کاربر:Mohammadaminrazi/صفحه تمرین

< کاربر:Mohammadaminrazi
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۵ توسط Mohammadaminrazi (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سحر و طلسم از نظر اسلام

از نظر اسلام در بسیاری از موارد، سحر و طلسم باعث گمراه ساختن مردم و تحریف حقایق و متزلزل ساختن پایه‌های اعتقادات افراد ساده ذهن می‌شود. در احادیثی که از پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده است سحر به شدت مذمت و از آن نهی شده است.[۱]

روایات دینی؛ ساحری را کفر،[۲] کفر به قرآن،[۳] شرک،[۴] دوری از رحمت الهی[۵] و دین اسلام،[۶] بی‌نیازی از بندگی الهی[۷] و مایهٔ ورود به جهنم[۸][۹] و ساحر را ملعون[۱۰][۹] دانسته‌اند.


سؤال

نظر وهابی‌ها درمورد توسل به قرآن و اهل بیت چیست و چگونه نظر آنان مردود شمرده می‌شود؟


از موضوعاتی که در طول تاریخ بین همه مسلمانان رایج بوده، موضوع استغاثه و درخواست حاجت از اولیای الهی است که مورد قبول همه مسلمانان به جز وهابیت می‌باشد که این عمل را مشروع و جایز می‌دانند در حقیقت انسان با استغاثه نمودن، وجود مقدس پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) را واسطه فیض قرار می‌دهد و معتقد است همه امور تحت اختیار خداوند متعال می‌باشد و شخص، ائمه معصومین (ع) را واسطه بین خود و خداوند متعال قرار می‌دهد. ولی در عین حال، علمای وهابیت دارای نظریات خاصی می‌باشند و این عمل را جایز نمی‌دانند.

وهابی‌ها درباره توسل دیدگاه ثابتی ندارند. محمد بن عبدالوهاب آن را به صورت مطلق ناقض اسلام می‌داند و آن را دلیل بر کفر می‌داند. اما توسل به اسماء و صفات خداوند و قرآن را جایز می‌دانند. وهابی‌های معاصر درباره توسل قائل به تفصیل شده‌اند. مسلمانان غیر وهابی درباره توسل نظر مخالف وهابیان را دارند. همچنین دلایلی بر جواز توسل هم در قرآن و هم در روایات و سخنان علما وجود دارد.

مقدمه

اصطلاحات:

1. توسل

معنای توسل:

در لغت از ماده «وسل» باب تفعل و به معنی تقرب و نزدیک شدن به وسیله عمل می دانند[۱۱] فیومی در معنای آن می گوید: «توسل الی ربه بوسیله تقرب الیه بعمل» که منظور از «توسل الی ربه» بوسیله این است که توسط عملی به خداوند نزدیک شد،[۱۲] که صاحب لسان العرب هم موافق این معنا است.[۱۳]

در اصطلاح به معنای تقرب و نزدیکی جستن نهفته است زیرا غالبا توسل به این معنی است که عبد چیزی یا کسی را در پیشگاه خداوند واسطه کند تا خداوند دعای او را بپذیرد و او به مطلوب خویش برسد. لذا گفته اند در اصطلاح «فالتوسل هو التوصل الی المراد و السعی فی تحقیقه»[۱۴] و صاحب لزیارة و التوسل در تعریف آن می‌نویسد: بنده توسط چیزی که وسیله او برای بر آورده شدن دعا و رسیدن به خواسته می‌باشد به خداوند تقرب جوید.[۱۵] اما به این معنا نیست که چیزی را از شخص پیامبر یا امام به صورت مستقل تقاضا کنند، بلکه منظور این است با اعمال صالح یا پیروی از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها از خداوند پیزی بخواهد.[۱۶]

پس بین معنای لغوی و اصطلاحی توصل تناسب وجود دارد و در هر دو تقرب و رسیدن به مقصد لحاظ شده است.

2. استغاثه

استغاثه با توسل قرابت معنایی دارد و از ماده «غوث» و به معنای نصرت و یاری است[۱۷] و زمانی که معنای طلب باب «استفعال» در آن به کار رود معنای یاری جستن می‌دهد و از این رو با توسل هم معنا می شود، همانطور که در حدیث نبوی «استغاثه» جای توسل به کار برده شده است: «ان الشمس تدعوا یوم القیامة حتی یبلغ العرق نصف الاذن فبینما هم کذلک استغاثوا بآدم ثم موسی ثم بمحمد صلی الله علیه و السلم؛ در روز قیامت آفتاب به گونه ای نزدیک می‌شود که عرق به وسط گوش ها می‌رسد و مردم که از شدت تابش و گرمای خورشید بی تاب می‌شوند ابتدا به حضرت آدم و سپس به حضرت موسی و سپس به حضرت محمد (ص) متوسل میگردند.»[۱۸]

3. شفاعت

شفاعت از ماده «ش‌ف‌ع»، که دالالت بر جفت شدن دو یا چند چیز با یکدیگر دارد. لذا معنایی که شفاعت دارد همان طلب و یاری از اولیاء و انبیاء در روز قیامت برای رهایی از دوزخ است که البته این نوعی توسل است؛ سهمودی می نویسد: «التوسل به صلی الله تعالی علی و سلم فی عرصات القیامة فیشفع الی ربه تعالی؛ توسل به رسول خدا (ص) در عرصه قیامت نیز وجود دارد پس او نزد خداوند بلند مرتبه شفاعت می‌کند.»[۱۹]

البته واژه شفاعت با این مفهموم گاهی نیز در معنای مطلق توسل به کار می‌رود.

توسل در مذهب وهابیت

دیدگاه محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب توسل را از نواقض اسلام می‌داند. او می‌گوید اگر کسی بین خود و خدا وسائطی قرار دهد و از آنان شفاعت بخواهد موجب کفر می‌شود؛ یعنی اعتقاد به شفاعت و توسل از دیدگاه او کفر است و معتقد به آن را باید تکفیر کرد.[۲۰]

برخی از وهابی‌ها توسل را به مشروع و غیر مشروع تقسیم کرده‌اند. یکی از توسل‌های مشروع توسل به اسماء و صفات الهی است؛ یعنی از نظر وهابی‌ها توسل به خدا به وسیله اسماء و صفات خداوند جایز است، آیه شریفه که می‌فرماید «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا»[۲۱] بر این مطلب دلالت دارد.[۲۲]

بنابراین وهابی‌ها توسل به قرآن را از باب اینکه قرآن از صفات خداوند به‌شمار می‌آید جایز می‌دانند. آنان می‌گویند که توسل به قرآن جایز است زیرا قرآن از حیث لفظ و معنا کلام خدا است و کلام خدا صفتی از صفات خدا است. پس توسل به قرآن توسل به صفتی از صفات خداوند به سوی خدا است. و این مسئله با توحید منافات ندارد و به شرک منجر نمی‌شود.[۲۳]

اما توسل به اولیا، پیامبران و اهل بیت رسول خدا را جایز نمی‌دانند. محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: اگر کسی بگوید ای خدا به وسیله پیغمبرت(ص) به تو متوسل می‌شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهی، چنین شخصی به راه شرک رفته و عقیده او همان عقیده اهل شرک است.[۲۴]

دیدگاه وهابی‌های معاصر

وهابی‌های معاصر در این مسئله به دست و پا افتاده و توسل به اولیاء الهی را بر چند قسم تقسیم کرده‌اند:

۱. یک نوع آن این است که انسان از ولی زنده خداوند بخواهد که او از خدا برایش مثلاً سعه رزق یا شفای مریض و امثال اینها را بخواهد این گونه توسل از نظر آنان جایز است.

۲. نوع دوم توسل به اولیاء خداوند این گونه است که خدا را منادا قرار دهد و به حب و دوستی بین خود و پیامبر یا بین خود و اولیاء الهی متوسل شود، این گونه توسل نیز جایز است؛ مثلاً بگوید: «اللهم إنی أسألك بحبی لنبیك واتباعی له وبحبی لأولیائك أن تعطینی كذا».

۳. نوع سوم توسل به اولیاء خداوند، توسل به جاه و مقام پیامبر و اولیاء خداوند است؛ مثلاً بگوید: «اللهم إنی أسألك بجاه نبیك أو بجاه الحسین»، این گونه توسل جایز نیست. این گونه توسل به دلیل اینکه بعد از وفات پیامبران و اولیاء انجام می‌گیرد هرچند مقام آنان بزرگ است جایز نیست.

۴. نوع چهارم توسل به اولیاء الهی این است که به خود اولیاء متوسل شده و از خداوند حاجتش را بخواهد؛ مثلاً بگوید: «اللهم إنی أسألک کذا بولیک فلان أو بحق نبیک فلان» این نوع توسل نیز جایز نیست. وهابی‌ها در عدم جواز آن می‌گوید که هیچ مخلوقی بر خداوند حق ندارد که خدا را به وسیله آن قسم داد تا حاجتی را برآورده کند. این نوع توسل از نظر وهابیان از موجبات واضح شرک است.[۲۵]

توسل امام شافعی به اهل بیت پیامبر(ص)

ابن حجر مکّی در صواعق المحرقه از امام شافعی پیشوای معروف اهل سنت نقل می‌کند که امام شافعی به اهل بیت پیغمبر(ص) توسّل می‌جست و این شعر معروف را از او نقل می‌کند:

آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی
خاندان پیغمبر اکرم(ص) وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرّب من هستند
ارجوا بهم أعطی غداً بید الیمین صحیفتی
امیدوارم فردای قیامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود

[۲۶]

توسل در مذهب شیعه

دیدگاه مذهب شیعه

توسّل در لغت به معنای انتخاب وسیله، و وسیله به معنای چیزی است که انسان را به دیگری نزدیک کند، لسان العرب می‌گوید: توسل جستن به سوی خدا و انتخاب وسیله، این است که انسان عملی انجام دهد که او را به خدا نزدیک کند، و وسیله به معنای چیزی است که انسان به کمک آن به چیزی دیگر نزدیک می‌شود.[۲۷] بنابراین وسیله هم به معنای تقرّب جستن است و هم به معنای چیزی است که باعث تقرب به دیگری می‌شود.

اشتباه بزرگ وهابیان این است که در توسّل، اولیاءالله را برطرف کننده زیان‌ها و آنان را مستقلاً سر چشمه قضای حاجات و دفع کربات می‌دانند، در حالی که معنای توسّل این نیست؛ زیرا وقتی که به پیغمبر اکرم متوسل می‌شویم، او را مستقل در تأثیر و کاشف الضر نمی‌دانیم، تا او را عبادت کنیم، توسّلی که قرآن به آن دعوت کرده این است که به وسیله او به خدا نزدیک شویم؛ یعنی او در پیشگاه خدا شفاعت می‌کند[۲۸] درست مثل این است که کسی می‌خواهد به در خانه شخص بزرگی برود که او را نمی‌شناسد، از شخصی که با آن شخص بزرگ آشنا است، خواهش کند که همراهش نزد او برود، تا او را به آن شخص بزرگ معرفی کند و از او برای این شخص کمک بگیرد، این کار نه عبودیّت است نه استقلال در تأثیر.[۲۹] بنابراین ادّعای شرک بودن توسّل ادّعای بدون دلیل است.

افزون بر آن این نظر وهابی‌ها برخلاف آموزه‌های قرآنی است و لذا علمای سنی و شیعه آن را از اختراعات وهابیت شمرده و مردود می‌دانند. وهابی‌ها برای اینکه مسلمانان را تکفیر کند به این گونه مطالب دامن می‌زنند و از آنها به نفع خود شان بهره‌برداری می‌کنند.

سبکی یکی از علماء اهل سنت گفته است که توسل و استعانت و تشفّع به نبی(ص) به سوی خدا امر پسندیده است و هیچ‌کسی از سلف و خلف آن را انکار نکرده تا این‌که ابن تیمیه آمد و آن را منکر شد و از صراط مستقیم عدول نمود و چیزی را بدعت کرد که هیچ عالمی آن را نگفته است و با این بدعت بین اهل اسلام شکاف ایجاد نمود.[۳۰]

توسل در قرآن

این عقیده وهابیت به صورت آشکار با شماری از آیات قرآن کریم منافات دارد در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که بر جواز توسل برای رفع حاجات و بخشش گناهان و تقرب به سوی خدا دلالت دارند. در اینجا به برخی از این آیات اشاره می‌کنیم:

۱. خداوند خطاب به مؤمنین می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسیلَه وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[۳۱]؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید!»

صاحب تفسیر مراغی که از علمای اهل سنت است، می‌گوید: مراد از وسیله در این آیه شریفه چیزی است که برای جلب رضایت خدا و تقرب به او، به آن توسل جسته می‌شود. وسپس حدیثی را از صحیح بخاری و سایر کتاب‌های سنن نقل می‌کند که رسول خدا(ص) در آن وسیله قرار داده شده است. در این حدیث پیامبر خدا(ص) فرموده است: «».

این حدیث به روشنی دلالت دارد که خود پیامبر خدا وسیله تقرب به خدا است و به همین علت به خواست خداوند دارای مقام محمود بوده تا در روز قیامت برای آمرزش گناهان مؤمنین شفیع قرار داده شود و او هم از آنان شفاعت کند. پس توسّل هرگز موجب شرک و کفر نمی‌شود اگر چنین بود وسیله قرار گرفتن پیامبر اسلام(ص) موجب کفر و شرک می‌گردید.

توسل در روایت

افزون بر اینکه هیچ شائبه شرک و کفر در توسل وجود ندارد، توسل به پیغمبر اکرم(ص) بعد از وفات او دلیل روشنی بر جواز این نوع توسل است. نقل شده است که قحطی شدیدی در مدینه پیش آمد. گروهی از مردم نزد عایشه رفته و چاره جویی خواستند، عایشه گفت: بروید کنار قبر پیغمبر(ص)، سوراخی در بالای سقف بالای قبر بکنید به طوری که آسمان از آنجا دیده شود و منتظر نتیجه باشید، رفتند و آن سقف را سوراخ کردند به طوری که آسمان دیده می‌شد، باران فراوانی به باریدن گرفت به قدری که بعد از مدّتی بیابان‌ها سر سبز شد و شتران چاق و فربه شدند.[۳۳]

منابع

  1. حر عاملی. «باب۲۵». وسائل الشیعه. ج. ۱. ص. ۳۸۰.
  2. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۷.
  3. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۹.
  4. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۶.
  5. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۷.
  6. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۸.
  7. حر عاملی. وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۸.
  8. مجلسی، محمد باقر. بحار انوار. ج. ۵۸. ص. ۲۲۳.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ وسائل الشیعه. ج. ۱۲. ص. ۱۰۳.
  10. مجلسی، محمد باقر. بحار انوار. ج. ۵۸. ص. ۲۲۳.
  11. فراهیدی، خلیل بن احمد (۱۴۰۹). کتاب العین. ج. ۱. مؤسسة دار الهجرة. ص. ۸۷۱.
  12. ابوالعباس فیومی، احمد بن محمد (۱۴۲۸). المصباح المنير. ج. ۲. المکتبة العصرية. ص. ۶۶۰.
  13. ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۰۸). لسان العرب. ج. ۱۱. دار إحياء التراث العربي. ص. ۷۲۴.
  14. نخبة من العلماء (۱۴۲۱). اصول الایمان فی ضوء الکتاب و السنه. ج. ۱. وزارة الشئون لاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد. ص. ۵۷.
  15. صائب، عبد الحمید (۱۴۲۱). الزیارة و التوسل. قم: مرکز الرساله. ص. ۶.
  16. مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۴). تفسیر نمونه. ج. ۴. تهران: دار الکتب الاسلامیه. ص. ۳۶۵.
  17. این اثیر جزری، مبارک بن محمد (۱۹۷۹). النهایه فی غریب الحدیث و الاثر. ج. ۳. بیروت: المکتبه العلمیه. ص. ۳۹۳.
  18. بخاری، محمد بن اسماعیل (۱۴۰۷). الجامع الصحیح. ج. ۵. بیروت: دار الکثیر. ص. ۴۷۴.
  19. سمهودی، علی بن عبدالله (۱۴۱۹). وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی. ج. ۱. بیروت: دارالکتب العلمیه. ص. ۱۹۶.
  20. محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان تمیمی نجدی، مجموعه رسائل فی التوحید والإیمان، ریاض، جامعه الإمام محمد بن سعود، محقق: إسماعیل بن محمد الأنصاری، ج۱، ص۳۸۵.
  21. اعراف: ۱۸۰.
  22. أحمد بن علی الزاملی عسیری، منهج الشیخ عبد الرزاق عفیفی وجهوده فی تقریر العقیده والرد علی المخالفین، ریاض، جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، کلیه أصول الدین، تحت إشراف: عبد الرحمن بن عبدالله بن عبد المحسن الترکی، ۱۴۳۱ق، ص۲۷۶.
  23. اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، فتاوی اللجنه الدائمه، المجموعه الأولی، عربستان، ریاض، رئاسه إداره البحوث العلمیه والإفتاء - الإداره العامه للطبع، جمع وترتیب: أحمد بن عبد الرزاق الدویش، ج۱، ص۵۱۹.
  24. محمد بن عبدالوهاب، تطهیر الاعتقاد، بی‌نا، بی‌نا، ص۳۶؛ رسائل عملیه، بی‌نا، بی‌تا، ص۱۴۵.
  25. رک: عسیری، أحمد بن علی الزاملی، منهج الشیخ عبد الرزاق عفیفی وجهوده فی تقریر العقیده والرد علی المخالفین، ص۲۷۴–۲۷۷.
  26. نبمانی، یوسف بن اسماعیل، شواهد الحق فی الإستفاثه بسید الخلق(ص) ص۱۶۷، اوفست/حسین حلمی ین سعید استانبولی.
  27. ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم ۱۴۰۵، ج۸، ص۶۹.
  28. مکارم شیرازی، ناصر، شیعه پاسخ می‌گوید، قم، مدرسه الإمام علی بن ابی طالب «ع»، ۱۳۸۳ش، ص۲۳۳.
  29. شیعه پاسخ می‌گوید، ص۲۳۴.
  30. مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر شرح جامع الصغیر، ج۲، ص۱۳۵، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، چ۱، ۱۳۵۶ق.
  31. مائده، ۳۵.
  32. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، ج۶ص۱۰۹، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، بی‌تا.
  33. دارمی عبدالله بن بهرام، سنن دارمی، ج۱، ص۴۴، مطبعه الإعتدال، دمشق، ۱۳۴۹.