نقد دیدگاه مصطفی ملکیان درباره ایمان

از ویکی پاسخ
سؤال

آیا می‌توان ایمان را «جستن بی‌قراری و یافتن قرار» یا به تعبیری «دویدن در پی آواز حقیقت» دانست؟

مفهوم ایمان در نگاه ملکیان مبتنی بر مقدماتی قابل مناقشه است که سیال‌بودن حقیقت ایمان را در مقابل جمود عقیدهٔ دینی اثبات می‌کند. ملکیان معتقد است که باورهای دینی از نوع باورهای تعبدی هستند که سوای ارتباطشان با منبع تعبد هیچ دلیل عقلانی دیگری ندارند. از نظر او مؤمن واقعی اگر می‌خواهد حقیقت را در اختیار داشته باشد، باید همراه با واقعیت متبدل و متحول سیر کند. این پویایی رسیدن به حقیقت ایمان است. از نظر او گرایش به حقیقتی که ایستا و غیر متغیر باشد ایمان نیست، بلکه عقیده است که گرایش به آن موجب جمود و دورافتادن از حقیقت می‌شود.

محققان بر برخی از این مقدمات ایرادهایی مبتنی بر وجود تناقض میان مبانی و مدعاها، عدم توجه به باورهای استدلالی در دانش کلامی ادیان و ارائهٔ تصویری شکاکانه از حقیقت وارد کرده‌اند.

ایمان در اندیشهٔ ملکیان

مصطفی ملکیان تلقی خود از ایمان را با تکیه بر چهار مقدمه صورت‌بندی کرده است.[۱]

مقدمهٔ اول: انواع باور

در ابتدا باید دربارهٔ چیستی باور سخن گفته شود. در این باره تقسیم‌بندی مارتین راکیچ، روان‌شناس معروف امریکایی، از انواع باور راهگشاست. او معتقد است که باورهای انسان پنج دسته‌اند:

  • باورهای اصلی اجماعی، مثل اینکه من فلان کس هستم؛
  • باورهای غیراجماعی ابتدایی، مثل باورهای حاصل از یک رؤیا؛
  • باورهای یا عقاید تعبدی، مثل عقایدی که انسان از پدر یا مادر می‌پذیرد؛
  • باورهای اشتقاقی که باورهای ناشی از باورهای آتوریته‌اند؛
  • باورهای بی‌پیامد که در متن منظومه فکری انسان نیستند.[۲]

ملکیان معتقد است که باورهای دینی از نوع باورهای تعبدی هستند که سوای ارتباطشان با منبع تعبد هیچ دلیل عقلانی دیگری ندارند.[۳]

مقدمهٔ دوم: ایمان مطلق‌انگارانه و تجربه‌باورانه

ویلیام جیمز (۱۸۴۲ –۱۹۱۰م)،روان‌شناس و فیلسوف امریکایی، معتقد است انسان‌ها دو گونه‌اند:

  • انسان‌های مطلق‌انگار که معتقدند برای انسان امکان دسترسی به حقیقت وجود دارد و هر وقت به حقیقت دسترسی پیدا کرد، از این که به حقیقت دست یافته است باخبر می‌شود؛
  • انسان‌های تجربه‌باور که، همانند دسته قبل، به امکان دسترسی به حقیقت معتقدند اما زمانی که به حقیقت دسترسی پیدا کردند، باخبر نمی‌شوند. ایمان، برای هر دو دسته ممکن است.[۴]

مقدمهٔ سوم: ایمان و عقیده

برخی صاحب‌نظران معتقدند که ایمان از عقیده جداست. آنان معتقدند که صاحب عقیده کسی است که می‌گوید جهان همان‌گونه است که من باور دارم؛ اما صاحب ایمان کسی است که می‌گوید من باید جهان را به مرور بشناسم. اگر کسی بخواهد حقیقت را در اختیار داشته باشد، یعنی اگر بخواهد حکمش مطابق با واقع باشد، باید همراه با واقعیت متبدل و متحول سیر کند. از نظر آلن واتس در اینجا ایمانْ طلب واقعیت بی‌قرار است.[۵]

مقدمهٔ چهارم: انواع نظام‌های عقیدتی

ملکیان این مقدمه را نیز از راکیچ نقل کرده است. نظام‌های اعتقادی دو دسته‌اند؛ جزم‌اندیشانه و غیر جزم‌اندیشانه. نظام‌های اعتقادی جزم‌اندیشانه چهار ویژگی دارند که عبارتند از:

  • چون جزم‌اندیش هستند، جهان برای ایشان پرمخاطره و پر از دشمن است؛
  • داوری‌هایشان درباره دیگران براساس موافقت و مخالفت آنان با عقاید آنهاست؛
  • منبع اقتدار فکری واحدی دارند؛
  • هیچ بازاندیشی و اصلاحی را در عقایدشان نمی‌پذیرند.[۶]

اما نظام‌های غیر جزم‌اندیش این‌گونه نیستند:

  • آنها جهان را بسیار مهربان می‌بینند و از این روی انسان‌های معتقد به آنها انسان‌های شادی هستند؛
  • داوری آنها نسبت به انسان‌ها براساس موافقت و مخالفت با آنان نیست؛
  • این نظام‌ها منبع اقتدار فکری واحدی ندارند، بلکه از منابع مختلف اخذ رأی می‌کنند؛
  • حک و اصلاح در اعتقادات خود را پذیرند.[۷]

نتیجه

ملکیان بعد از ذکر این مقدمات چهارگانه ایمان را نوعی فرایند طلب حقیقت می‌داند، نه فرآورده‌ای که از پس حقیقت‌جویی به‌دست آید. از نظر او ایمان دینی غیر از اعتقاد دینی است؛ ایمان دینی توجه به فرایند حقیقت‌خواهی است؛ ولی اعتقاد دینی علاقهٔ کور به برخی فرآورده‌های حقایق دینی است. معتقد به یک دین خود را صاحب حقیقت می‌داند، اما مؤمن به دین خود را طالب حقیقت بر می‌شمارد. لازمهٔ طلب حقیقت رفتن است و نه ایستادن و همین باعث می‌شود که ایمان دینی موجب پویایی برای کشف حقیقت شود. در مقابل، اعتقاد دینی خمود، تصلب و کندی را به‌همراه دارد. از نظر او ایمان طلب واقعیت بی‌قرار و جستن بی‌قراری است. همچنین ملکیان، با الهام از شعری از شاعر معاصر سهراب سپهری (۱۳۰۷-۱۳۵۹ش)، ایمان دینی را دویدن در پی آواز حقیقت و نه چسبیدن به عقیده‌ای خاص تلقی می‌کند.[۸]

مناقشه در مقدمهٔ اول: جای خالی باورهای استدلالی

برخی محققان بر مقدمه اول استدلال ملکیان دربارهٔ باور دینی مناقشه کرده‌اند.

  • آنان معتقدند که می‌توان قسم ششمی به طبقه‌بندی راکیچ افزود و آن «باورهای استدلالی» است. در دسته‌بندی راکیچ سخنی از گزاره‌ها و باورهایی که تنها از طریق استدلال حاصل می‌شود نیست. بهترین نمونه و الگو در این زمینه باورهای ریاضی است. این‌گونه باورها در هیچ‌ کدام از پنج طبقهٔ راکیچ نمی‌گنجد. از سوی دیگر، نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. بنیادی‌ترین باورهای دینی، یعنی اصول دین، نیز از این دسته‌اند. متکلمان و فیلسوفان دینی در دوره‌های مختلف تلاش فوق العاده برای تبیین نوعی «ایمان منطقی ـ استدلالی» کرده‌اند که خود دلیلی بر وجود چنین باوری است.[۹]
  • بخشی از این باورهای دینی تعبدی هستند، ولی پیش از این گزاره‌های تعبدی، گزاره‌های اساسی دین وجود دارند که حالت تعبد نیستند. این گزاره‌های بنیادی غیر تعبدی همان مباحثی هستند که در زبان دین به‌عنوان تحقیقی‌بودن اصول دین از آنها یاد می‌شود.[۱۰]
  • بسیاری از عقاید دینی درون‌مایه‌ای استدلالی دارند و باور به آنها نیازمند استدلال است.[۱۱]

مناقشه در مقدمهٔ دوم: شک و امکان کشف حقیقت

برخی محققان امکان دسترسی به حقیقت را چیزی می‌دانند که میان انسان‌های مطلق‌انگار و تجربه‌باور مشترک است. تصویری که در مقدمهٔ دوم از حقیقت ارائه می‌شود تصویری شکاکانه است. این تصویر با امکان دسترسی به حقیقت از سوی انسان‌های مطلق‌انگار و تجربه‌باور در تضاد است؛ زیرا شکاکیت دقیقاً به معنای نفی امکان کشف حقیقت است.[۱۲]

رویکرد الهی‌دانان عقل‌گرای اسلامی در معرفت‌شناسی چنین است که شکاکیت نامعقول و غیرعقلانی است و ادعای امکان معرفت و تحقق آن معقول و بی‌نیاز از اثبات. انسان در معرفت‌شناسی با دانش‌های یقینی آغاز می‌کند و این دانش‌ها پایهٔ معرفتی او را می‌گذارند.[۱۳]

مناقشه در مقدمهٔ سوم: تعارض در مبنا و مدعا

ملکیان در این مقدمه واقعیت را امری متبدل و معقول بر شمرده است. برخی بر این گزاره چنین اشکال وارد کرده‌اند که اگر این گزاره صحیح باشد، دو حالت متصور است:

  • ما نیز به‌عنوان بخشی از واقعیت دائماً در تحول خواهیم بود؛
  • تنها امور خارج از نفس ما در تحول خواهند بود و امور ذهنی ما استثناء خواهند بود.

حال اگر گزاره اول پذیرفته شود، احکام ذهنی ما هم نیز مشمول قاعدهٔ عام تحول خواهند شد؛ در نتیجه حکم اول ما، مبنی بر تحول دائمی واقعیت، نقض خواهد شد، زیرا حکم اولْ خودش را نیز در بر می‌گیرد. پس دیگر نمی‌توانیم در باب واقعیت سخن بگوییم.[۱۴]

بر اساس گزاره دوم، که ظاهراً مورد تأیید ملکیان است، صرفاً واقعیت بیرونی دائماً در حال تحول است و ذهن ما از این قاعدهٔ عام مستثناست. پس نمی‌توان حکم کلی کرد و همه چیز را در حال تحول دانست. در اینجا حداقل یک حکم مطلق، غیر متحول و مطابق با واقع وجود خواهد داشت که آن را درست می‌دانیم. این نتیجه با گزارهٔ اول متعارض خواهد بود و آن را نقض خواهد کرد.[۱۵]

منابع

  1. ملکیان، مصطفی، «دویدن در پی آواز حقیقت» (ایمان دینی در گفت‌وگو با مصطفی ملکیان)، کیان، ش۵۲، ۱۳۷۹ش، ص۲۱-۳۵.
  2. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۵۲-۵۳.
  3. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۲.
  4. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۳.
  5. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۳.
  6. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۵-۲۶.
  7. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۵-۲۶.
  8. ملکیان، «دویدن در پی آواز حقیقت»، کیان، ش۵۲، ص۲۵-۲۶.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، قم، مرکز نشر هاجر، ۱۳۹۶ش، ص۹-۱۲؛ نیز: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقدمهٔ کتاب)، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۹۵ش، ج۵، ص۱۱-۳۴.
  10. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۸۱-۲۸۲.
  11. مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقدمهٔ کتاب)، ج۵، ص۱۱-۳۴.
  12. فعالی، محمدتقی، «درآمدی به معرفت‌شناسی دینی و معاصر» فصلنامهٔ ذهن، ش۳، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۳-۱۳۸.
  13. حسین‌زاده، محمد، معرفت چیستی امکان و عقلانیت، قم، مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۹۶ش، ص۱۱۰-۱۱.
  14. هاشمی، محمدمنصور، «ایمان در تلاقی چند عالم»، بازتاب اندیشه، ش۸، آبان ۱۳۷۹، ص۳۸-۳۹.
  15. هاشمی، «ایمان در تلاقی چند عالم»، بازتاب اندیشه، ص۳۸-۳۹.