وصیت پیامبر(ص) بر خلافت امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}}سؤال: چرا رسول گرامي اسلام در آخرين دقايق قصد نوشتن وصيت خود براي ج...» ایجاد کرد)
 
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}سؤال: چرا رسول گرامي اسلام در آخرين دقايق قصد نوشتن وصيت خود براي جانشيني داشتند اگر اين کار مفيد بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟
{{شروع متن}}
{{سوال}}
چرا رسول گرامی اسلام در آخرین دقایق قصد نوشتن وصیت خود برای جانشینی داشتند اگر این کار مفید بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟
{{پایان سوال}}


مقدمه: الف) چنانکه روشن است کسي که وصيت مي کند اگر وصيت خود را در ملاء عام و در بين مردم بگويد از نظر اعتبار بيشتر از نوشته اي است که خصوصي و در جمع اهل خانواده يا چند نفر غير از خانواده بنويسد؛ چون مخفي کردن و تحريف و تغيير نوشته آسان تر از گفته اي است که در انظار عمومي به اطلاع همه رسيده باشد.
{{پاسخ}}
پیامبر اسلام در آخرین لحظه‌های عمرشان قصد نوشتن وصیتنامه‌ای داشتند تا در آن در مورد [[خلافت امام علی(ع)]] تاکید کنند. این کار با مخالفت برخی [[اصحاب]] انجام نشد. اعلام خلافت [[امام علی(ع)]] موضوع جدیدی نبوده است که پیامبر آنرا در [[وصیت]] خویش اشاره کنند. با استناد به منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] گفته شده است که پیامبر، خلافت و جانشینی امام علی(ع) را از اوایل دعوت به [[اسلام]] به همه مردم اعلام کرده است. وصیت به خلافت امام، آخرین تلاش پیامبر برای جلوگیری از تفرقه میان امت مسلمان برشمرده شده است.
==وصیت پیامبر در مورد امام علی و فرجام آن==
===اعلام خلافت امام علی از ابتدای بعثت تا وفات===
پیامبر اسلام در آخرین روزهای عمر خویش دستور داد تا قلم و کاغذی بیاورند تا ایشان وصیت خویش را بنویسد تا مردم پس از آن گمراه نشوند. انجام این کار از سوی برخی اصحاب مورد مخالفت قرار گرفت و این وصیت نوشته نشد. به اعتقاد شیعیان مورد وصیت پیامبر اعلام خلافت و جانشینی امام علی بوده است. اعلام این موضوع، مطلب جدیدی نبوده که پیامبر بخواهد آنرا در وصیت خویش اعلام کند. وصیت پیامبر(ص) در مورد خلافت [[امیرالمؤمنین]] را عالمان شیعه و سنی در منابع با اسناد مختلف نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) از اوایل [[بعثت]] تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمان‌های متفاوت، علی ابن ابی طالب(ع) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده است.


ب) وصيّت نمودن پيامبر در مورد خلافت اميرالمؤمنين از مسائل روشن و بديهي مسلم است و بزرگان شيعه و سني معتبر آن را در منابع و به اسناد مختلف نقل کرده اند که پيامبر(ص) از اوايل بعثت تا آخرين روزهاي عمر در مکان و زمان هاي متفاوت، علي ابن ابي طالب(ع) را به عنوان جانشين و امام بعد از خود معرفي و سفارش نموده است.
===هدف از نوشتن وصیت===
کاری که پیامبر در روزهای آخر حیات می‌خواست انجام بدهد؛ تأکیدی بود برای اتمام حجت و مخالفان این کار؛ قصد و ماهیت خود را آشکار کرده که هدف و برنامه‌ای برای بعد از پیامبر داشتند. فایده دستور پیامبر به آوردن کاغذ و قلم با مخالفت و ممانعت [[عمر بن خطاب]] روشن شد چون خود او از جمله کسانی بود که در کودتای [[سقیفه]] شرکت داشت و از عناصر اصلی بود.


ج) کاري که پيامبر در روزهاي آخر حيات مي خواست انجام بدهد؛ تاکيدي بود براي اتمام حجت وکسي که مخالفت کرد و جنجال به راه انداخت و مانع شد؛ او ماهيت و قصد خود را آشکار ساخت که هدف و برنامه اي براي بعد از پيامبر داشتند؛ فايده دستور پيامبر به آوردن کاغذ و قلم دراينجا با مخالفت و ممانعت او روشن شد چون خود او از جمله کساني بود که در کودتاي سقيفه شرکت داشت و از عناصر اصلي بود؛
==وصیت‌های پیامبر درباره جانشینی امام علی در منابع اهل سنت در طول دوره رسالت ==
اهل سنت، وصیت‌ها و سفارش‌های پیامبر در مورد جانشینی امام علی را در منابع خود ذکر کرده اند. پیامبر از ابتدای دعوت علنی خود به اسلام، جانشینی و خلافت امام علی را اعلام نموده است و وصیت ایشان در آخرین لحظات عمر تنها برای تاکید و اتمام حجت این کار بوده است:
===حدیث یوم الدار===
در [[اعتبار تاریخ طبری|تاریخ طبری]] از [[ابن عباس]] نقل شده که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه «و انذر عشیرتک الأقربین»<ref>(شعراء: ۲۱۴).</ref> بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر(ص) مرا خواند و گفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که [[جبرئیل]] بر آن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، و گفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابو طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی».<ref>تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref>


اينک به چند نمونه از کلام اهل سنت در خصوص وصيتهاي پيامبر درباره جانشيني اشاره مي گردد:
===روایت ابن مسعود===
هیثمی در مجمع الزوائد می‌آورد، عبدالله بن مسعود می‌گوید: پیامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم… پس من به دنبال او روان شدم تا این که به مرتفع‌ترین مکان رسیدم، پس برای من نوشته‌ای را مرقوم فرمود. تا اینجا که می‌گوید، پیامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ایمان آوردند، پس انسان‌ها به من ایمان آوردند امّا جن همانا ریاکارانه عمل کرد و گمان می‌کنم آشکارتر از این باشد مگر این که وعده داده شده نزدیک است. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را ابوبکر برمی‌گزینی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را عمر انتخاب می‌کنی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. من گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را علی برمی‌گزینی؟ فرمود اوست و قسم به آن کسی که جز او خدایی نیست و اگر با او بیعت نمایید و اطاعتش کنید، همگی شما را به بهشت داخل می‌کند.<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.</ref>


۱. حديث «الإنذار في يوم الدار»: ابن جرير طبري در تاريخ خود از ابن عباس مي نويسد که علي ابن ابي طالب گفت: وقتي اين آيه بر پيامبر(ص) نازل شد که «وانذر عشيرتک الأقربين»<ref>شعراء / ۲۱۴.</ref> پيامبر(ص) مرا خواند وگفت: حدود چهل نفر از خويشاوندان مرا براي خوردن طعام دعوت کن، و من چنين کردم و حمزه و عباس و ابولهب و... را دعوت کردم. سپس پيامبر(ص) در ميان اين جمع دستور الهي را که جبرئيل برآن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ايشان گفت: اي فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوي او دعوت کنم، و رسالت خويش را از خويشان خود آغاز نمايم، پس هر کس از شما بر اين امر مرا ياري کند، برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست هيچ کس از ايشان به پيامبر(ص) پاسخي نداد و از ترس به او پشت کردند. در اين حال من که جوان ترين آنها بودم گفتم: من اي نبي خدا تو را در انجام رسالت ياري مي کنم، پس مرا گرفت و گفت: «ان هذا اخي و وصيي وخليفتي فيکم، فاسمعوا له وأطيعوا، قال علي بن ابي طالب: فقام القوم يضحکون ويقولون لأبي طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطيع»<ref>تاريخ طبري، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقي هندي، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظاميه، ۱۳۱۲ق، حيدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.</ref> يعني اين برادر و جانشين من است در ميان شما پس سخنان او را بشنويد و او را اطاعت کنيد، وگفت: علي ابن ابي طالب پس همه ايستادند و در حاليکه مي خنديدند، به ابي طالب مي گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کني و اطاعت کني».
===روایت سلمان فارسی از وصی پیامبر===
هیثمی در مجمع الزوائد خود از سلمان روایت می‌کند که از پیامبر پرسیده بود: «ای رسول خدا همه پیامبران وصی داشتند پس چه کسی وصی شما می‌باشد؟» پیامبر پاسخ داد: آیا وصی موسی را می‌شناسی؟ گفتم: بله، یوشع بن نون است. پیامبر(ص) فرمود: برای چه او وصی موسی بود؟ گفتم: برای اینکه او اعلم ایشان در این هنگام بود. پیامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصی و موضع اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و خواسته‌های مرا برآورده می‌کند و دین مرا برپا می‌دارد، علی ابن ابی طالب است، هیثمی می‌گوید: این روایت را طبرانی هم نقل کرده است.<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقی هندی، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.</ref>


هيثمي در مجمع الزوائد مي آورد، عن عبد الله بن مسعود، قال: «استتبعني رسول الله(ص) ليله الجن فانطلقت معه حتي بلغنا أعلي مکه فخطّ لي خطاً (و ساق الحديث الي ان قال) قال: اي النبي(ص) اني وعدت أن يومن بي الجن والإنس، فاما الأنس فقد آمنت بي، واما الجن فقد رأيت، قال: وما أظن أجلي إلا قد اقترب، قلت: يا رسول الله الا تستخلف أبابکر؟ فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه، فقلت: يا رسول الله ألا تستخلف عمر؟ فأعرض عني فرأيت أنه لم يوافقه، فقلت يا رسول الله ألا تستخلف علياً؟ قال: ذاک والذي لا اله الا هو إن بايعتموه وأطعتموه أدخلکم الجنه اکتعين. قال رواه الطبراني»<ref>هيثمي، مجمع الزوائد، مکتبه قدسي، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.</ref> يعني عبد الله بن مسعود مي گويد: پيامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم... پس من به دنبال او روان شدم تا اين که به مرتفع ترين مکان رسيدم، پس براي من نوشته اي را مرقوم فرمود. تا اينجا که مي گويد، پيامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ايمان آوردند، پس انسان ها به من ايمان آوردند امّا جن همانا رياکارانه عمل کرد وگمان مي کنم آشکارتر از اين باشد مگر اين که وعده داده شده نزديک است. گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را ابابکر برمي گزيني؟ پس از من روي گرداند که فهميدم با اين امر موافق نمي باشد. (و مرگ من فرا رسيده باشد) گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را عمر انتخاب مي کني؟ پس از من روي گرداند که فهميدم با اين امر موافق نمي باشد. من گفتم: اي رسول خدا آيا جانشين خود را علي برمي گزيني؟ فرمود اوست و قسم به آن کسي که جز او خدايي نيست و اگر با او بيعت نماييد و اطاعتش کنيد، همگي شما را به بهشت داخل مي کند.
===حدیث منزلت===
این روایت به طور متواتر نقل شده است که پیامبر(ص) زمانی که به قصد جنگ، مدینه را ترک کرد، علی(ع) را به عنوان جانشین در مدینه قرار می‌دادند. در این خصوص صحیح بخاری در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روایت می‌کند: همانا پیامبر(ص) خارج شد از مدینه برای شرکت در غزوه تبوک و علی(ع) را به عنوان جانشین تعیین نمود، پس فرمود: آیا جانشین من در مدینه برای بچه‌ها و زنان می‌شوی؟ آیا رضایت می‌دهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) باشی که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود. با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر می آمدند ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی؟<ref>صحیح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی(ع)، مسند ابی داود، مطبعه الکستلیه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب(ع)، مطبعه التقدم العلمیه مصر، ص۱۶.</ref>


۳. احمد بن حنبل در مسند خود از جابر بن سمره به سند خويش چنين نقل مي کند: «قال رسول الله(ص): لا يزال الدين قائماً حتي يکون اثنا عشر خليفه من قريش»<ref>مسند احمد بن حنبل، مطبعه ميمنيه مصر، سنه ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۸۶ و ص۹۲؛ حافظ ابونعيم، حليه الاولياء مطبعه سعادت مصر، ۱۳۵۰ق، ج۴، ص۳۳۳.</ref> يعني پيوسته دين پايدار است تا اينکه دوازده خليفه از قريش بيايند. که اين روايت سندي محکم و قوي است بر حقانيت مذهب شيعه اثني عشري که اولين ايشان علي ابن ابي طالب وآخرين آنها مهدي است. ودليل بر بطلان ديگر مذاهب، زيرا اين روايت برآنچه که اهل عامه به آن معتقد است در خلفاي راشدين چهارگانه يا پنج گانه به انضمام حسن بن علي(ع) ، قابل انطباق نيست، چرا که آنها تعدادشان کمتر است يا خلافت غير از اين ها از بني اميه يا بني العباس هم با اين روايت سازگاري ندارد، چرا که آنها تعدادشان بيشتر است و همينطور مذاهب ديگر مثل اسماعيليه، فطحيه و زيديه.
صحیح ترمذی هم این روایت را به دو طریق نقل می‌کند، یکی از طریق سعید بن المسیب عن سعد أبی وقاص و دیگری از جابر بن عبدالله که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت منی بمنزله هارون من موسی الا لا نبی بعدی».<ref>صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابی داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.</ref>


هيثمي در مجمع الزوائد خود از سلمان روايت مي کند که سلمان گفت: «يا رسول الله إن لکل نبي وصيا فمن وصيک؟ فسکت عني فلما کان بعد رأني فقال: يا سلمان فأسرعت اليه، وقلت لبيک، قال: تعلم من وصي موسي؟ قلت: نعم، يوشع بن نون، قال: لم؟ قلت: لانه کان اعلمهم يومئذ (قال) فان وصي وموضع سري وخير من أترک بعدي وينجز عدتي ويقضي ديني علي بن ابي طالب<ref>هيثمي، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقي هندي، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.</ref> (قال) رواه الطبراني».
===حدیث ثقلین===
این حدیث از دلایل بر جانشینی علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) است و در تواتر آن بین علمای شیعه و علمای اهل سنت اجماع وجود دارد. صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علی ابن ابی طالب(ع) به سند خود از یزید بن حیان روایت می‌کند، که من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم پس حصین به او گفت: همانا ای زید تو پیامبر(ص) را بسیار دیده‌ای و حدیثش را شنیده‌ای و در غزوات همراه او شرکت داشتی و پشت سر او نماز خواندی، برای ما بگو که از پیامبر(ص) چه شنیدی؟ پس زید گفت: روزی که از مکه برمی‌گشتیم در محلی به نام خم بین مکه و مدینه در حالی که خطبه می‌خواند و حمد و ثنا بر خداوند می‌نمود و موعظه می‌کرد، گفت: «ای مردم آگاه باشید، بدرستیکه من انسانی هستم که گمان می‌رود که مرگم نزدیک باشد پس باید فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها باقی می‌گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور می‌باشد، پس بگیرید کتاب خدا را و به آن تمسک جویید؛ زید می‌گوید: پس پیامبر(ص) برانگیخت (مردم را) به سوی کتاب خدا و آنها را به سوی آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: و دیگری اهل بیت من است که تذکر می‌دهم و یادآوری می‌کنم خدا را به شما در مورد اهل بیت خود، (این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصین از زید پرسید: اهل بیت پیامبر(ص) چه کسانی هستند؟ آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت او محسوب می‌شوند؟ گفت: زنان او از اهل بیت او محسوب می‌شوند، اما اهل بیت او کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام می‌باشد. حصین پرسید: ایشان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان آل علی(ع) و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس می‌باشند. حصین پرسید: صدقه بر تمام اینان حرام است؟ زید گفت: بله».<ref>مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بیهقی، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.</ref>


پيامبر(ص) در جواب سلمان که پرسيد: «همه پيامبران وصي داشتند پس چه کسي وصي شما مي باشد؟» پاسخ داد: آيا وصي موسي را مي شناسي؟ گفتم: بله، يوشع بن نون است. پيامبر(ص) فرمود: براي چه او وصي موسي بود؟ گفتم: براي اينکه او اعلم ايشان در اين هنگام بود. پيامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصي و موضع اسرار من و بهترين کسي که بعد از من باقي مي ماند و خواسته هاي مرا برآورده مي کند و دين مرا برپا مي دارد، علي ابن ابي طالب است، هيثمي مي گويد: اين روايت را طبراني هم نقل کرده است.
ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه همین مضامین را از پیامبر(ص) می‌آورد که در مرضی که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.<ref>ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقه، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.</ref>


۴. حديث منزلت: اين روايت متواتراً نقل شده است که پيامبر(ص) زماني که به قصد غزوات مدينه و مرکز حکومتي مسلمين را ترک مي فرمود، علي(ع) را به عنوان جانشين در مدينه قرار مي دادند. در اين خصوص صحيح بخاري در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روايت مي کند: «أن رسول الله(ص) خرج الي تبوک واستخلف علياً(ع) فقال: أتخلفني في الصبيان والنساء؟ قال: الا ترضي ان تکون مني بمنزله هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي»<ref>صحيح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علي(ع)، مسند ابي داود، مطبعه الکستليه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعيم، حليه الأولياء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسيار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائي، خصائص علي ابن ابي طالب(ع)، مطبعه التقدم العلميه مصر، ص۱۶.</ref> ترجمه: همانا پيامبر(ص) خارج شد از مدينه براي شرکت در غزوه تبوک و علي(ع) را به عنوان جانشين تعيين نمود، پس فرمود: آيا جانشين من در مدينه براي بچه ها و زنان مي شوي؟ آيا رضايت مي دهي که تو براي من به منزله هارون براي موسي(ع) باشي که هنگام خروج موسي، برادرش هارون جانشين وي بود. با اين تفاوت که بعد از موسي پيامبران ديگر مي امدند ولي بعد از من پيامبري نخواهد آمد و تو وصي آخرين پيامبر هستي؟
این دلایل گوشه ای از دلایل خلافت و جانشینی امام علی(ع) در منابع شیعه و اهل سنت می‌باشد.
{{پاسخ}}


۵. صحيح ترمذي هم اين روايت را به دو طريق نقل مي کند، يکي از طريق سعيد بن المسيب عن سعد أبي وقاص و ديگري از جابر بن عبدالله که پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: «أنت مني بمنزله هارون من موسي الا لا نبي بعدي».<ref>صحيح ترمزي، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابي داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.</ref>
==مطالعه بیشتر==
* ''الغدیر''، علامه امینی.
* ''فضائل الخمسه فی الصحاح السته''، السید مرتضی الحسینی الفیروزآبادی.
* ''الوصی''، مرحوم سید محمد حیدری.
* ''علی و الوصیه''، مرحوم نجم الدین عسکری.


۶. حديث ثقلين: اين حديث از قويترين ادله بر جانشيني علي ابن ابي طالب(ع) است، و در تواتر آن بين علماي شيعه و علماي اهل سنت اجماع وجود دارد. صحيح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علي ابن ابي طالب(ع) به سند خود از يزيد بن حيان روايت مي کند، که من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم پس حصين به او گفت: همانا اي زيد تو پيامبر(ص) را بسيار ديده اي و حديثش را شنيده اي و در غزوات همراه او شرکت داشتي و پشت سر او نماز خواندي، براي ما بگو که از پيامبر(ص) چه شنيدي؟ پس زيد گفت: روزي که از مکه برمي گشتيم در محلي به نام خم بين مکه و مدينه در حالي که خطبه مي خواند وحمد وثنا بر خداوند مي نمود و موعظه مي کرد، گفت: «الا ايها الناس، فانما انا بشر يوشک آن ياتي رسول ربي فاجيب واني تارک فيکم الثقلين، أولهما کتاب الله فيه الهدي والنور، فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به، فحث علي کتاب الله ورغب فيه؛ ثم قال: واهل بيتي أذکرکم الله في اهل بيتي، اذکرکم الله في اهل بيتي، اذکرکم الله في اهل بيتي فقال له حصين: ومن أهل بيته يازيد؟ اليس نساؤه من اهل بيته؟ قال: نساؤه من اهل بيته ولکن اهل بيته منحرم الصدقه بعده، قال: ومن هم؟ قال: وهم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس، قال: کل هؤلاء حرم الصدقه؟ قال نعم».<ref>مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بيهقي، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمي مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقي هندي، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوي، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.</ref> ترجمه: «اي مردم آگاه باشيد، بدرستيکه من انساني هستم که گمان مي رود که مرگم نزديک باشد پس بايد فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در ميان شما دو شيء گرانبها باقي مي گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدايت و نور مي باشد، پس بگيريد کتاب خدا را و به آن تمسک جوييد؛ زيد مي گويد: پس پيامبر(ص) برانگيخت (مردم را) به سوي کتاب خدا و آنها را به سوي آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: وديگري اهل بيت من است که تذکر مي دهم و يادآوري مي کنم خدا را به شما در مورد اهل بيت خود، (اين جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصين از زيد پرسيد: اهل بيت پيامبر(ص) چه کساني هستند؟ آيا زنان پيامبر هم از اهل بيت او محسوب مي شوند؟ گفت: زنان او از اهل بيت او محسوب مي شوند، اما اهل بيت او کساني هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام مي باشد. حصين پرسيد: ايشان چه کساني هستند؟ زيد گفت: آنان آل علي(ع) وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس مي باشند. حصين پرسيد: صدقه بر تمام اينان حرام است؟ زيد گفت: بله».
== منابع ==
 
{{پانویس|۲}}
ابن حجر هيثمي در کتاب الصواعق المحرقه همين مضامين را از پيامبر(ص) مي آورد که در مرضي که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.<ref>ابن حجر هيثمي الصواعق المحرقه، مطبعه ميمنيه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.</ref>
 
در مورد سند اين حديث: بايد گفت اين حديث را بزرگان صحابه پيامبر(ص) روايت کرده اند مثل: علي(ع) ، ابي ذر، جابر بن عبد الله انصاري، و زيد بن أرقم، وأبي سعيد الخدري و زيد بن ثابت وحذيفه بن اسيد الغفاري و…؛ که مناوي در فيض القدير<ref>المناوي فيض القدير، مطبعه المصطفي مصر، ۱۳۵۶ق، ج۳، ص۱۴.</ref> و ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه،<ref>ابن حجر هيثمي، مطبعه ميمنيه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۱۳۶.</ref> بيشتر از بيست طريق براي اين روايت نقل کرده اند که اين خود دليلي است بر تواتر آن.
 
اما در مورد دلالت اين حديث: با رعايت قرائن قطعيه و شواهد آشکار که دو متن روايت پيچيده شده است، مي توان اين روايت را در اعلي مراتب قوّت دانست؛ قرائني مثل: «انما انا بشر يوشک آن يأتي رسول ربي فاجيب» و «اين تارک فيکم الثقلين او خليفتين<ref>مسند احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۸۱.</ref> او فانظروا کيف تخلفوني فيهما<ref>حاکم، مستدرک الصحيحين، مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه حيدر آباد دکن، ۱۳۲۴ق، ج۳، ص۱۰۹.</ref> او کيف تخلفوني فيکم الثقلين» يا قول پيامبر(ص): «ولا تقدموهما فتهلکوا ولا تعلموهما فهم اعلم منکم»<ref>متقي هندي، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۷.</ref> دلالت بر اين دارند که پيامبر(ص) ، کتاب و اهل بيت را جانشين خود قرار داده و امّت را ترک کرده است، پس همانا افضل و اعلم از اهل بيت پيامبر(ص) علي(ع) مي باشد. ابن حجر هيثمي که کتابي در ردّ شيعه نوشته است به نام «الصواعق المحرقه علي البدع و الزندقه ـ يعني بهم الشيعه ـ» در مورد اين حديث اينگونه مي آورد که: «تنبيه، سمي رسول الله(ص) القرآن وعترته، ثقلين لان الثقل کل نفيس وخطير مصون، وهذان کذلک اذ کل منهما معدن للعلوم الدينيه والاسرار والحکم العليه والاحکام الشرعيه ولذا حث رسول الله(ص) علي الاقتداء والتمسک بهم والتعلم منهم وقال: الحمد لله الذي جعل فينا الحکمه اهل البيت».<ref>هيثمي، الصواعق المحرقه، همان، ص۹۰.</ref>
 
ترجمه: تنبيه و آگاهي: رسول خدا(ص) قرآن وعترت خود را ثقلين ناميد: براي اينکه هر شي نفيس وگرانبها وبزرگ مصون و در امان است، و اين دو (قرآن و عترت) هم اين چنين هستند؛ براي اينکه هر کدام از آنها معدن علوم دين و اسرار و حکمت هاي الهي و احکام شرعي هستند و به همين خاطر پيامبر(ص) بر پيروي و تمسک و آموختن از آنها دستور فرمود و تحريک نمود؛ و فرمود: حمد مخصوص خدايي است که در ما حکمت اهل بيت را قرار داد.
 
نهايت اينکه اين ادّله گوشه اي از دلايل خلافت و جانشيني بلافصل امام علي(ع) مي باشد و همه مورد تأييد علماي اهل سنت است.
 
مطالعه بيشتر
 
۱ـ الغدير، علامه اميني.
 
۲ـ فضائل الخمسه في الصحاح السته، السيد مرتضي الحسيني الفيروزآبادي.
 
۳ـ الوصي، مرحوم سيد محمد حيدري.
 
۴ـ علي والوصيه، مرحوم نجم الدين عسکري.
 
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =تاریخ
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =سیره نبوی
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۳۳

سؤال

چرا رسول گرامی اسلام در آخرین دقایق قصد نوشتن وصیت خود برای جانشینی داشتند اگر این کار مفید بود چرا قبل از آن انجام نشده بود؟


پیامبر اسلام در آخرین لحظه‌های عمرشان قصد نوشتن وصیتنامه‌ای داشتند تا در آن در مورد خلافت امام علی(ع) تاکید کنند. این کار با مخالفت برخی اصحاب انجام نشد. اعلام خلافت امام علی(ع) موضوع جدیدی نبوده است که پیامبر آنرا در وصیت خویش اشاره کنند. با استناد به منابع شیعه و اهل سنت گفته شده است که پیامبر، خلافت و جانشینی امام علی(ع) را از اوایل دعوت به اسلام به همه مردم اعلام کرده است. وصیت به خلافت امام، آخرین تلاش پیامبر برای جلوگیری از تفرقه میان امت مسلمان برشمرده شده است.

وصیت پیامبر در مورد امام علی و فرجام آن

اعلام خلافت امام علی از ابتدای بعثت تا وفات

پیامبر اسلام در آخرین روزهای عمر خویش دستور داد تا قلم و کاغذی بیاورند تا ایشان وصیت خویش را بنویسد تا مردم پس از آن گمراه نشوند. انجام این کار از سوی برخی اصحاب مورد مخالفت قرار گرفت و این وصیت نوشته نشد. به اعتقاد شیعیان مورد وصیت پیامبر اعلام خلافت و جانشینی امام علی بوده است. اعلام این موضوع، مطلب جدیدی نبوده که پیامبر بخواهد آنرا در وصیت خویش اعلام کند. وصیت پیامبر(ص) در مورد خلافت امیرالمؤمنین را عالمان شیعه و سنی در منابع با اسناد مختلف نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) از اوایل بعثت تا آخرین روزهای عمر در مکان و زمان‌های متفاوت، علی ابن ابی طالب(ع) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی و سفارش نموده است.

هدف از نوشتن وصیت

کاری که پیامبر در روزهای آخر حیات می‌خواست انجام بدهد؛ تأکیدی بود برای اتمام حجت و مخالفان این کار؛ قصد و ماهیت خود را آشکار کرده که هدف و برنامه‌ای برای بعد از پیامبر داشتند. فایده دستور پیامبر به آوردن کاغذ و قلم با مخالفت و ممانعت عمر بن خطاب روشن شد چون خود او از جمله کسانی بود که در کودتای سقیفه شرکت داشت و از عناصر اصلی بود.

وصیت‌های پیامبر درباره جانشینی امام علی در منابع اهل سنت در طول دوره رسالت

اهل سنت، وصیت‌ها و سفارش‌های پیامبر در مورد جانشینی امام علی را در منابع خود ذکر کرده اند. پیامبر از ابتدای دعوت علنی خود به اسلام، جانشینی و خلافت امام علی را اعلام نموده است و وصیت ایشان در آخرین لحظات عمر تنها برای تاکید و اتمام حجت این کار بوده است:

حدیث یوم الدار

در تاریخ طبری از ابن عباس نقل شده که علی ابن ابی طالب گفت: وقتی این آیه «و انذر عشیرتک الأقربین»[۱] بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر(ص) مرا خواند و گفت: حدود چهل نفر از خویشاوندان مرا برای خوردن طعام دعوت کن، و من چنین کردم و حمزه و عباس و ابولهب و… را دعوت کردم. سپس پیامبر(ص) در میان این جمع دستور الهی را که جبرئیل بر آن حضرت آورده بود، اجرا نمود و به ایشان گفت: ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا فرموده، شما را به سوی او دعوت کنم، و رسالت خویش را از خویشان خود آغاز نمایم، پس هر کس از شما بر این امر مرا یاری کند، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست هیچ‌کس از ایشان به پیامبر(ص) پاسخی نداد و از ترس به او پشت کردند. در این حال من که جوان‌ترین آنها بودم گفتم: من ای نبی خدا تو را در انجام رسالت یاری می‌کنم، پس مرا گرفت و گفت: این برادر و جانشین من است در میان شما پس سخنان او را بشنوید و او را اطاعت کنید، و گفت: علی ابن ابی طالب پس همه ایستادند و در حالیکه می‌خندیدند، به ابو طالب می‌گفتند: تو را امر کرد که سخنان پسرت را گوش کنی و او را اطاعت کنی».[۲]

روایت ابن مسعود

هیثمی در مجمع الزوائد می‌آورد، عبدالله بن مسعود می‌گوید: پیامبر(ص) مرا دعوت کرد تا به دنبال او بروم… پس من به دنبال او روان شدم تا این که به مرتفع‌ترین مکان رسیدم، پس برای من نوشته‌ای را مرقوم فرمود. تا اینجا که می‌گوید، پیامبر(ص) فرمود: همانا به من وعده داده شده که تمام جن و انس به من ایمان آوردند، پس انسان‌ها به من ایمان آوردند امّا جن همانا ریاکارانه عمل کرد و گمان می‌کنم آشکارتر از این باشد مگر این که وعده داده شده نزدیک است. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را ابوبکر برمی‌گزینی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را عمر انتخاب می‌کنی؟ پس از من روی گرداند که فهمیدم با این امر موافق نمی‌باشد. من گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین خود را علی برمی‌گزینی؟ فرمود اوست و قسم به آن کسی که جز او خدایی نیست و اگر با او بیعت نمایید و اطاعتش کنید، همگی شما را به بهشت داخل می‌کند.[۳]

روایت سلمان فارسی از وصی پیامبر

هیثمی در مجمع الزوائد خود از سلمان روایت می‌کند که از پیامبر پرسیده بود: «ای رسول خدا همه پیامبران وصی داشتند پس چه کسی وصی شما می‌باشد؟» پیامبر پاسخ داد: آیا وصی موسی را می‌شناسی؟ گفتم: بله، یوشع بن نون است. پیامبر(ص) فرمود: برای چه او وصی موسی بود؟ گفتم: برای اینکه او اعلم ایشان در این هنگام بود. پیامبر(ص) فرمود: پس همانا من وصی و موضع اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و خواسته‌های مرا برآورده می‌کند و دین مرا برپا می‌دارد، علی ابن ابی طالب است، هیثمی می‌گوید: این روایت را طبرانی هم نقل کرده است.[۴]

حدیث منزلت

این روایت به طور متواتر نقل شده است که پیامبر(ص) زمانی که به قصد جنگ، مدینه را ترک کرد، علی(ع) را به عنوان جانشین در مدینه قرار می‌دادند. در این خصوص صحیح بخاری در کتاب بدء الخلق در باب غزوه تبوک به سند خود از مصعب بن سعد روایت می‌کند: همانا پیامبر(ص) خارج شد از مدینه برای شرکت در غزوه تبوک و علی(ع) را به عنوان جانشین تعیین نمود، پس فرمود: آیا جانشین من در مدینه برای بچه‌ها و زنان می‌شوی؟ آیا رضایت می‌دهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) باشی که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود. با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر می آمدند ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی؟[۵]

صحیح ترمذی هم این روایت را به دو طریق نقل می‌کند، یکی از طریق سعید بن المسیب عن سعد أبی وقاص و دیگری از جابر بن عبدالله که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أنت منی بمنزله هارون من موسی الا لا نبی بعدی».[۶]

حدیث ثقلین

این حدیث از دلایل بر جانشینی علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) است و در تواتر آن بین علمای شیعه و علمای اهل سنت اجماع وجود دارد. صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابه در باب فضائل علی ابن ابی طالب(ع) به سند خود از یزید بن حیان روایت می‌کند، که من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم پس حصین به او گفت: همانا ای زید تو پیامبر(ص) را بسیار دیده‌ای و حدیثش را شنیده‌ای و در غزوات همراه او شرکت داشتی و پشت سر او نماز خواندی، برای ما بگو که از پیامبر(ص) چه شنیدی؟ پس زید گفت: روزی که از مکه برمی‌گشتیم در محلی به نام خم بین مکه و مدینه در حالی که خطبه می‌خواند و حمد و ثنا بر خداوند می‌نمود و موعظه می‌کرد، گفت: «ای مردم آگاه باشید، بدرستیکه من انسانی هستم که گمان می‌رود که مرگم نزدیک باشد پس باید فرستاده پروردگار را اجابت کرد و همانا من در میان شما دو شیء گرانبها باقی می‌گذارم، اول از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور می‌باشد، پس بگیرید کتاب خدا را و به آن تمسک جویید؛ زید می‌گوید: پس پیامبر(ص) برانگیخت (مردم را) به سوی کتاب خدا و آنها را به سوی آن دعوت نمود؛ سپس فرمود: و دیگری اهل بیت من است که تذکر می‌دهم و یادآوری می‌کنم خدا را به شما در مورد اهل بیت خود، (این جمله را سه مرتبه تکرار فرمود). پس حصین از زید پرسید: اهل بیت پیامبر(ص) چه کسانی هستند؟ آیا زنان پیامبر هم از اهل بیت او محسوب می‌شوند؟ گفت: زنان او از اهل بیت او محسوب می‌شوند، اما اهل بیت او کسانی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام می‌باشد. حصین پرسید: ایشان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان آل علی(ع) و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس می‌باشند. حصین پرسید: صدقه بر تمام اینان حرام است؟ زید گفت: بله».[۷]

ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقه همین مضامین را از پیامبر(ص) می‌آورد که در مرضی که منجر به فوت آن حضرت شده است، آنجا فرموده است.[۸]

این دلایل گوشه ای از دلایل خلافت و جانشینی امام علی(ع) در منابع شیعه و اهل سنت می‌باشد.


مطالعه بیشتر

  • الغدیر، علامه امینی.
  • فضائل الخمسه فی الصحاح السته، السید مرتضی الحسینی الفیروزآبادی.
  • الوصی، مرحوم سید محمد حیدری.
  • علی و الوصیه، مرحوم نجم الدین عسکری.

منابع

  1. (شعراء: ۲۱۴).
  2. تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص۶۲؛ متقی هندی، کنز العمال، مطبعه دائره المعارف النظامیه، ۱۳۱۲ق، حیدر آباد، دکن، ج۶، ص۳۹۲.
  3. هیثمی، مجمع الزوائد، مکتبه قدسی، ۱۳۵۲ق، ج۸، ص۳۱۴.
  4. هیثمی، مجمع الزوائد، همان کتاب، ج۹، ص۱۱۳؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن، ۱۳۲۵ق، ج۳، ص۱۰۶، متقی هندی، کنز العمال، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدر آباد دکن. ۱۳۱۲ق، ج۶، ص۱۵۴.
  5. صحیح مسلم، مطبعه بولاق، ۱۲۹۰ق، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی(ع)، مسند ابی داود، مطبعه الکستلیه، ۱۲۸۰ق، ج۱، ص۲۹، ابونعیم، حلیه الأولیاء، همان کتاب، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، به دو طرق بسیار، مسند احمد حنبل، همان کتاب، ج۱، ص۱۸۲، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲، نسائی، خصائص علی ابن ابی طالب(ع)، مطبعه التقدم العلمیه مصر، ص۱۶.
  6. صحیح ترمزی، مطبعه بولاق، ۱۲۹۲ق، ج۲، ص۳۰۱؛ مسند ابی داود، همان، ج۱، ص۲۹؛ مسند احمد حنبل، همان، ج۱، ص۱۷۹، و ج۳، ص۳۳۸.
  7. مسند احمد حنبل، همان، ج۴، ص۳۶۶؛ سنن بیهقی، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۲۱ق، ج۲، ص۱۴۸ و ج۷، ص۳۰؛ و سنن الدارمی مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق، دمشق، ج۲، ص۴۳۱؛ و متقی هندی، کنز العمال، همان، ج۱، ص۴۵، و ج۷، ص۱۰۲، والطحاوی، مشکل الاثار، مطبعه مجلس دائره المعارف النظامیه حیدرآباد دکن، ۱۳۳۳ق، ج۴، ص۳۶۸.
  8. ابن حجر هیثمی الصواعق المحرقه، مطبعه میمنیه مصر، ۱۳۱۲ق، ص۷۵.