پيامبر اکرم(ص) و استغفار مردم و درباره مانع بودن کسي يا کسان ديگري آيه ساکت است بنابر اين اثبات چنين مقامي براي ديگران نيازمند دليل است و آنچه که در سوال مطرح شده منبع و سندی برای آن یافت نشد.

در منابع اهل سنت دو روايت منسوب به پيامبر اکرم(ص) در خصوص مناقب عمر وجود دارد که مضمون آن شبيه چيزي است که در سوال مطرح شده است.

مضمون يکي از آن روايات اين است که عثمان عمر را با عبارت «يا غلق الفتنه» مورد خطاب قرار مي دهد و علت آن را براي عمر چنين بيان مي کند! نزد پيامبر(ص) نشسته بوديم که تو عبور کردي و حضرت با دست به تو اشاره کرد و فرمود: ((هذا غلق الفتنه ... لا يزال بينکم و بين الفتنه باب شديد الغلق ما عاش هذا بين ظهر انيکم ؛ اين شخص مانع فتنه است ... تا زماني که اين شخص در بين شما زندگي مي کند پيوسته بين شما و فتنه دري که محکم بسته شده است (مانع محکم) وجود دارد»[۲]

نکته قابل ملاحظه پيرامون اين روايت اين است که هيثمي که يکي از علماي اهل سنت است اين روايت را از طبراني نقل کرده و در مورد سند آن دو تا خدشه کرده و گفته است: «و فيه جماعه لم اعرفهم و يحيي بن المتوکل ضعيف» در سلسله سند اين روايت گروهي از روات وجود دارند که من آن ها را نمي شناسم و يحيي بن متوکل هم (که در سندش آمده) ضعيف است.»[۳] و شايد به خاطر اين دو اشکال سندي مولفان صحاح آن را ظاهرا نقل نکرده اند.

مضمون روايت ديگر اين است که عمر وقتي با ابوذر (ره) برخورد کرد دستش را گرفت و فشار داد ابوذر گفت: «ارسل يدي يا قفل الفتنه» دستانم را رها کن اي قفل فتنه» عمر پرسيد قفل فتنه چيست؟ ابوذر گفت روزي پيامبر(ص) نشسته بود و عده اي از مردم دورش جمع شده بودند که تو آمدي و در آخر جمعيت نشستي و پيامبر(ص) فرمود: «لا تصيبکم فتنه مادام هذا فيکم تا وقتي که اين در بين شما است فتنه اي به شما برخورد نمي کند.>>[۴]

آن چه درباره اين روايت قابل تأمل است اين است که طبراني پس از ذکر آن، سندش را مورد ايراد گرفته و مي نویسد: «لم يرو هذا الحديث عن السري بن يحيي الا ابو معاويه» اين حديث را از سري بن يحيي کسي جز ابو معاويه نقل نکرده است.»[۵] و اعراض مولفان صحاح سته از نقل اين حديث نيز مويد ضعف آن مي تواند باشد. مطلب ديگر اين که وقوع فتنه هايي چون اسائه ادب به حضرت زهرا(س) دليل روشني بر نادرستي اين دو روايت است.

نتيجه بحث: روايتي که مورد سوال قرار گرفته ظاهراً وجود ندارد و دو روايت ديگري که عمر را سدي در برابر فتنه ها معرفي مي کنند داراي ضعف سندي هستند و شايد به همين جهت در کتب صحاح ظاهرا ذکر نشده اند. و وقوع فتنه هاي جانکاه مثل جسارت به حضرت زهرا(س) وانحراف خلافت از مسیر اصلی وووبهترين دليل بر نادرستي روايات ذکر شده مي باشد.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

  • مقدس اردبيلي، حد يقه الشيعه، تهران، انتشارات گلي، چ دوم، ۱۳۶۱، ص۲۶۶ ـ ۲۸۷.
  • علامه، محمد باقر، مجلسي، حق اليقين، تهران: علميه اسلاميه، بي تا، ص۲۱۹ ـ ۲۵۹.


منابع

  1. انفال/ ۳۳.
  2. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الکبير، تحقيق حمدي، السلفي، عبد المجيد، قاهره: مکتبه ابن تميمه، چ سوم، بي تا، ج۹، ص۳۸ - ۳۹ و ابن عساکر، تاريخ مدنيه و دمشق، تحقيق شيري، علي، بي جا؛ دار الفکر، بيتا، ج۴۴، ص۳۳۳.
  3. ميثمي، نور الدين، مجمع الزوائد، بيروت: دار الکتب العلميه، ۱۴۰۸، ج۹، ص۷۲.
  4. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الاوسط، تحقيق حسيني، ابراهيم، بي جا: دار الحرمين، بي تا، ج، ص۲۶۷.
  5. همان.