علت انتخاب نشدن امام علی(ع) در شورای شش‌نفره

نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۱ توسط Golpoor (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} علت عدم انتخاب علی(ع) و برگزیده شدن عثمان برای خلافت در شورای شش نفره چه بود؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} در واقع ترکیب شورا به نوعی چیده شده بود که خروجی آن کسی جز عثمان نمی توانست باشد. نسبت خویشاوندی عثمان با دو تن از ا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


سؤال

علت عدم انتخاب علی(ع) و برگزیده شدن عثمان برای خلافت در شورای شش نفره چه بود؟


در واقع ترکیب شورا به نوعی چیده شده بود که خروجی آن کسی جز عثمان نمی توانست باشد. نسبت خویشاوندی عثمان با دو تن از اعضای شورا و عدم تعهدش به شرطی که بسته بود به جهت علاقه به پست و مقام باعث شد خلافت به وی برسد و در مقابل علی(ع) به جهت صداقت و ایمان راستین خود از رسیدن به حق خویش بازماند.[۱]

شورای شش‌نفره

پس از اينکه عمر احساس کرد زمان چنداني از عمر وي باقي نمانده، تصميم گرفت شورايي تشکيل دهد که اعضاي اين شورا فردي را از ميان جمع خويش به عنوان خليفه انتخاب کنند.

عمر مي گفت: «من کساني را بر مي گزينم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام رحلت خود از آنان خشنود بود».[۲]

پس دستور داد، حضرت علي عليه السلام ، عثمان، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، و عبدالرحمن بن عوف را نزد او آوردند، عمر آنها را مأمور کرد که سه روز به مشورت بپردازند و فردي را از ميان خويش براي خلافت انتخاب کنند.[۳] عمر گفت: اگر پنج نفر هم سخن شدند و يکي مخالفت کرد او را بکشيد، اگر چهار نفر هم سخن بودند و دو نفر مخالفت کنند آن دو کشته شوند و اگر دو گروه شدند از گروهي که عبدالرحمن در آن است پيروي کنيد. سپس پسرش عبدالله را بدون اينکه حقي در خلافت داشته باشد مشاور آنها قرار داد.[۴] بعد از درگذشت عمر و دفن او بلافاصله آن شش نفر در اطاقي گرد آمدند تا از ميان خود خليفه اي برگزينند. ابتدا طلحه گفت من حق خود را به عثمان دادم، زبير هم گفت: من حق خود را به علي دادم سعد بن ابي وقاص هم اظهار داشت من حق خود را به عثمان دادم. عبدالرحمن بن عوف که حق انتخاب خليفه به او واگذار شده بود به طرف علي عليه السلام رفت و گفت با شما بيعت مي کنم که به کتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و سيره شيخين عمل کني. علي عليه السلام گفت به کتاب خدا و سنت رسول و نظر خودم عمل مي کنم. عبدالرحمن سپس به طرف عثمان رفت و همين سخنان را به او گفت: عثمان پذيرفت که علاوه بر کتاب خدا و سنت پيامبر به سيره شيخين هم عمل نمايد... سرانجام عبدالرحمن به طرف عثمان رفت و با او بيعت کرد. و بدين ترتيب عثمان خليفه شد.[۵]

خویشاوندی با عثمان

با دقت در منابع به نظر مي رسد دو علت در انتخاب عثمان دخالت داشته که به آنها اشاره مي کنيم:

۱. خويشاوندي عبدالرحمن با عثمان و از طرفي خويشاوندي سعد بن ابي وقاص با عبدالرحمن. طبري مي نويسد: سعد با پسر عمويش عبدالرحمن مخالفت نمي کرد و عبدالرحمن هم داماد عثمان بود. اين دو با هم اختلاف نمي کردند يا عبد الرحمن عثمان را به خلافت بر مي گزيد و يا عثمان عبدالرحمن را.[۶] بنابراين برگ برنده در دست عبدالرحمن بن عوف، داماد عثمان بود. حضرت علي عليه السلام پس از اينکه عبدالرحمن، عثمان را انتخاب کرد به او فرمود: «حبوته حبود هرٍ ليس هذا اول يوم تظاهرتم فيه علينا...» براي مدتي دراز (امر را) به او واگذاشتي. اين نخستين روزي نيست که بر ضد ما همدستي کرده ايد... به خدا عثمان را خليفه کردي که خلافت را به تو پس دهد.[۷]

حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد: «فلان شخص به دليل کينه اي که با من داشت، از حق منحرف شد و فلان شخص ديگر به خاطر رعايت رابطه قوم و خويشي و وصلتکاري خودش، رأيش را به آن طرف داد.[۸]

مخالفت با سیره خلفای گذشته

۲. دومين علتي که سبب انتخاب عثمان شد اين بود که حضرت علي عليه السلام نخواست به سيره خلفايي عمل کند که در واقع سيره آنها را قبول نداشت. پس از اينکه عبدالرحمن به حضرت پيشنهاد کرد که با شما بيعت مي کنم با اين شرط که به کتاب خدا، سنت پيامبر و سيره ابوبکر و عمر عمل کني، حضرت فرمود: من به کتاب خدا و سنت پيامبر و اجتهاد خودم (نظر خودم) عمل خواهم کرد.[۹]

حضرت با اين جمله فهماند که هرگز سيره و نوع حکومت دو خليفه قبلي را نخواهد پذيرفت چرا که سيره آنها در موارد متعددي برخلاف سيره نبي مکرم اسلام بود.[۱۰] در واقع ايمان حقيقي علي عليه السلام سبب شد که اين شرط را نپذيرد، اما عثمان که تنها خواستار رسيدن به قدرت بود اين شرط را پذيرفت و بدين ترتيب به خلافت برگزيده شد.


منابع

  1. ابن اثير، عزالدين، الکامل، ترجمه حالت، ابوالقاسم، خليلي، عباس، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۲۸۱.
  2. دينوري، ابن قتيبه، الامامه و السياسه، ترجمه طباطبايي، سيد ناصر، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش، ص۴۳.
  3. مسعودي، علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه پاينده، ابوالقاسم، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۶۵ش، ص۲۶۷.
  4. همان، ص۲۶۸ ـ ۲۶۷.
  5. ثقفي کوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، ترجمه عطاردي، عزيزالله، بي جا، عطارد، ۱۳۷۳ش، ص۴۶۰.
  6. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، محمد، بيروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، ج۴، ص۲۳۰.
  7. همان، ص۲۳۳.
  8. نهج البلاغه، خطبه سوم، (شقشقيه) قم، آل علي، ۱۳۸۱ش، ص۴۶.
  9. ابن العبري، تاريخ مختصر الدول، ترجمه آيتي، عبدالمحمد، تهران، علمي و فرهنگي، ۱۳۷۷ش، ص۱۳۹.
  10. روحاني، سيد سعيد، تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۳ش، چاپ چهارم، ج۱، ص۱۹۸.