اعتبار کتاب حلیة المتقین

از ویکی پاسخ
(تغییرمسیر از حلیه المتقین)
سؤال

کتاب حلیه المتقین تا چه اندازه قابل استفاده است و آیا می‌توان به تمام برنامه‌های آن عمل نمود؟

حلیة المتقین
اعتبار کتاب حلیة المتقین
اطلاعات کتاب
نویسندهعلامه مجلسی
تاریخ نگارشقرن یازدهم قمری
موضوعآداب و سنن اسلامی
زبانفارسی
به تصحیحمیرزا ابوالحسن شعرانی
اطلاعات نشر
ناشرکتابفروشی اسلامیه
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۳۰ش

حلیة المتقین کتابی است از علامه مجلسی درباره آداب و سنن اسلامی که روایات آن بدون ذکر منبع و سند آورده شده‌اند. علامه مجلسی آن را بر اساس روایات اهل‌بیت(ع) به زبان فارسی و برای استفاده عموم مؤمنان نوشته است. برخی محققان از باب قاعده تسامح در ادله سنن عمل به روایات چنین کتابی را جایز می‌دانند.

جایگاه مؤلف

محمدباقر بن محمدتقی مجلسی(۱۰۳۷ق-۱۱۱۰ق) مشهور به علامه مجلسی و مجلسی دوم از علما و محدثان بزرگ شیعه در قرن یازدهم هجری بود. علامه مجلسی عالمی برجسته و تأثیرگذار و نویسنده‌ای پرکار بود که آثار بسیاری در موضوعات مختلف و با اتکا به احادیث و اخبار ائمه اطهار(ع) نوشت. آثار مجلسی پس از او مورد استناد و رجوع دانشمندان شیعه قرار گرفت.[۱]

توانایی علامه مجلسی در دانش‌های حدیثی مورد اتفاق علمای شیعه است. هرچند بر دیدگاه و روش علامه مجلسی در باب نقل و تفسیر روایات نقدهایی به‌خصوص در دوره معاصر وارد شده است. عالمان بزرگ شیعه از جایگاه والای مجلسی در مقام یک محدث سخن گفته‌اند.[۲]

نسخه خطی حلیة‌المتقین از زمان صفویه نگهداری‌شده در موزه ملک

علامه مجلسی به دلیل جایگاه علمی و دینی خود شأن والای اجتماعی و سیاسی فراوانی یافت. او از سوی شاهان صفوی، که برای اولین بار تشیع را مذهب رسمی و مبنای دینی حکومت خود قرار داده بودند، به سمت‌های بالای دینی و اجتماعی منصوب شد.[۳]

معرفی کتاب

علامه مجلسی در مقدمه کتاب حلیة‌ المتقین می‌گوید که این کتاب را به خواهش برخی مؤمنان برای تألیف کتابی درباره سنن و آداب زندگی بر اساس روایات اهل بیت(ع) نوشته و برای گسترش نفعْ آن را به زبان فارسی نگاشته است.[۴] این کتاب را مجلسی در سال ۱۰۸۱ به پایان رسانده است.[۵] این کتاب مشتمل بر ۱۴ باب و یک خاتمه است و هر باب دارای ۱۲ فصل است؛ فصولی درباره آداب اسلامی زندگی روزانه از خوردن و آشامیدن تا ازدواج و مرگ.[۶]

مجلسی به دلیل مرجعیت عامه‌ای که داشت برای اولین بار به طور گسترده به تألیف آثاری برای تأمین نیازهای دینی عامه مردم پرداخت. او این کتاب‌ها را بر اساس روایات ائمه اطهار(ع) در موضوعات مختلف و به زبان فارسی روان می‌نوشت. فارسی‌نویسی کتاب‌های دینی، که از قبل از دوران مجلسی و با روی کار آمدن صفویان و به تشویق آنان آغاز شده بود، در آثار فارسی مجلسی به اوج رسید.[۷] محمدتقی بهار، ادیب و شاعر معاصر، فارسی‌نویسی مجلسی را پس از نگارش بحارالانوار مهم‌ترین کار مجلسی برمی‌شمرد.[۸] برخی محققان تعداد آثار فارسی مجلسی را ۵۸ کتاب و رساله شمرده‌اند.[۹] کتاب حلیة المتقین از جمله معروف‌ترین پرخواننده‌ترین آثار فارسی مجلسی است.[۱۰]

ارزش کتاب

مجلسی در مقدمه حلیة المتقین یادآوری کرده که روایاتی که اسانید آن را معتبر می‌دانسته در این کتاب آورده است.[۱۱] اما، از آوردن سند و ذکر منبع، حتی به‌صورت اختصار، خودداری کرده است. او گاهی از منظر خود ارزش رجالی سند روایت را در حد اشاره بیان کرده است و اعتبار آن را با اصطلاحاتی چون حسن و صحیح بیان کرده است. عدم ذکر سند می‌تواند به‌عنوان ضعف استنادی در این کتاب روایی به‌حساب آید.[۱۲] برخی محققان از باب تسامح در ادله سنن اعتبار سندی برای عمل به روایات سنن و آداب را لازم ندانسته‌اند.[۱۳]

منابع

  1. علی نصیری، درسنامه علم حدیث، قم، مرکز نشر هاجر، ص ۱۶۹.
  2. محمد بن الحسن الحر العاملی، امل الآمل فی علماء جبل، مکتبة الأندلس، ج ۲، ص ۲۴۸.
  3. حسن طارمی، علامه مجلسی، تهران، انتشارات طرح نو، ص ۱۶-۱۷.
  4. محمدباقر مجلسی، حلیة المتقین، قم، انتشارات نسیم حیات، ص ۹.
  5. الشیخ آقابزرك الطهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالأضواء، ج ۷، ص ۸۳.
  6. محمدباقر مجلسی، حلیة المتقین، قم، انتشارات نسیم حیات، ص ۹.
  7. شاهرخ مسکوب، هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران، نشر فرزان روز، ص ۱۲۶.
  8. محمدتقی بهار، سبک شناسی، انتشارات امیرکبیر، ج ۳، ص ۳۰۴.
  9. مهدی مهریزی و هادی ربانی، شناخت‌نامه علامه مجلسی، ج ۱، ص ۳۴-۳۶.
  10. محمود مهدوی دامغانی، «نگاهی به پاره‌ای از آثار فارسی علامه مجلسی»، شناخت‌نامه مجلسی، ج ۲، ص ۲۷.
  11. محمدباقر مجلسی، حلیة المتقین، قم، انتشارات نسیم حیات، ص ۹.
  12. محمود مدنی بجستانی، فرهنگ کتب حدیثی شیعه، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل انتشارات امیرکبیر،ج ۲، ۱۰۸۶.
  13. برای نمونه ن.ک: الشهید الاول محمد بن المکی، ذکری الشیعه فی احکام الشریعة، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، ج ۲، ص ۳۴.