گفتار امام علی(ع) درباره غصب خلافت: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷ |
|||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | |||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی =تاریخ | | شاخه اصلی =تاریخ |
نسخهٔ ۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۰۱
آیا امام علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود؟
گفتارهای متعددی از امام علی(ع) در کتابهای تاریخ و حدیث درباره غصب خلافت نقل شده است. امام در نامهای به مردم مصر و در تعدادی از خطبهها که در نهج البلاغه نیز نقل شده، در مورد غصب خلافت صحبت کرده است. همچنین برخی اصحاب و راویان احادیث نیز سخنان امام را در این مورد گزارش کردهاند.
نامه به مردم مصر
امام(ع) در یکی از نامههای خود که به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره میکند:
«چون او (پیامبر اسلام) بهسوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت به هم افتادند و به خدا در دلم نمىگذشت و به خاطرم نمىرسيد كه عرب خلافت را پس از پيامبر (ص) از خاندان او برآرد، يا مرا پس از وى از عهدهدار شدن آن بازدارد، و چيزى مرا نگران نكرد و به شگفتم نياورد، جز شتافتن مردم بر فلان از هر سو و بيعت كردن با او. پس دست خود بازكشيدم، تا آنكه ديدم گروهى در دين خود نماندند، و از اسلام روى برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دين محمد(ص) خواندند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى نكنم، رخنهاى در آن بينم يا ويرانی، كه مصيبت آن بر من سختتر از- محروم ماندن از خلافت- است».[۱]
روایت عبدالله بن جناده
عبدالله بن جناده میگوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمدهاند و انتظار ورود امام را میکشند. پس از مدتی حضرت علی(ع) در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیدهها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد:
هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پیریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد؛ زیرا ما وارث و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت که بار دیگر کفر و بتپرستی به ممالک اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده میکنید.[۲]
روایت ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغه
ابنابیالحدید از قول کلبی نقل میکند که: هنگامی که علی(ع) برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبهای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد میکرد و کوچکترین فرد آن را واژگون میساخت.[۳]
پاسخ به سؤال در جنگ صفین
در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(ع) سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش میکنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان میشد) لذا امام(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال میگویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.[۴]
ماجرای شورش طلحه و زبیر
حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده میفرماید: به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بودهام.[۵]
خطبه ۱۷۲ نهچالبلاغه
چنانکه در خطبه ۱۷۲ میفرماید: بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما؛ زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند…[۶]
خطبه ۱۹۷
فرموده است: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری میکردند… پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر(ص) به جانشینی او شایستهتر است.[۷]
خطبه شقشقیه
که از خطبههای معروف نهج البلاغه، امام لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان میفرماید: «... به خدا سوگند، فرزند ابیقحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب میدانست که آسیای خلافت بر محور وجود من میگردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمیچرخد) (او میدانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر میشود و اندیشه هیچکس بر قله اندیشه من نمیرسد.[۸]
امام در برخی از موارد به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده میفرماید:«نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.»[۹] که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)[۱۰] «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.»
خطبه الوسیله
حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به «خطبه الوسیله» معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، میفرماید: در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی میگردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.[۱۱]
منابع
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۶۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۸، ص۳۰.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۷۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۹۷.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶۷.
- ↑ الروضه من الکافی، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).