علم غیب پیامبر و پیشگیری از غصب خلافت: تفاوت میان نسخه‌ها

جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
اگر پيامبر اكرم(ص) مي دانستند كه عمر، ابوبكر، عثمان عليرغم دستور پيامبر در غدير خم و نصب اميرالمومنين به امامت و خلافت، اين همه ظلم به اهل بيت مي كنند و دين اسلام را تحريف مي كنند چرا اقدامي بر عليه آنها نكرد و آنها را در زمان حيات خويش از خود نراند ؟
اگر پیامبر اکرم(ص) می‌دانستند که ابوبکر و عمر علیرغم دستور پیامبر در غدیر خم و نصب امیرالمؤمنین به امامت و خلافت، اسلام را تحریف و به اهل بیت ظلم می‌کنند، چرا اقدامی علیه آنها نکرد و ایشان را در زمان حیاتش از خود نراند؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
درباره علم غيب ائمه مرحوم علامه طباطبايي(ره) مي‌فرمايد: طبق آنچه از ادله نقليه و براهين عقليه بر مي‌آيد علم انبياء و ائمه(ع) بردو قسم است: قسم اول آن كه در هر شرايطي به حقايق جهان هستي به اذن خداوندي واقف هستند، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند، يا آنها كه بيرون از دايره حس
مي باشند مانند موجودات آسماني و حوادث گذشته و وقايع آينده. قسم دوم: علم عادي است. پيامبر(ص) به نص قرآن كريم، بشري است همانند ساير افراد و اعمالي كه در مسير زندگي انجام مي دهد مانند ساير افراد در مجراي اختيار و براساس علم عادي قرار دارد و آنچه را شايسته مي بيند انجام مي دهد.<ref>ر.ك: علي رباني، چهره درخشان حسين بن علي، انتشارات مكتب الحسين، ص۱۳۴.


علامه طباطبايي، تفسيرالميزان، دارالكتب الاسلاميه، ج۱۸، ص۱۹۴.</ref>
رفتار و اقدامات [[پیامبر اسلام(ص)]] با دیگران، براساس علم ظاهری صورت می‌گرفت. [[ابوبکر]] و [[عمر]] از مسلمانان صدر [[اسلام]] بودند. هرچند پیامبر از آینده ایشان آگاه بود اما با موانع سیاسی، اجتماعی مواجه بود و نمی‌توانست [[قصاص]] قبل از جنایت کند. در مقابل با روشنگری و بیان مواضع خود در قبال افرادی مثل [[امام علی(ع)]]، مردم را آگاه می نمود.  


لازمه قسم اول (يعني علم غيبي) اين است كه هيچ گونه تكليفي بر متعلق اين گونه علم (از آن جهت كه حتمي الوقوع است) تعلق نمي گيرد و نيز هيچ قصد و طلبي از انسان با آن ارتباط پيدا نمي كند؛ زيرا تكليف همواره از راه امكان به فعل تعلق مي گيرد و لازمه امكان هم اختياري بودن فعل و ترك است و متعلق علم پيامبر(ص) از آن جهت كه ضروري الوقوع است محال است مورد تكليف قرار گيرد. پس «علم به قضاي حتمي تأثير در زندگي عملي انسان ندارد و تكليف آور نيست» اين شخص با وجود علم به خطرات و تهديدها زندگي عادي خود را ادامه مي دهد.  
==علم غیب انبیاء و ائمه==
===علم و علم غیب===
[[علامه طباطبایی]] درباره علم غیب ائمه نوشته است؛ طبق آنچه از برهان‌های عقلی و دلایل نقلی برمی‌آید، علم انبیاء و ائمه بردو قسم است:
* علم غیب: اینکه به اذن [[خداوند]] در هر شرایطی به حقایق جهان واقف هستند، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، یا آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند مانند موجودات آسمانی، حوادث گذشته و وقایع آینده.
* علم عادی: [[پیامبر(ص)]] به نص [[قرآن]]، انسانی است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آنچه را شایسته می‌بیند انجام می‌دهد.<ref>علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۸، ص۱۹۴.</ref>


اما قسم دوم علم انبياء و ائمه(ع) تكليف آور و وظيفه آور است كه پيامبر(ص) هم با همين علم مثل ساير انسانها به عمل به اين علم مكلف بوده است يعني مانند ساير افراد آنچه خير و شر و نفع و ضرر در كارها وجود دارد تشخص داده و اقدام شايسته را به اختيار خويش انجام مي دهد.  
===تفاوت اقتضائات علم و علم غیب===
اقتضائات علم و علم غیب متفاوت اند:
* لازمه قسم اول (علم غیب) این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم (از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی‌گیرد و نیز هیچ قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و لازمه امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم پیامبر(ص) از آن جهت که ضروری الوقوع است محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس «علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست». این شخص با وجود علم به خطرات و تهدیدها زندگی عادی خود را ادامه می‌دهد.


پس با درك اين واقعيت كه علم عادي پيامبر(ص) تكليف آور است و نه علم غيبي، مي گوئيم كه پيامبر(ص) از طرف خداوند مكلف به عمل به علم ظاهري بود و بايد طبق علم ظاهري حكم مي كرد پس با اين ديد به بررسي ظاهري مسأله عمر و ابوبكر و عثمان در زمان پيامبر(ص) مي پردازيم.  
* قسم دوم یعنی علم عادی انبیاء و ائمه(ع)، تکلیف آور و وظیفه آور است. پیامبر(ص) با همین علم عادی مثل سایر انسانها، به عمل به این علم مکلف بوده است یعنی مانند سایر افراد آنچه خیر و شر و نفع و ضرر در کارها وجود دارد را تشخص داده و اقدام شایسته را با اختیار خویش انجام می‌دهد.


طبق اسناد معتبر تاريخي عمر و ابوبكر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولين كساني بودند كه به رسالت پيامبر(ص) ايمان آوردند و از پيامبر(ص) اطاعت كردند و در بعضي مواقع خدماتي هم نسبت به اسلام و مسلمين داشتند و حداقل جز صحابه پيامبر(ص) به حساب مي آمدند و پيامبر(ص) هم در اين مورد هم مثل ساير موارد عمل به ظاهر مي نمود و درآن زمان عمر و ابوبكر و عثمان دشمن پيامبر نشده بودند كه هيچ بلكه به عنوان يك مسلمان در كنار پيامبر(ص) هم بودند حال مگر ممكن است پيامبر(ص) كسي را قبل از وقوع جرمش محكوم بنمايد كه قصاص قبل از جنايت شرعاً كاري حرام است. و پيامبر(ص) خيلي از چيزها را مي‌دانست ولي اغلب بروز نمي داد چون مأمور به اين كار نبود. اگر پيامبر(ص) با عمر، ابوبكر و عثمان برخورد بدي مي كرد و آنها را از خود مي راند و يا حتي آنها را مي كشت بايد قاتلين امام حسين و علي ـ عليه‎ السلام ـ كه برخي از آنها از صحابه بودند مانند عمر سعد در كودكي حكم اعدامش را صادر مي كرد و تمام بني اميه را به قتل مي رساند!‌ در اين صورت تاريخ چگونه قضاوت مي كرد لذا مي بينيم كه هيچ امام و پيامبري چنين عملي را انجام نداده است.  
==اقدامات پیامبر بر اساس علم عادی ==
با درک این واقعیت که علم عادی پیامبر(ص) تکلیف آور است و نه علم غیب ایشان، گفته می شود؛ پیامبر(ص) از طرف خداوند مکلف به عمل به علم عادی بود و باید طبق علم ظاهری حکم می‌کرد. با این دیدگاه به بررسی ظاهری مسئله عمر و ابوبکر در زمان پیامبر(ص) می‌پردازیم.


از نظر اجتماعي و سياسي هم پيامبر(ص) نمي توانست با افراد برخورد بكند چون با مطالعه موقعيت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به اين نتيجه خواهيم رسيد. زماني كه اسلام و مسلمين از هر طرف مورد هجوم دشمنان و كفار بوده و بودن افرادي همچون ابوبكر در صف مسلمين امتيازي مهم به شمار مي رفت و جبهه كفار را متزلزل مي كرد. حال پيامبر(ص) بيايد و اين مسلمانان را از خود براند و يا با آنها برخورد بكند اين همان كاري خواهد بود كه دشمنان اسلام مي خواستند و بر عليه پيامبر شروع به تبليغ مي كردند كه پيامبر مسلمانان و ياران خودش را از خود مي راند و يا آنها را مي كشد. و اين كار باعث مي شد عده كثيري از اطراف پيامبر پراكنده شده و موجب تضعيف اسلام و مسلمين مي شد.
===اقدامات ابوبکر و عمر در زمان رسول خدا===
طبق اسناد معتبر تاریخی [[عمر]] و [[ابوبکر]] از جمله مسلمانان صدر [[اسلام]] و جزء اولین کسانی بودند که به رسالت پیامبر(ص) ایمان آوردند. در بعضی مواقع هم به اسلام و مسلمان خدمت کردند. ایشان جزء اصحاب پیامبر(ص) به حساب می‌آمدند و پیامبر(ص) در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می‌نمود. در عصر پیامبر، عمر و ابوبکر دشمن پیامبر نشده بودند و به عنوان یک مسلمان در کنار پیامبر(ص) بودند.
===عدم قصاص قبل از جنایت===
با این اوصاف ممکن نیست پیامبر(ص) کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم نماید چرا که قصاص قبل از جنایت شرعاً [[حرام]] است. پیامبر(ص) خیلی از چیزها را می‌دانست ولی اغلب بروز نمی‌داد چون مأمور به این کار نبود. اگر پیامبر(ص) با عمر و ابوبکر برخورد بدی می‌کرد و آنها را از خود می‌راند یا حتی آنها را می‌کشت باید قاتلین [[امام علی(ع)]] و [[امام حسین(ع)]] را که برخی از آنها از صحابه بودند مانند عمر بن سعد، در کودکی حکم اعدامش را صادر می‌کرد و تمام [[بنی امیه]] را به قتل می‌رساند!


از نظر اخلاقي و شرعي نيز اين كار امكان پذير نبود چون اگر پيامبر(ص) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت للعالمين كسي را كه ادعاي مسلماني دارد و نماز و روزه مي گيرد از خود براند يا برخورد كند اين كار با اخلاق پيامبري كه مأمور به صبر و حسن اخلاق حتي در مقابل كفار و يهود و منافقين است منافات دارد.  
===موانع اجتماعی و سیاسی===
از نظر اجتماعی و سیاسی هم پیامبر(ص) نمی‌توانست با افراد برخورد بکند چون با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به این نتیجه خواهیم رسید. زمانی که اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بوده و بودن افرادی همچون ابوبکر در صف مسلمین امتیازی مهم به شمار می‌رفت و جبهه کفار را متزلزل می‌کرد. حال پیامبر(ص) بیاید و این مسلمانان را از خود براند یا با آنها برخورد بکند این همان کاری خواهد بود که دشمنان اسلام می‌خواستند و علیه پیامبر شروع به تبلیغ می‌کردند که پیامبر مسلمانان و یاران خودش را از خود می‌راند یا آنها را می‌کشد. و این کار باعث می‌شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می‌شد.


در آخر هم به اين نكته بايد توجه داشت كه اگرچه پيامبر(ص) با اين افراد برخورد جدي نداشت اما در موارد متعددي مشاهده مي شود كه پيامبر(ص) بطور غيرمستقيم عدم صلاحيت اينها را در عمل نشان مي دهد و در عوض جبهه علي ـ عليه‎ السلام ـ را به مناسبت هاي مختلف تقويت مي كند و فضايل و قدرت علي ـ عليه‎ السلام ـ را به رخ آنان مي كشد. نمونه بارز اين برخورد هنگام نزول سوره برائت بود كه پيامبر(ص) ابلاغ اين پيام بزرگ را به ابوبكر سپرد. سپس علي ـ عليه‎ السلام ـ را به دنبال وي فرستاد و گفت نامه را از او بگير و به سوي مكه برو و پيامبر مرا برسان.  
===مخالفت اخلاق و شرع===
از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان‌پذیر نبود چون اگر پیامبر(ص) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت برای جهانیان، کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می‌گیرد از خود براند یا برخورد کند این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کافران، یهود و منافقین است منافات دارد.


اين واقعه را تمام علماي اهل سنت نقل كرده اند كه به روشني فضيلت و بزرگي علي ـ عليه‎ السلام ـ را اثبات و عدم كفايت ديگران مانند ابوبكر را مي رساند.  
==روشنگری و آگاه کردن مردم==
اگر چه پیامبر(ص) با این افراد برخورد جدی نداشت اما پیامبر(ص) بطور غیرمستقیم عدم صلاحیت این افراد را در عمل نشان داد. در مقابل جبهه علی(ع) را به مناسبت‌های مختلف تقویت کرد. فضایل و امتیازات علی(ع) را به رخ آنان کشید. مورادی از این روشنگری ها چنین است:
* هنگام نزول [[سوره برائت]]، پیامبر(ص) ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی(ع) را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی [[مکه]] برو و پیامبر مرا برسان. این واقعه را عالمان [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند که به فضیلت و بزرگی اما علی(ع) را اثبات و عدم کفایت را می‌رساند.


در جريان ديگر ابوبكر و عمر و ابوعبيده نزد پيامبر بودند كه پيامبر(ص) به علي ـ عليه‎ السلام ـ تكيه داده بود، كه پيامبر با دست خود به شانه علي ـ عليه‎ السلام ـ زد و فرمود: اي علي تو اولين كسي هستي كه ايمان آوردي تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي.<ref>كنزالعمال، مكتبه التراث الاسلامي، بيروت، حديث ۲۹.</ref>  
* ابوبکر و عمر و ابوعبیده نزد پیامبر بودند که پیامبر(ص) به علی(ع) تکیه داده بود، پیامبر با دست خود به شانه علی(ع) زد و فرمود: ای علی تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی.<ref>کنزالعمال، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، حدیث ۲۹.</ref>


و پيامبر در روزهاي آخر عمر شريف خود دستور داد كه دوست مرا فراخوانيد كه عايشه و حفصه، ابوبكر و عمر را فراخواندند ولي پيامبر به آنها توجهي نكرد تا اينكه ام سلمه علي ـ عليه‎ السلام ـ را فرا خواند و پيامبر با علي
* پیامبر در روزهای آخر عمرش دستور داد که دوست مرا فرا خوانید. [[عایشه]] و [[حفصه]]، ابوبکر و عمر را فراخواندند ولی پیامبر به آنها توجهی نکرد تا اینکه [[ام‌سلمه]] علی(ع) را فرا خواند و پیامبر با علی(ع) به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبکر) از منزل خارج شدند. پیامبر(ص) دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند وقتی دید ابوبکر آماده نماز شد پیامبر(ص) با وجود تب شدید او را کنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه کرد.<ref>مناقب ابن شهر آشوب، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج۱، ص۲۳۶.</ref>
ـ عليه‎ السلام ـ به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبكر) از منزل خارج شدند. و پيامبر(ص) دستور دادند كه كسي نماز را اقامه بكند وقتي ديد ابوبكر آماده نماز شد پيامبر(ص) با وجود تب شديد او را كنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه كرد.<ref>مناقب ابن شهر آشوب، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج۱، ص۲۳۶.</ref>


و ده ها مورد و موضوع ديگر كه پيامبر(ص) به طور غيرمستقيم اينها را از خود رانده و فضايل و برتري علي ـ عليه‎ السلام ـ را به رخ آنها كشيده است.  
== مطالعه بیشتر ==
* علی محدث، ''سیاهترین هفته تاریخ''.
{{پایان پاسخ}}


==مطالعه بیشتر==
== منابع ==
علي محدث، سياهترين ''هفته تاريخ''
{{پانویس}}
{{پاسخ}}
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =تاریخ
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =سیره نبوی
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =الف
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۰

سؤال

اگر پیامبر اکرم(ص) می‌دانستند که ابوبکر و عمر علیرغم دستور پیامبر در غدیر خم و نصب امیرالمؤمنین به امامت و خلافت، اسلام را تحریف و به اهل بیت ظلم می‌کنند، چرا اقدامی علیه آنها نکرد و ایشان را در زمان حیاتش از خود نراند؟


رفتار و اقدامات پیامبر اسلام(ص) با دیگران، براساس علم ظاهری صورت می‌گرفت. ابوبکر و عمر از مسلمانان صدر اسلام بودند. هرچند پیامبر از آینده ایشان آگاه بود اما با موانع سیاسی، اجتماعی مواجه بود و نمی‌توانست قصاص قبل از جنایت کند. در مقابل با روشنگری و بیان مواضع خود در قبال افرادی مثل امام علی(ع)، مردم را آگاه می نمود.

علم غیب انبیاء و ائمه

علم و علم غیب

علامه طباطبایی درباره علم غیب ائمه نوشته است؛ طبق آنچه از برهان‌های عقلی و دلایل نقلی برمی‌آید، علم انبیاء و ائمه بردو قسم است:

  • علم غیب: اینکه به اذن خداوند در هر شرایطی به حقایق جهان واقف هستند، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، یا آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند مانند موجودات آسمانی، حوادث گذشته و وقایع آینده.
  • علم عادی: پیامبر(ص) به نص قرآن، انسانی است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آنچه را شایسته می‌بیند انجام می‌دهد.[۱]

تفاوت اقتضائات علم و علم غیب

اقتضائات علم و علم غیب متفاوت اند:

  • لازمه قسم اول (علم غیب) این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم (از آن جهت که حتمی الوقوع است) تعلق نمی‌گیرد و نیز هیچ قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‌کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و لازمه امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم پیامبر(ص) از آن جهت که ضروری الوقوع است محال است مورد تکلیف قرار گیرد. پس «علم به قضای حتمی تأثیر در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست». این شخص با وجود علم به خطرات و تهدیدها زندگی عادی خود را ادامه می‌دهد.
  • قسم دوم یعنی علم عادی انبیاء و ائمه(ع)، تکلیف آور و وظیفه آور است. پیامبر(ص) با همین علم عادی مثل سایر انسانها، به عمل به این علم مکلف بوده است یعنی مانند سایر افراد آنچه خیر و شر و نفع و ضرر در کارها وجود دارد را تشخص داده و اقدام شایسته را با اختیار خویش انجام می‌دهد.

اقدامات پیامبر بر اساس علم عادی

با درک این واقعیت که علم عادی پیامبر(ص) تکلیف آور است و نه علم غیب ایشان، گفته می شود؛ پیامبر(ص) از طرف خداوند مکلف به عمل به علم عادی بود و باید طبق علم ظاهری حکم می‌کرد. با این دیدگاه به بررسی ظاهری مسئله عمر و ابوبکر در زمان پیامبر(ص) می‌پردازیم.

اقدامات ابوبکر و عمر در زمان رسول خدا

طبق اسناد معتبر تاریخی عمر و ابوبکر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولین کسانی بودند که به رسالت پیامبر(ص) ایمان آوردند. در بعضی مواقع هم به اسلام و مسلمان خدمت کردند. ایشان جزء اصحاب پیامبر(ص) به حساب می‌آمدند و پیامبر(ص) در این مورد هم مثل سایر موارد عمل به ظاهر می‌نمود. در عصر پیامبر، عمر و ابوبکر دشمن پیامبر نشده بودند و به عنوان یک مسلمان در کنار پیامبر(ص) بودند.

عدم قصاص قبل از جنایت

با این اوصاف ممکن نیست پیامبر(ص) کسی را قبل از وقوع جرمش محکوم نماید چرا که قصاص قبل از جنایت شرعاً حرام است. پیامبر(ص) خیلی از چیزها را می‌دانست ولی اغلب بروز نمی‌داد چون مأمور به این کار نبود. اگر پیامبر(ص) با عمر و ابوبکر برخورد بدی می‌کرد و آنها را از خود می‌راند یا حتی آنها را می‌کشت باید قاتلین امام علی(ع) و امام حسین(ع) را که برخی از آنها از صحابه بودند مانند عمر بن سعد، در کودکی حکم اعدامش را صادر می‌کرد و تمام بنی امیه را به قتل می‌رساند!

موانع اجتماعی و سیاسی

از نظر اجتماعی و سیاسی هم پیامبر(ص) نمی‌توانست با افراد برخورد بکند چون با مطالعه موقعیت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به این نتیجه خواهیم رسید. زمانی که اسلام و مسلمین از هر طرف مورد هجوم دشمنان و کفار بوده و بودن افرادی همچون ابوبکر در صف مسلمین امتیازی مهم به شمار می‌رفت و جبهه کفار را متزلزل می‌کرد. حال پیامبر(ص) بیاید و این مسلمانان را از خود براند یا با آنها برخورد بکند این همان کاری خواهد بود که دشمنان اسلام می‌خواستند و علیه پیامبر شروع به تبلیغ می‌کردند که پیامبر مسلمانان و یاران خودش را از خود می‌راند یا آنها را می‌کشد. و این کار باعث می‌شد عده کثیری از اطراف پیامبر پراکنده شده و موجب تضعیف اسلام و مسلمین می‌شد.

مخالفت اخلاق و شرع

از نظر اخلاقی و شرعی نیز این کار امکان‌پذیر نبود چون اگر پیامبر(ص) به عنوان اسوه اخلاق و رحمت برای جهانیان، کسی را که ادعای مسلمانی دارد و نماز و روزه می‌گیرد از خود براند یا برخورد کند این کار با اخلاق پیامبری که مأمور به صبر و حسن اخلاق حتی در مقابل کافران، یهود و منافقین است منافات دارد.

روشنگری و آگاه کردن مردم

اگر چه پیامبر(ص) با این افراد برخورد جدی نداشت اما پیامبر(ص) بطور غیرمستقیم عدم صلاحیت این افراد را در عمل نشان داد. در مقابل جبهه علی(ع) را به مناسبت‌های مختلف تقویت کرد. فضایل و امتیازات علی(ع) را به رخ آنان کشید. مورادی از این روشنگری ها چنین است:

  • هنگام نزول سوره برائت، پیامبر(ص) ابلاغ این پیام بزرگ را به ابوبکر سپرد. سپس علی(ع) را به دنبال وی فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوی مکه برو و پیامبر مرا برسان. این واقعه را عالمان اهل سنت نقل کرده‌اند که به فضیلت و بزرگی اما علی(ع) را اثبات و عدم کفایت را می‌رساند.
  • ابوبکر و عمر و ابوعبیده نزد پیامبر بودند که پیامبر(ص) به علی(ع) تکیه داده بود، پیامبر با دست خود به شانه علی(ع) زد و فرمود: ای علی تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی.[۲]
  • پیامبر در روزهای آخر عمرش دستور داد که دوست مرا فرا خوانید. عایشه و حفصه، ابوبکر و عمر را فراخواندند ولی پیامبر به آنها توجهی نکرد تا اینکه ام‌سلمه علی(ع) را فرا خواند و پیامبر با علی(ع) به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبکر) از منزل خارج شدند. پیامبر(ص) دستور دادند که کسی نماز را اقامه بکند وقتی دید ابوبکر آماده نماز شد پیامبر(ص) با وجود تب شدید او را کنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه کرد.[۳]

مطالعه بیشتر

  • علی محدث، سیاهترین هفته تاریخ.


منابع

  1. علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج۱۸، ص۱۹۴.
  2. کنزالعمال، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، حدیث ۲۹.
  3. مناقب ابن شهر آشوب، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج۱، ص۲۳۶.