علم غیب پیامبر و پیشگیری از غصب خلافت

سؤال

اگر پیامبر اکرم(ص) می‌دانستند که ابوبکر و عمر علیرغم دستور پیامبر در غدیر خم و نصب امیرالمؤمنین به امامت و خلافت، اسلام را تحریف و به اهل بیت ظلم می‌کنند، چرا اقدامی علیه آنها نکرد و ایشان را در زمان حیاتش از خود نراند؟


رفتار و اقدامات پیامبر اسلام(ص) با دیگران، براساس علم ظاهری صورت می‌گرفت. ابوبکر و عمر از مسلمانان صدر اسلام بودند. هرچند پیامبر از آینده ایشان آگاه بود اما با موانع سیاسی، اجتماعی مواجه بود و نمی‌توانست قصاص قبل از جنایت کند. در مقابل با روشنگری و بیان مواضع خود در قبال افرادی مثل امام علی(ع)، مردم را آگاه می نمود.

علم غیب انبیاء و ائمه

علم و علم غیب

علامه طباطبایی درباره علم غیب ائمه نوشته است؛ طبق آنچه از برهان‌های عقلی و دلایل نقلی برمی‌آید، علم انبیاء و ائمه بردو قسم است:

  • علم غیب: اینکه به اذن خداوند در هر شرایطی به حقایق جهان واقف هستند، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، یا آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند مانند موجودات آسمانی، حوادث گذشته و وقایع آینده.
  • علم عادی: پیامبر(ص) به نص قرآن، انسانی است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آنچه را شایسته می‌بیند انجام می‌دهد.[۱]

تفاوت اقتضائات علم و علم غیب

اقتضائات علم و علم غیب متفاوت اند:

  • لازمه قسم اول (علم غیب) این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم (از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی‌گیرد و نیز هیچ قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و لازمه امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم پیامبر(ص) از آن جهت که ضروری الوقوع است محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس «علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست». این شخص با وجود علم به خطرات و تهدیدها زندگی عادی خود را ادامه می‌دهد.
  • قسم دوم یعنی علم عادی انبیاء و ائمه(ع)، تکلیف آور و وظیفه آور است. پیامبر(ص) با همین علم عادی مثل سایر انسانها، به عمل به این علم مکلف بوده است یعنی مانند سایر افراد آنچه خیر و شر و نفع و ضرر در کارها وجود دارد را تشخص داده و اقدام شایسته را با اختیار خویش انجام می‌دهد.

اقدامات پیامبر بر اساس علم عادی

با درک این واقعیت که علم عادی پیامبر(ص) تکلیف آور است و نه علم غیب ایشان، گفته می شود؛ پیامبر(ص) از طرف خداوند مکلف به عمل به علم عادی بود و باید طبق علم ظاهری حکم می‌کرد. با این دیدگاه به بررسی ظاهری مسئله عمر و ابوبکر در زمان پیامبر(ص) می‌پردازیم.

اقدامات ابوبکر و عمر در زمان رسول خدا

طبق اسناد معتبر تاریخی عمر و ابوبکر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولین کسانی بودند که به رسالت پیامبر(ص) ایمان آوردند. در بعضی مواقع هم به اسلام و مسلمان خدمت کردند. ایشان جزء اصحاب پیامبر(ص) به حساب می‌آمدند و پیامبر(ص) در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می‌نمود. در عصر پیامبر، عمر و ابوبکر دشمن پیامبر نشده بودند و به عنوان یک مسلمان در کنار پیامبر(ص) بودند.

عدم قصاص قبل از جنایت

با این اوصاف ممکن نیست پیامبر(ص) کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم نماید چرا که قصاص قبل از جنایت شرعاً حرام است. پیامبر(ص) خیلی از چیزها را می‌دانست ولی اغلب بروز نمی‌داد چون مأمور به این کار نبود. اگر پیامبر(ص) با عمر و ابوبکر برخورد بدی می‌کرد و آنها را از خود می‌راند یا حتی آنها را می‌کشت باید قاتلین امام علی(ع) و امام حسین(ع) را که برخی از آنها از صحابه بودند مانند عمر بن سعد، در کودکی حکم اعدامش را صادر می‌کرد و تمام بنی امیه را به قتل می‌رساند!

موانع اجتماعی و سیاسی

از نظر اجتماعی و سیاسی هم پیامبر(ص) نمی‌توانست با افراد برخورد بکند چون با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به این نتیجه خواهیم رسید. زمانی که اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بوده و بودن افرادی همچون ابوبکر در صف مسلمین امتیازی مهم به شمار می‌رفت و جبهه کفار را متزلزل می‌کرد. حال پیامبر(ص) بیاید و این مسلمانان را از خود براند یا با آنها برخورد بکند این همان کاری خواهد بود که دشمنان اسلام می‌خواستند و علیه پیامبر شروع به تبلیغ می‌کردند که پیامبر مسلمانان و یاران خودش را از خود می‌راند یا آنها را می‌کشد. و این کار باعث می‌شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می‌شد.

مخالفت اخلاق و شرع

از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان‌پذیر نبود چون اگر پیامبر(ص) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت برای جهانیان، کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می‌گیرد از خود براند یا برخورد کند این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کافران، یهود و منافقین است منافات دارد.

روشنگری و آگاه کردن مردم

اگر چه پیامبر(ص) با این افراد برخورد جدی نداشت اما پیامبر(ص) بطور غیرمستقیم عدم صلاحیت این افراد را در عمل نشان داد. در مقابل جبهه علی(ع) را به مناسبت‌های مختلف تقویت کرد. فضایل و امتیازات علی(ع) را به رخ آنان کشید. مورادی از این روشنگری ها چنین است:

  • هنگام نزول سوره برائت، پیامبر(ص) ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی(ع) را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیامبر مرا برسان. این واقعه را عالمان اهل سنت نقل کرده‌اند که به فضیلت و بزرگی اما علی(ع) را اثبات و عدم کفایت را می‌رساند.
  • ابوبکر و عمر و ابوعبیده نزد پیامبر بودند که پیامبر(ص) به علی(ع) تکیه داده بود، پیامبر با دست خود به شانه علی(ع) زد و فرمود: ای علی تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی.[۲]
  • پیامبر در روزهای آخر عمرش دستور داد که دوست مرا فرا خوانید. عایشه و حفصه، ابوبکر و عمر را فراخواندند ولی پیامبر به آنها توجهی نکرد تا اینکه ام‌سلمه علی(ع) را فرا خواند و پیامبر با علی(ع) به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبکر) از منزل خارج شدند. پیامبر(ص) دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند وقتی دید ابوبکر آماده نماز شد پیامبر(ص) با وجود تب شدید او را کنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه کرد.[۳]

مطالعه بیشتر

  • علی محدث، سیاهترین هفته تاریخ.


منابع

  1. علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۸، ص۱۹۴.
  2. کنزالعمال، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، حدیث ۲۹.
  3. مناقب ابن شهر آشوب، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج۱، ص۲۳۶.