دیدگاه غزالی نسبت به قیام امام حسین(ع)
ارائه اخلاق سازشکارانه از سوی غزالی موجب آن شده است تا نظام اخلاقیای معرفی کند که منشأ و سرچشمه اظهارنظر او نسبت به قیام امام حسین(ع) و به چالش کشیدن آن شود. در حالی که این اصول و رویکردهای اخلاقی، با مبنای الهی نهضت امام حسین(ع) سازگاری ندارد؛ زیرا یکی از اصول ارزیابی عظمت مبارزه این است که مکلف در مقطع حساس و سرنوشتساز ضرورت آن را ادراک کند و در سایه این آگاهی و ادراک، اقدام شایسته و نجاتبخش انجام دهد، نه اینکه به عزلت و گوشهگیری رو آورد.
نمیتوان حکم مطلق به ترجیح عزلت بر جهاد در راه خدا داد و باید هر شخصی نگاه به حال و وظیفه خود کند و به فواید و مفاسد بنگرد و و اینها را با یکدیگر موازنه نماید. قیام امام حسین(ع) که برای احیای مآثر و ارائه آثار دین الهی بود، قیام همهجانبه بود. از اینرو، آن حضرت در وصیّتنامه خود فرمودند: «من به این منظور قیام کردم که امور امت جدّم را اصلاح کنم. در آن فضایی که ایجاد شده بود، اصلاح امور امّت بدون مبارزه فراگیر و شهادت میسّر نبود. از اینرو، سعادتبخشی و نجاتبخشی نظام اخلاقی غزالی، نمیتواند قیام الهی امام حسین(ع) را به چالش بکشد.
عزلت، رفتار اخلاقی سعادتآفرین
ابوحامد غزالی از دانشمندان قرن پنجم هجری قمری است که در آغاز قرن ششم بدرود حیات گفت. بزرگترین اثر او کتاب احیاء علوم الدین است که در آن با بینش صوفیانه به تبیین و توضیح مفاهیم اخلاقی توأم با وعظ و اندرز پرداخته و آن را برای ارائه راه سعادت و نجات نوشته است. غزالی در این کتاب، با طرح موضوع «عُزلت» به عنوان یک رفتار اخلاقی سعادتآفرین و معرفی الگوهای عزلتگزیده، به ارزیابی قیام امام حسین(ع) پرداخته است.
او در فایده سوم بحث «عزلت» -که خلاص از فتنهها و تعصبها و خصومتها باشد[۱]- درباره حرکت امام حسین(ع) میگوید:
«در روزگار معاویه چون سعد وقاص را گفتند: بیرون آی. گفت: نیایم مگر آنکه شمشیری به من دهید که او را دو چشم بینا باشد و زبان گویا، و مرا گوید: این کافر است تا او را بکشم، و این مؤمن است تا دست از او بدارم. و گفت: داستان من با داستان شما چون داستان گروهی است که به راه روشن میرفتند، در اثنای آن بادی و غباری برخاست، و راه بر ایشان پوشیده شد. بعضی گفتند راه بر دست راست است، و بعضی بر دست چپ، و در آن سلوک نمودند و حیران و گمراه گشتند، و دیگران اشتر فرو خوابانیدند و توقف نمودند تا باد بازایستاد و راه پیدا شد. پس سعد و جمعی از یارانش در ایام فتنه مخالطت و درگیری را بگذاشتند تا آنگاه که فتنه زایل شد. وقتی ابن عمر با خبر شد که حسین -رضی الله عنه- سوی عراق میرود، در پی او رفت تا به او رسید. گفت: قصد کجا داری؟ گفت: به عراق میروم -و با وی نامهها بود- گفت: این نامههای اهل عراق و بیعتهای ایشان است. گفت: به نامههای ایشان التفات مکن و نزد ایشان مرو. حسین امتناع نمود… در مدینه، ده هزار نفر از صحابه بودند، و در ایام فتنه بیش از چهل مرد مسارعت ننمودند. و طاووس یمانی خانه خود را لازم گرفت، وی را گفتند که چرا چنین کردی؟ گفت: به سبب فساد روزگار و ظلم اُمَرا … پس معلوم شد که دوری از خصومتها و اسباب انگیزش فتنهها یکی از فایدههای عزلت است».[۲]
غزالی، فعل امام حسین(ع) را با فعل سعد بن ابیوقاص، عبدالله بن عمر و طاووس یمانی مقایسه میکند و با ترجیح فعل آنها بر اساس مبانی اخلاقی خودش، فعل امام حسین(ع) را گرفتار فتنه شدن میداند. او معتقد است که اگر امام حسین (ع) همانند این افراد عزلت اختیار میکرد، به سرنوشتی که دچار شد، گرفتار نمیشد.
نقد دیدگاه ابوحامد غزالی
الف. اصول و بینش فکری غزالی
غزالی کتاب احیاء علوم الدین را با بینش و رویکرد خاصی نگاشته است، و همین بینش منشأ و سرچشمه اظهار نظر ایشان نسبت به امام حسین(ع) شده است. اصول و بنیادهای تفکر غزالی که موجب چنین اظهارنظری شده، عبارتست از:
۱. دلدادگی غزالی به مکتب بنیامیه و بنیعباس: غزالی در کلام خودش معاویه را از قدرتطلبی و جنگ برای نیل به حکومت تبرئه میکند.[۳] نه تنها او معاویه را از جنگ برای نیل به حکومت تبرئه میکند، نسبت دادن قتل حسین بن علی(ع) به یزید را نفی میکند و میگوید قتل نفس محترمه از گناهان کبیره است. او یزید را مسلمان معرّفی کرده و میگوید نسبت دادن ارتکاب گناه کبیره به مسلمان جایز نیست.[۴]
غزالی همچنین به خلفای بنیعباس سرسپردگی نشان میدهد و به حکّام عبّاسی اظهار ارادت میکند؛ چنانکه برای ارادت و سرسپردگی نشان دادن به المستظهربالله عبّاسی کتاب «فضائح الباطنیه» را مینویسد و انگیزهاش را هم توضیح میدهد.[۵] او المستظهر خلیفه عبّاسی را «امام الحقّ واجب الطاعه» میداند.[۶]
۲. ارائه اخلاق سازشکارانه: اخلاقی که غزالی تأسیس کرده، اخلاق سازشکارانه و عافیتطلبانه است. او نظامی اخلاقی بنیانگذاری کرده که با قدرت حتی ناحق، ستمپیشه، اهل جور و معصیت کنار بیاید و با آن درگیر نشود. چنانکه در مقام تبیین وظیفه آحاد مردم نسبت به نهی از منکر سلطان میگوید: باید امر به معروف و نهی از منکر سلطان بهگونهای انجام شود که هیبت و حشمت سلطانی از بین نرود؛ یعنی مرحله اول و دوم نهی از منکر انجام گردد، مراحل بالاتر ترک شود تا آسیبی به هیبت سلطان وارد نشود.[۷] بر این اساس غزالی حفظ هیبت و شوکت سلطانی را از حیث اخلاقی واجب میداند و معتقد است فردی که فاسق است اگر به عنوان سلطان اسلام حکومت را در اختیار گرفت، باید به گونهای با او تعامل شود که بر هیبت و شوکت او آسیبی وارد نشود؛ پس لازم نیست سلطان عادل و اهل تقوی باشد چنانکه گفته است با سلطان ظالم و جاهل باید تعامل کرد و از او اطاعت نمود.[۸]
ب. معیار ارزشگذاری مبارزه
در اینکه اخلاق و آراستگی جامعه به آن، شرط رو به پیشرفت بودن جامعه است و سعادت و کمال جامعه در پرتو اخلاق است و اینکه جامعه ناهنجار با نظام اخلاقی و رعایت دستورات اخلاقی قابل اصلاح شدن است، بحثی نیست؛ بحث در این است که آیا هر نظام اخلاقی قابلیت و ظرفیت اصلاح کردن جامعه را دارد؟ لذا مبارزه در راه حق نباید تنها از دریچه «اخلاق» ارزیابی شود، بلکه از جهت «ضرورت مقطع مبارزه» و «مقدار تأثیر» آن نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا گاهی جهاد با سهولت همراه است؛ مانند جایی که تشخیص حق از باطل و عمل به آن آسان باشد و گاهی با صعوبت، مانند موردی که تشخیص حق از باطل و صواب از خطا به خاطر مناسب نبودن فضای فرهنگی و آشفتگی اجتماعی دشوار و عمل به حق نیز بعد از تشخیص آن، به علت بسته بودن محیط سیاسی و نبودن مجال برای مبارزه، سخت باشد. در چنین مقطعی اگر کسی حق را از باطل تمییز داد و بعد از ادراک صحیح به دفاع از آن برخاست، شایسته تقدیر افزونتر و تکریم بالاتر خواهد بود.[۹]
یکی از مفاخر امام حسین(ع) این است که به دفاع و حمایت از اسلام همت گمارد؛ و با قدرت فکری والایی که داشت به سرعت حق را از باطل تمییز داد، در حالی که دیگران هنوز در حضیض جهل مانده و در تشخیص سره از ناسره متحیر بودند. از اینرو، امام حسین(ع)، با قیام الهی خود، به مردم جهان تفهیم میکند که نظام اخلاقی حق، کدام است و نظام اخلاقی باطلْ کدام. آنحضرت برای تحقیق و تفهیم این مطلب، چارهای جز نثار خون و ایثار فرزندان و مال و جان نداشت؛ زیرا آنقدر رسوبات جاهلیّت اموی زیاد بود که ممکن نبود با سخنرانی و نامهنگاری مطلب را حل کرد. اگر مطلب خیلی ضروری و عمیق شد، چارهای جز استقبال شهادت نیست. تا آن دینی که میرود به فراموشی سپرده شود، احیا گردد و در این هنگام بود که حسین بن علی(ع) قیام کردند.
بنابراین، یکی از اصول ارزیابی عظمت مبارزه این است که مکلف در مقطع حساس و سرنوشت ساز تاریخی ضرورت آن را ادراک کند و در سایه این آگاهی و ادراک، اقدام شایسته و نجاتبخش برای جامعه انجام دهد، نه اینکه به عزلت و گوشهگیری از وظیفه الهی رو آورد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) در مقام مقایسه میان جهاد در راه خدا و عزلت، برتری را از آنِ جهاد میداند: «بهترین مردمان مؤمنی است که: با مال و جان خود در راه خدا جهاد نماید و بعد از او مردی است که: در بیشهای از بیشهها گوشهنشینی اختیار کند».[۱۰]
منابع
- ↑ غزالی، محمد بن محمد، إحیاء علوم الدین، بیروت، دار الکتب العربی، بیتا، ج۶، ص۷۲.
- ↑ إحیاء علوم الدین، ج۶، ص۷۴.
- ↑ همان، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ همان، ج۹، ص۱۹.
- ↑ غزالی، محمد بن محمد، فضائح الباطنیه، کویت، مؤسسه دارالکتب الثقافیه، بیتا، ص۳.
- ↑ همان، ص۱۷۰.
- ↑ إحیاء علوم الدین، ج۷، ص۲۵.
- ↑ همان، ج۵، ص۱۰۹ – ۱۱۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، حماسه و عرفان، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۴ش، ص۳۶ – ۳۷.
- ↑ ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند أحمد بن حنبل، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۶ق، ج۱۷، ص۴۲۴.