مفهوم و جایگاه دین در غرب
دین در غرب دارای دو نوع معنا و مفهوم است. در یک دیدگاه دین عطیهای الهی است که از بیرون به انسان داده میشود. در این دیدگاه دین با مجموعه اعتقادات یکی انگاشته شده است. دیدگاه دوم و با پدید آمدن انتقادات به رویکرد اول، نگرش شهودی و عاطفی مورد توجه قرار گرفت. در هر دو دیدگاه اندیشمندان غربی تعاریفی از دین ارائه دادهاند.
معنا و مفهوم دین
«دین» در جهان غرب دارای دو تلقی عمده است. در تلقی نخست با مجموعه اعتقادات، خاصه اعتقاد به موجود متعال و فوق طبیعی، همسنگ نهاده شده است. دین عطیهای الهی است که از بیرون به انسان تفضل شده و حتی ممکن است علیه او برخیزد. دین موهبتی از جانب روح الهی «Spirit» است. در این دیدگاه انسان دین را میپذیرد و نقش او تنها تسلیم و رضا در مقابل اراده و خواست الهی است.
تلقی دوم از دین به اواخر قرن هیجدهم بازمیگردد. بعد از انتقادات زیادی که به رویکرد گزارهای به دین شد، فلاسفه دین بهجای تأکید بر دیدگاه معرفتی، نگرش شهودی و عاطفی به دین را مورد نظر قرار دادند. از آن پس اندیشمندان از تعاریف نظری و اعتقادی گریختند و عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و حتی اخلاقی را در دین مهم و عمده به حساب آوردند.
تعریفهای دین نزد اندیشمندان غربی
مطابق تلقی اول
هربرت اسپنسر[۱] در تعریف دین میگوید: «دین اعتراف به این حقیقت است که کلیه موجودات، تجلیات نیرویی هستند که فراتر از علم و معرفت باشد».[۲]
فرهنگ مختصر آکسفورد در بیان ماهیت دین مینویسد: «دین، شناخت موجود فوق بشری است که دارای قدرت مطلقه است و به تعبیر دیگر، دین باور به خدا یا خدایان متشخصی است که شایسته اطاعت و پرستشاند».[۳]
مطابق تلقی دوم
شلایر ماخر[۴] دین را «احساس اتکای مطلق» میداند.[۵] تعریف و قرائت دیگری از دین همین نظر را بیان میکند. ماتیو آرنولد[۶] نوشت: «دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی و حرارت و روشنی بخشیده است».[۷]
همچنین ویلیام جیمز[۸] پراگماتیست معروف گفت: «بنابراین، مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگیها، روی میدهد».[۹]
پل تیلیش[۱۰] هم بعد از آن که دین را عنصری خلاق از روح بشر spirit شناسانْد، تأکید کرد که «دین همان احساس است و این پایان سرگردانی دین است».[۱۱]
بنابراین، دین در غرب عنصری دو وجهی Dichotomous است که گاهی بر بعد معرفتی، آموزهای و اعتقادی آن تأکید شده است و زمانی ـ به خصوص در چند دهه اخیر ـ جنبه احساسی، عاطفی و درونی آن نگاه را خیره کرده است. این همه تأکید و حساسیت که در زمینه «تجربه دینی» نشان داده میشود و اینکه حتی دین را در تجارب روحی و حالات روانی خلاصه کردهاند و گوهر دین را تا به این حد تحویل و تنزّل میدهند، همه در چارچوب تلقی دوم میگنجد.
منابع
- ↑ Herbert Spencer.
- ↑ Hick. J. Philosophy of Religion. P. ۱۷.
- ↑ Ibid. P. ۲۱۰.
- ↑ F. Schliermacher
- ↑ Ibid. P. ۲۲.
- ↑ Mathew Arnold.
- ↑ Ibid. P. ۲۳.
- ↑ ۵. James.
- ↑ جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدی قائمی، ص۶.
- ↑ P. Tillich.
- ↑ تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضلالله پاکزاد، ص۱۵؛ نگاه کنید به تیلیش، پل، شجاعت بودن، ترجمه مراد فرهادپور، ص۱۱۷–۱۱۰.