کاربر:Mohammadaminrazi/صفحه تمرین



    سؤال
    یک مولوی اهل سنت بحث می‌گفت مسئله شهادت حضرت فاطمه زهرا یک افسانه است و در هیچ روایتی نیامده است! آیا اسنادی بر شهادت حضرت فاطمه(ع) در کتب اهل سنت وجود دارد؟
    درگاه‌ها
    فاطمیه.png
    زن-و-خانواده.png



    در این مسئله شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) نصوصی از اهل سنت وجود دارد، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا(ع) و رویدادهای بعدی، امری تاریخی و مسلّم است؛ نه یک افسانه و با اینکه در عصر خلفا نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بیت(ع) خیلی حساسیت در کار بود ولی با این حال به حکم «حقیقت شیء نگهابان آن است» این حقیقت به‌طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است.

    مدارک سوءنیّت در کتب اهل سنت

    در نقل مدارک، ترتیب زمانی را از قرن‌های نخستین تا برسد به نویسندگان عصر حاضر در نظر گرفته شده است.

    هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می‌پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطّاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوب‌ترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستی؛ ولی سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی(ع) و زبیر به خانه بازگشنتد، دخت گرامی پیامبر به علی(ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامی که شما در آن هستید آتش می‌زنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می‌دهد!

    ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی(ع) از بیت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش‌زا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه رو به رو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می‌بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت:بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!

    ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمد بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آننان فرستاد، او به در خانه علی(ع) آمد و به همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش می‌زنم، مردی به عمر گفت: ای ابا حفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!

    ابن قتیله دنباله این داستان را سوزناتر و دردناک‌تر نوشته است، او می‌گوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و فرزند ابی قحافه رسید، افرادی که همراه عمر بودند هنگامی که صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن؛ علی(ع) گفت: اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را می‌زنیم.

    عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: ربیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود. ناگهان پای او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند.

    علی و عباس و زیبر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطّاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه رو به رو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمده‌ای خانه ما را بسوزانی؟ او در پاسخ گفت: بلی مگر اینکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!

    • مضمون فوق‌الذکر به مبنی بر اقدام به هجوم به خانه وحی و تهدید به آتش زدن خانه را دیگران از علمای اهل سنت نیز نقل کرده‌اند.[۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]

    تا اینجا سخنان آن گروه که نخواستند یا نتوانستند دنباله فاجعه را به‌طور روشن منعکس کنند بود، در حالی که برخی دیگر به اصل فاجعه؛ یعنی یورش به خانه و… اشاره نموده‌اند.

    مدارک هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه(س)

    نقاشی «لاهوت در تابوت» با تکنیک رنگ روغن، اثر حسن روح‌الامینی

    اینک به مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه(س) پرداخته می‌شود:

    عبد الرحمن بن عوف می‌گوید: در بیماری ابوبکر عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوی زیاد گفت: ای کاش سه چیز را که انجام داده‌ام، انجام نمی‌دادم، ای کاش سه چیز را که انجام نداده‌ام، انجام می‌دادم. همچنین آرزو می‌کنم سه چیز را از پیامبر سؤال می‌کردم؛ یکی از آن سه چیزی که انجام داده‌ام و آرزو می‌کنم ای کاش انجام نمی‌دادم این است که: «وددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته و إن أغلق علی الحرب؛ ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمی‌گشودم و آن را به حال خود وا می‌گذاشتم، هر چند برای جنگ بسته شده بود.

    ابو عبید هنگامی که به آنجا می‌رسد به جای جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته …» می‌گوید: «کذا و کذا» و اضافه می‌کند من مایل به ذکر آن نیستم. ابو عبید هر چند روی تعصّب مذهبی یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته؛ ولی محققان کتاب الاموال در پاورقی می‌گویند: جمله‌های حذف شده در کتاب میزان الاعتدال وارد شده است، افزون بر آن، طبرانی در معجم خود و ابن عبد رتبه عقد الفرید افراد دیگر جمله‌های حذف شده را آورده‌اند.

    ابوبکر به هنگام مرگ اموری را تمنا کرد و گفت: ای کاش سه چیز را انجام نمی‌دادم، سه چیز را انجام می‌دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال می‌کردم: «أمّا الثّلاث اللّائی وددت أنّی لم أفعلهنّ، فوددت أنّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته…» آن سه چیزی که آرزو می‌کنم که ای کاش انجام نمی‌دادم، آرزو می‌کنم ای کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمی‌کردم و آن را به حال خود واگذار می‌کردم!

    این تعبیرات به خوبی نشان می‌دهد که تهدیدهای عمر عملی شد و در خانه را بهزود (یا با آتش زدن) گشودند.

    من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او گفت: آرزو می‌کنم که ای کاش سه چیز را انجام نمی‌دادم و یکی از آن سه چیز این است: کاش خانه فاطمه را نمی‌گشودم، هر چند آنان برای نبرد در خانه را بسته بودند.

    • ابراهیم بن سیار نظام معتزلی که به دلیل زیبایی کلامش در نظم و نشر به نظام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(س) را نقل می‌کند، او می‌گوید:[۱۸]

    «إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّی ألقت المحسن من بطنها؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!

    محمد بن یزید بن عبد الاکبر بغدادی ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبد الرحمن بن عرف داستان آرزوهای خلیفه را می‌نویسد، و چنین یادآورد می‌شود: «وددت أنّی لم أکن کشفت عن بیت فاطة و ترکته و لو أغلق علی الحرب».

    «آنگاه که ابوبکر در حال احتضار بود چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنّا می‌کردم که ای کاش انجام نمی‌دادم؛ یکی از آن سه چیز این بود: «فوددت أنّی لم أکن فتّشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاما کثیرا؛ آرزو می‌کردم ای کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمی‌کردم. وی در این مورد سخن زیادی گفته است.

    «إنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت بمحسن؛ عمر لگدی بر فاطمة زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد»

    قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش می‌زنم. عدّه ای که از خدا می‌ترسیدند و پس از پیامبر(ص) رعایت منزلت او را می‌کردند گفتند: ابا حفص، فاطمه در این خانه است. بی پروا فریاد زد: باشد. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد. علی(ع) پیدا شد … طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل بلند شد … این ناله استغاثه او بود ….

    • این بحث را با حدیث دیگری از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافه ادامه می‌دهیم. او در این کتاب چنین می‌نویسد:[۲۳]

    «هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی(ع) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد.

    • جوینی از بزرگان اهل سنت از پیامبر چنین نقل می‌کند که می‌فرمود:[۲۴]

    «هرگاه فاطمه را می‌بینم به یاد مصیبت‌هایی که پس از من بر او وارد می‌شود می‌افتم و گویی که من خود شاهد آن اتفاقات هستم و می‌بینم که ذلت به خانه او وارد شده و حرمتش را هتک نمویده و حق او را غصب وارث او را منع و پهلویش را شکسته و جنین او را سقط نموده‌اند.

    • آرزوی ابوبکر در پایان عمر مبنی بر آرزوی عدم هتک حرمت خانه حضرت زهرا را دیگران از علمای اهل سنت هم نقل کرده‌اند.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹]

    جستارهای وابسته


    منابع

    1. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد (۱۴۲۹). مصنف ابن ابی شیبه. ج۷. دار الفکر. ص۵۷۲.
    2. بلاذزی، احمد بن یحیی (۱۳۳۸). انساب الاشراف. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص۵۸۶.
    3. ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم (۱۴۱۰). الامامه و السیاسه. بیروت - لبنان: دار الأضواء. ص۱۲.
    4. طبری، محمد بن جریر بن یزید (۳۰۳). تاریخ طبری. ج۲. ص۴۴۳.
    5. ابن عبد ربه، احمد بن محمد (۱۴۰۷). عقد الفرید. ج۴. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۹۳.
    6. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله (۱۴۲۲). الاستیعاب. ج۳. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۹۷۵.
    7. ابو الفداء، اسماعیل بن علی. المختصر فبی اخبار البشر. قاهره - مصر: دار المعارف. ص۱۵۶.
    8. نویری، احمد بن عبدالوهاب. نهایه الارب. ج۱۹. قاهره - مصر: وزارة الثقافة و الإرشاد القومی. المؤسسة المصریة العامة. ص۴۰.
    9. سیوطی، جلال‌الدین (۱۴۰۶). مسند فاطمی سیوطی. هند - حیدرآباد: لجنة أنوار المعارف. ص۳۶.
    10. متقی، علی بن حسام‌الدین (۱۴۱۹). کنزالعمال. ج۵. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۶۵۱.
    11. شاه ولی‌الله، احمد بن عبدالرحیم. ازابه الخلفاء. ج۲. دار القلم. ص۲۹.
    12. ابراهیم، محمد حافظ (۱۹۴۸). دیوان محمد حافظ ابراهیم. قاهره - مصر: المطبعة الأمیریة. ص۸۲.
    13. کحاله، عمر رضا. اعلام النساء فی عالمی العرب و الإسلام. ج۴. بیروت - لبنان: مؤسسة الرسالة. ص۱۱۴.
    14. داوودی، احمد بن نصر. «پاورقی ۴». الاموال. بیروت: نشر کلیات ازهریة. ص۱۴۴.
    15. ابن عبد ربه، احمد بن محمد (۱۴۰۷). عقد الفرید. ج۴. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۹۳.
    16. طبرانی، سلیمان بن احمد. معجم کبیر طبرانی. قاهره - مصر: مکتبة ابن تیمیة. ص۶۲.
    17. ابن عبد ربه، احمد بن محمد (۱۴۰۷). عقد الفرید. ج۴. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۹۳.
    18. صفدی، خلیل بن ایبک (۱۴۲۰). الوافی بالوفیات. ج۶. بیروت لبنان: دار إحیاء التراث العربی. ص۱۷.
    19. ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله (۱۳۶۳). شرح نهج البلاغه. ج۲. قم - ایران: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی (ره). ص۴۶.
    20. مسعودی، علی بن حسین (۱۴۰۹). مروج الذهب. ج۲. قم - ایران: مؤسسة دار الهجرة. ص۳۰۱.
    21. ذهبی، محمد بن احمد. میزان الاعتدال. بیروت - لبنان: دار الفکر. ص۱۳۹.
    22. عبدالمقصود، عبدالفتاح. علی بن ابی طالب. ج۴. مکتبة الروضة الحیدریة. صص۲۷۷–۲۷۶.
    23. منسوب به مُقاتِل بن عَطیّه، ابی الهیجاء شبل الدوله. الامامه و الخلافه. بیروت: موسسه البلاغ. صص۱۶۰–۱۶۱.
    24. جوینی، ابراهیم بن محمد (۱۴۰۰). فرائد السمطین. ج۲. بیروت: مؤسسة المحمودی. صص۳۴–۳۵.
    25. ذهبی، محمد بن احمد (۱۴۰۹). تاریخ الاسلام. ج۳. بیروت - لبنان: دار الکتاب العربی. ص۱۱۷.
    26. ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۰۴). مختصر تاریخ دمشق. ج۱۳. دمشق - سوریه: دار الفکر. ص۱۲۲.
    27. هیثمی، علی بن ابوبکر (۱۴۰۸). کتاب مجمع الزوائد ومنبع الفوائد. ج۵. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۲۰۲.
    28. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی. لسان المیزان. ج۴. بیروت - لبنان: دار الفکر. ص۱۸۹.
    29. متقی، علی بن حسام‌الدین (۱۴۱۹). کنز العمال. ج۵. بیروت - لبنان: دار الکتب العلمیة. ص۶۳۱.