فعالیت‌های سیاسی امام صادق علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
 
(۴۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


{{سوال}}
{{سوال}}
فعالیت‌های سیاسی امام‌صادق(ع) چه بوده‌است؟
فعالیت‌های سیاسی امام صادق(ع) چه بوده‌است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
برخلاف تصور عمومي، حركت امام صادق (ع) تنها در زمينه‏هاي علمي (با تمام وسعت و گستردگي آن) خلاصه نمي‏شد، بلكه امام فعاليت سياسي نيز داشت، ولي اين بُعد حركت امام، بر بسياري از گويندگان و نويسندگان پوشيده مانده است. در اينجا براي اينكه بي پايگي اين تصور «كه امام صادق (ع) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سياست مداخله نمي‏كرد و هيچ گونه ابتكار عمل سياسي‏اي نداشت، بلكه در جهت سياست خلفاي وقت حركت مي‏كرد» روشن گردد، نمونه‏اي از فعاليتهاي سياسي امام را ذيلا مي‏آوريم:
برخلاف تصور عمومی، حرکت [[امام صادق(ع)]] تنها در زمینه‌های علمی خلاصه نمی‌شد، بلکه امام، فعالیت سیاسی نیز داشتند. امام صادق(ع) برای ترویج امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف، از جمله [[خراسان]]، می‌فرستاد تا مردم را به ولایتش دعوت کنند. برخورد امام با یکی از نمایندگان، وسعت دانش و اشراف او بر امور را نشان می‌دهد. همچنین امام صادق(ع) با سیاست‌های [[بنی‌عباس]] مخالفت می‌کرد و انتقادهای آشکارش به [[منصور عباسی]]، نارضایتی او از حکومت عباسی را نشان می‌داد. امام با وجود فشارها، حاضر به همکاری با منصور نبود و دلیل نرفتن به دربار او را به‌روشنی بیان کرد.
- اعزام نمايندگان به منظور تبليغ امامت‏
 
امام به منظور تبليغ جريان اصيل امامت، نمايندگاني به مناطق مختلف مي‏فرستاد. از آن جمله، شخصي به نمايندگي از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولايت او دعوت كرد. جمعي پاسخ مثبت دادند و اطاعت كردند و گروهي سرباز زدند و منكر شدند، و دسته‏اي به عنوان احتياط و پرهيز (از فتنه!) دست نگهداشتند.
امام صادق(ع) از قیام [[زید بن علی]] حمایت می‌کرد. همچنین امام به جای مبارزه سیاسی مستقیم، به پرورش شاگردان در [[فقه]] و [[حدیث]] پرداخت و مکتب [[شیعه جعفری]] را پایه‌گذاری کرد که به تدریج قدرت گرفت.
آنگاه به نمايندگي از طرف هر گروه، يك نفر به ديدار امام صادق (ع) رفت. نماينده گروه سوم در جريان اين سفر با كنيز يكي از همسفران، كار زشتي انجام داد (و كسي از آن آگاهي نيافت).هنگامي كه اين چند نفر به حضور امام رسيدند، همان شخص آغاز سخن كرد و گفت: شخصي از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولايت تو دعوت كرد؛ گروهي پذيرفتند، گروهي مخالفت كردند، و گروهي نيز از روي پرهيزگاري و احتياط دست نگهداشتند.
 
امام فرمود: تو از كدام دسته هستي؟
== اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏ ==
گفت: من از دسته احتياط كار هستم.
امام به منظور تبلیغ جریان امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می‌فرستاد. شخصی به نمایندگی از امام به [[خراسان]] رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی اطاعت کردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه‌داشتند. سپس به نمایندگی از هر گروه، یک‌نفر به دیدار امام صادق(ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیز یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگه‌داشتند».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مقاتل الطالبین|سال=۱۳۸۵|نام=ابوالفرج|نام خانوادگی=اصفهانی|ناشر=المکتبة الحیدریة|مکان=تهران|صفحه=۴۰–۴۱}}</ref> امام فرمود: «تو از کدام دسته هستی؟» گفت: «من از دسته احتیاط کار هستم». امام فرمود: «تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟!» چنان‌که مشاهده می‌شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل [[کوفه]]، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است، و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می‌دهد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۳۷|مکان=تهران}}</ref>
امام فرمود: تو كه اهل پرهيزگاري و احتياط بودي، پس چرا در فلان شب احتياط نكردي و آن عمل خيانت‏آميز را انجام دادي؟!
 
چنانكه ملاحظه مي‏شود، در اين قضيه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموريت، خراسان بوده در حالي كه امام در مدينه اقامت داشته است، و اين، وسعت حوزه فعاليت سياسي امام را نشان مي‏دهد.
== امام صادق در مواجهه با عباسیان ==
- امام صادق (ع)؛ رويارويي عباسيان
=== در مواجهه با بنی‌عباس ===
چنانكه ديديم، بني عباس در آغاز كشمكش با بني اميه، شعار خود را طرفداري از خاندان پيامبر (بني هاشم) و تحقق قسط و عدل قرار دادند. در واقع، از آن‏جا كه مظلوميت خاندان پيامبر در زمان حكومت امويان دلهاي مسلمانان را جريحه دار ساخته بود، و از طرف ديگر امويان بنام خلافت اسلامي از هيچ ظلم و ستمي فروگذاري نمي‏كردند، بني عباس با استفاده از تنفر شديد مردم از بني اميه و به عنوان طرفداري از خاندان پيامبر توانستند در ابتداي امر پشتيباني مردم را جلب كنند.
[[بنی‌عباس]] در آغاز درگیری با [[بنی‌امیه]]، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر و تحقق عدل قرار دادند. از آن‌جا که مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حکومت امویان دل‌های مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمی‌کردند، بنی‌عباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنی‌امیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند توجه مردم را جلب کنند. ولی نه تنها وعده‌های آنان در مورد رفع مظلومیت خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلکه طولی نکشید که برنامه‌های ضداسلامی بنی‌امیه، این بار با شدت بیشتر اجرا گردید، به طوری که مردم، بازگشت حکومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا که حکومت سفاح، اولین خلیفه عباسی، کوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایه‌های حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در سختی نبودند، اما با روی کار آمدن [[منصور دوانیقی]]، فشارها شدت یافت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref>
ولي نه تنها وعده‏هاي آنان در مورد رفع مظلوميت از خاندان پيامبر و اجراي عدالت عملي نشد، بلكه طولي نكشيد كه برنامه‏هاي ضد اسلامي بني اميه، اين بار با شدت و وسعتي بيشتر اجرا گرديد، به طوري كه مردم، باز گشت حكومت اموي را آرزو نمودند! از آنجا كه حكومت سفاح، نخستين خليفه عباسي، كوتاه مدت بود و در زمان وي هنوز پايه‏هاي حكومت عباسيان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتري متوجه مردم شد و خاندان پيامبر نيز زياد در تنگنا نبودند، اما با روي كار آمدن منصور دوانيقي، فشارها شدت يافت. از آن‏جا كه منصور مدت نسبتاً طولاني، يعني حدود بيست و يك سال، با امام صادق (ع) معاصر بود، لذا بي مناسبت نيست كه قدري پيرامون فشارها و جنايتهاي او در اين مدت طولاني به بحث و بررسي پردازيم:
 
- امام صادق (ع) و رخدادهاي سياسي
=== برخورد با منصور عباسی ===
الف: قيام زيد
امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی‌داد. امام صادق(ع) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این‌که امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده‌اند، پنهان نمی‌داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مستدرک الوسائل|سال=۱۴۰۹|نام=میرزا حسین|نام خانوادگی=نوری|ناشر=مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه|جلد=۱۲|صفحه=۳۰۷|مکان=بیروت}}</ref>
در دوران حيات امام صادق - عليه السلام - حوادث سياسي مهمي رخ داد كه از جمله آنها جنبش علويان (قيام زيد بن علي در سال 122 و قيام محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهيم در سالهاي 145 و 146 هجري) و جنبش عباسيان بود كه به دنبال آن حكومت اموي سقوط كرده و عباسيان روي كار آمدند. جدايي عباسيان و علويان نيز كه زمينه‌هاي آن قبل از به حكومت رسيدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثي است كه در زمان آن حضرت به وقوع پيوست.
 
در اينجا نمي‌توان مسائل سياسي و ديني مهمي را كه از اوائل قرن اول هجري به دست علويان و عباسيان (مجموعا بني هاشم) به وجود آمده به طور مفصل و كامل مطرح كرد، اما كوشش خواهيم كرد آن مقدار از مسائل مزبور را كه به نوعي ارتباط با امام صادق - عليه السلام - دارد توضيح دهيم.
ابن عنبه می‌نویسد: «منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.» فعالیت‌های امام به‌طور عمده در پنهانی انجام می‌گرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل‌بیت(ع) دستور می‌داد، چنان‌که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می‌زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. چنان‌که روزی به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟» امام در جواب فرمود: «ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟» بدین‌گونه بود که امام نارضایی خود را نسبت به حکومت او ابراز می‌داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=، کشف الغمه فی معرفه الأئمه،، ش، ج ۲، ص ۲۰۹–۲۰۸.|سال=۱۴۰۴|نام=علی بن عیسی|نام خانوادگی=اربلی|ناشر=مؤسسة الأعلمی للمطبوعات|جلد=۲|صفحه=۲۰۹–۲۰۸|مکان=بیروت}}</ref>
محبوبيتي كه علويان ـ به ويژه فاطميان ـ در ميان دوستاران اهل بيت داشتند، آل عباس نداشتند. اين وضعيت دلائل متعددي داشت كه برخوردهاي شخص پيامبر با آنان از مهمترين آنها بود. افزون بر اين، مسأله امامت امير مؤمنان و فرزندانش كه حداقل براي شيعيان، مسأله بسيار با اهميتي بود، ميزان اين محبوبيت را بالا مي‌برد. فاطميان تنها بقاياي نسل رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بودند كه اين امر نيز مي‌توانست ارزش و موقعيت ويژه‌اي به آنها بدهد.
 
پس از شهادت امام حسين - عليه السلام -، محمدبن حنفيه بود كه براي مدتي، از موقعيت اجتماعي ـ سياسي قابل توجهي برخوردار بود، اما شخصيت علمي و اخلاقي امام سجاد - عليه السلام - كم‌كم جاي خود را در جامعه باز كرد و به صورت تنها شخصيت مورد توجه در ميان اهل بيت رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - درآمد. او تنها پسر از فرزندان حسين بن علي - عليه السلام - بود كه از حادثه هولناك كربلا جان سالم بدر برد و با بقاي خود مانع از آن شد كه سلسله نسل فاطمه دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - از طريق امام حسين - عليه السلام - در تاريخ از ميان برود.
== در فرایند قیام زید ==
عبدالله بن عباس از شخصيت‌هاي علمي معروف صدر اسلام بود كه مصاحبت رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - را درك كرد و يكي از بزرگترين و موثق‌ترين محدثان عصر خود به شمار مي‌آمد. تا زماني كه زنده بود (سال 68) اختلافي ميان علويان و بني عباس وجود نداشت، اما پس از او به تدريج اختلاف آغاز شد. گو اين كه نه تنها او كه هيچ يك از عباسيان در كربلا حاضر نشدند. در اوائل قرن دوم، عباسيان به فكر استقلال از علويان افتاده و در خفا مردم را به سوي خود دعوت مي‌كردند؛ اما اميد چنداني به پيروزي خود نداشتند. علت اين امر هم آن بود كه از نظر مردم، آل علي تنها بازماندگان نسل پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - به شمار مي‌آمدند. مظلوميت اين خانواده به خصوص پس از حادثه جانگداز كربلا، حيثيت اجتماعي آنان را ميان مردم به طور شگفتي بالا برده بود.
[[زید بن علی]]، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم‌گیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref>
حركتي كه زيدبن علي بن الحسين - عليه السلام - آغاز كرد، تأكيدي بر اهميت علويان در ميان مردم عراق بود. زيدبن علي، برادر امام باقر - عليه السلام - بود و با توجه به اهميت زيادي كه امام باقر از لحاظ علمي در جامعه داشت، موقعيت چشم گيري براي زيد و حركت انقلابي او به وجود نيامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوي بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.
 
امام باقر - عليه السلام - در سال 114 يا 117 رحلت فرمود و پس از آن امام صادق - عليه السلام - به عنوان ششمين امام از امامان شيعه - عليه السلام -، نظرها را به سوي خود جلب كرد. اواخر دهه دوم قرن دوم، زيد پس از پشت سر گذاشتن يك سلسله اختلافات و مشاجرات لفظي با هشام بن عبدالملك، تصميم به اعتراض عليه قدرت حاكم گرفت و در صفر (سال 122) در كوفه دست به يك حركت انقلابي زده و پس از دو روز درگيري نظامي به شهادت رسيد. آنچه در اينجا براي ما اهميت دارد، مسأله برخورد امام صادق - عليه السلام - با خروج زيد و با فرقه‌اي به نام زيديه ـ كه پس از شهادت زيد موجوديت خود را در عراق آغاز كرده بود ـ مي‌باشد.
مسئله برخورد امام صادق(ع) با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه می‌باشد. در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق(ع) بوده است، چنان‌که از او نقل شده که می‌گفت: «جعفر امامنا فی الحلال و الحرام». «جعفر، امام ما در حلال و حرام است».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۶۱–۳۵۶|مکان=تهران}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=رجال النجاشی|سال=۱۴۰۷|نام=احمد بن علی|نام خانوادگی=نجاشی|ناشر=مؤسسه النشر الاسلامی|صفحه=۱۳۰|مکان=قم}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کفایه الاثر|سال=۱۴۰۱|نام=ابوالقاسم|نام خانوادگی=خزار قمی|ناشر=موسسه بعثت|صفحه=۳۲۷|مکان=قم}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره و قیام زید بن علی|سال=۱۳۹۱|نام=سید محمد علی|نام خانوادگی=حیدری|ناشر=مؤسسه فرهنگی پژوهشی چشمه|صفحه=۴۹ به بعد|مکان=تهران}}</ref> در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است: «رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها». «خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، که اگر پیروز می‌شد وفا می‌کرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه‌کسی بسپارد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره پیشوایان|سال=۱۳۹۷|نام=مهدی|نام خانوادگی=پیشوایی|ناشر=موسسه امام صادق|صفحه=۳۸۵|مکان=تهران}}</ref>
در برخي از روايات شيعه آمده است كه زيد از معتقدان به امامت امامان شيعه از جمله امام باقر و صادق - عليه السلام - بوده است، چنانكه از او نقل شده كه مي‌گفت: جعفر امامنا في الحلال و الحرام.[1] جعفر، امام ما در حلال و حرام است.
 
و در روايتي از امام صادق - عليه السلام - درباره زيد چنين آمده است:
پس از [[قیام زید]] و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنی‌عباس، بنی‌الحسن از بنی‌الحسین جدا شدند<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=خطط مقریزی|سال=۱۹۹۸|نام=قی‌الدین احمد بن علی|نام خانوادگی=المقریزی|جلد=۴|صفحه=۳۰۷|مکان=بیروت}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نامه دانشوران|سال=۱۳۷۸|نام خانوادگی=گروهی از نویسندگان|ناشر=شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی|جلد=۵|صفحه=۹۲|مکان=تهران}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=فوات الوفیات|سال=۱۹۷۳|نام=محمد بن شاکر|نام خانوادگی=کتبی|ناشر=دار صادر|جلد=۱|صفحه=۲۱۰|مکان=بیروت}}</ref> و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی‌الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی(ع) را مورد توجه خود قرار دادند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عیون اخبار الرضا|سال=۱۴۱۰|نام خانوادگی=قتیبه دینوری|ناشر=دار الکتب العلمیة|جلد=۱|مکان=بیروت|فصل=باب۲۵}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=، آمالی صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰.|سال=۱۳۷۶|نام خانوادگی=شیخ صدوق|ناشر=کتابچی|صفحه=۴۰|مکان=تهران|فصل=مجلس۱۰}}</ref>
رحمه الله، اما أنَّه كان مؤمناً و كان عالما و كان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفي، اما أنَّه لو ملك يعرف كيف يُضَعْها.[2]
 
خدا او را رحمت كند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گويي بود، كه اگر پيروز مي‌شد وفا مي‌كرد و اگر زمام امور را به دست مي‌گرفت، مي‌دانست آن را به دست چه كسي بسپارد.
این‌ها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان نام نهاده شد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سیره و قیام زید بن علی|سال=۱۳۶۴|نام=عبدالرحمن|نام خانوادگی=خلیل‌اللهیان|ناشر=مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم|صفحه=۱۶۸|مکان=قم}}</ref>
در اين زمينه، روايات زيادي نقل شده، چنانكه روايات ديگري هم، كه با مضمون اين روايات تعارض دارد، نقل شده است. ممكن است زيد امامت علمي امام صادق - عليه السلام - را پذيرفته باشد اما امامت سياسي آن حضرت را نپذيرفته و درباره قيام، بدون اذن صريح آن حضرت دست به اين اقدام زده باشد. به هر روي، در اين حركت شورشي را عليه امويان ـ كه از نظر وي سمبل جاهليت بودند ـ رهبري كرد كه نزديك به هشتاد سال ميان خانواده او و آنها بر سر خلافت اسلامي جنگ و جدالهايي در جريان بود. در رواياتي چند از امام صادق - عليه السلام - خبر شهادت زيد در محله كناسه كوفه از قبل خبر داده شده است.[3]
 
در نقل ديگري آن حضرت در برابر كساني از شيعيان كه از زيد تبري مي‌جستند، او را تأييد فرموده است.[4] هر دو قسم اين روايات در مصادر اهل سنت نقل شده است اما سر جمع رضايت امام را از اصل قيام نشان نمي‌دهد؛ به ويژه كه در كافي و برخي ديگر از جوامع حديثي شيعه، انتقادهايي عليه قيام زيد صورت گرفته است. با اين همه، مسلم است كه حضرت به قيام زيد، به عنوان «قيامي بر ضد ستمگري» مي‌نگريستند، چنانكه شخصيت اخلاقي زيد را نيز تأييد مي‌فرمودند و حاضر نبودند كسي به ايشان جسارت كند. در نقلي آمده است كه حكيم بن عياش كلبي كه عثماني مذهب بود در شعري گفت:
در حدیثی آمده است: «زیدیان امام صادق را متهم می‌کردند که ایشان اعتقاد به [[جهاد در راه خدا]] ندارد».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=وسائل الشیعه|سال=۱۴۱۳|نام=شیخ عباس|نام خانوادگی=قمی|ناشر=مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام|جلد=۲|صفحه=۳۲|مکان=قم}}</ref>امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: «ولکنّی أکْره أن أدع علمی الی جهلهم». «ولی من نمی‌خواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم».<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تنقیح المقال فی علم الرجال|سال=۱۴۱۲|نام=عبدلله|نام خانوادگی=مامقانی|ناشر=مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام|جلد=۱|صفحه=۴۶۸|مکان=قم}}</ref>
صَلَبًنا لكم زيدا علي جِذْع نخلةٍ و لم أرُ مهديَا علي الجِذْع يُصْلب
 
و قِستُم بِعْثمان عليَا سفاهة‏ً و عثمانْ خير‏‎ٌ من علي و أطيب
== دعوت از ابوسلمه ==
ما زيد را بر شاخه‌هاي نخل به دار آويختيم و مهدي‌اي ديده نشده كه به شاخ نخل به دار آويخته شود. شما از روي سفاهت علي را با عثمان مقايسه كرديد در حالي كه عثمان بهتر و پاك‌تر از علي است.
سیاست نخست امام صادق(ع) یک سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود که از نظر فقهی و روایی از بنیان‌گذاران [[تشیع جعفری]] به‌شمار آمده‌اند. برای این کار به راه انداختن یک جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاکمیت آغاز و دستیابی به پیروزی از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتاب‌زده بود که نه تنها دوام نمی‌آورد بلکه فرصت طلبان از آن بهره‌برداری می‌کردند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=مستدرک الوسائل|سال=۱۴۰۹|نام=میرزا حسین|نام خانوادگی=نوری|ناشر=مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه|جلد=۱۲|صفحه=۲۰۳–۲۹۱|مکان=بیروت}}</ref>
زماني كه اين شعر به امام صادق - عليه السلام - رسيد، حضرت در حالي كه دستانشان لرزان بود به آسمان بلند كردند و فرمودند: اللهم إن كان عندك كاذباً فَسلَّط عليه كلبك. خداوندا! اگر دروغگوست، سگ خود را بر او مسلط فرما.
 
گفته شده كه بني اميه او را براي كاري به كوفه فرستادند كه در راه شيري او را كشت. وقتي خبر به امام صادق - عليه السلام - رسيد، آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: الحمدْلله الذي أَنْجُزَنا ما وعدنا.[5]
در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، همراه با این تلاش‌ها آن عده از طالبیان که بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند. نتیجه کار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت که روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار می‌کردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کم‌کم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب|سال=۱۳۸۰|نام خانوادگی=ابن عنبه|ناشر=المطبعة الحیدریة|صفحه=۱۹۵|مکان=بیروت}}</ref>
در نقل ديگري آمده كه حضرت از ابوولاد كاهلي درباره زيد سؤال كردند. او گفت: او را در حالي كه مصلوب بود ديدم. كساني او را شماتت مي‌كردند و افرادي ستايشش مي‌نمودند. حضرت فرمود: ستايش كنندگان با او در بهشتند و شماتت كنندگان شريك خون او.[6]
پس از قيام زيد و به خصوص به دنبال روي كار آمدن بني عباس، بني الحسن از بني الحسين جدا شدند و به بهانه زيد و فرزندش يحيي، روي كار آوردن يكي از بني الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسين بن حسن بن علي - عليه السلام - را وجهه همت خود قرار دادند. اينها به تدريج گروهي از شيعيان را نيز به دور خويش جمع كردند كه عنوان زيديه بر آنان اطلاق گرديد. همانگونه كه پس از اين خواهيم ديد در ميان جعفري‌ها و زيدي‌ها اختلافات شديد و مبارزات داغي آغاز شد كه در جريان آن، زيديها، امام صادق - عليه السلام - را آماج ايراد اتهاماتي قرار دادند. در حديثي آمده است: زيديان امام صادق را متهم مي‌كردند كه ايشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام اين اتهام را از خود رد كرده، فرمود:
ولكنّي أكْره أن أدع علمي الي جهلهم.[7] ولي من نمي‌خواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم.
ب: امام صادق - عليه السلام - و دعوت ابوسلمه سياست نخست امام صادق - عليه السلام - يك سياست فرهنگي و در جهت پرورش اصحابي بود كه از نظر فقهي و روايي از بنيان گذاران تشيع جعفري به شمار آمده‌اند. تلاشهاي سياسي امام در برابر قدرت حاكمه در آن وضعيت، در محدوده نارضايي از حكومت موجود، عدم مشروعيت آن و ادعاي امامت و رهبري اسلام در خانواده رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بود. از نظر امام صادق - عليه السلام - تعرض نظامي عليه حاكميت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم ـ كه مهمترينش كار فرهنگي بود ـ جز شكست و نابودي نتيجه ديگر نداشت. براي اين كار به راه انداختن يك جريان شيعي فراگير با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قيامي عليه حاكميت آغاز و حصول به پيروزي از آن ممكن باشد وگرنه يك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نمي‌آورد بلكه فرصت طلبان از آن بهره‌برداري مي‌كردند.
چنانكه در جريان حركتي كه زيدبن علي و پس از آن يحيي بن زيد در خراسان به آن دست زدند، بني عباس بيشترين بهره را برده و در عمل، خود را به عنوان مصداق شعار «الرضا من آل محمد» تبليغ كردند. همراه با اين تلاشها آن عده از طالبيان كه بنا به نقل برخي، به طرفداري از جانشيني ابوهاشم بن محمد بن حنفيه فعال بودند به قتل رساندند.
نتيجه كار بعدها معلوم شد؛ زيرا فقه جعفري، بنيانگذار تشيع نيرومندي گشت كه روز به روز اوج بيشتري گرفت، اما زيديه و خوارج كه منحصراً در خط سياست كار مي‌كردند، طولي نكشيد كه دچار محدوديت فرهنگي شده و كم‌كم موضع نسبتا نيرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند. در نتيجه بني عباس به پيروزي سياسي ـ نظامي رسيده و زمام امور كشور پهناور اسلامي را به دست گرفتند. اين در حالي بود كه كانديداي بني هاشم، يك نفر از فرزندان امام حسن - عليه السلام - به نام محمد بن عبدالله بود كه پس از اين از وي سخن خواهيم گفت. در اينجا ازرابطه امام صادق - عليه السلام - با قيام بني عباس بحث مي‌كنيم:
كار اصلي دعوت بني عباس به دست دو نفر ـ ابو سلمه خلال كه به عنوان وزير آل محمد شهرت داشت [8] و ابومسلم خراساني ـ انجام شد. چنانكه در جاي خود روشن شده، در ابتدا شعار اصلي نهضت دعوت به «الرضا من آل محمد» بود. آنچه كه مردم از اين شعار در مي‌يافتند اين بود كه قرار است شخصي از خاندان رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - كه طبعا جز علويان كسي نمي‌توانست باشد، بايد به خلافت برسد. ولي ضعف سياسي علويان و تلاش بي وقفه بني عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغيير داد. در عين حال تا آخرين روزها، در عراق كليد كار در دست ابوسلمه خلال بود كه در كوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آنكه به محض سقوط امويان از مردم براي سفاح بيعت گرفت. اما چندي بعد به اتهام دعوت براي علويان و اينكه تلاش مي‌كرده علويان را جايگزين عباسيان نمايد، كشته شد. ماجرا از اين قرار بود كه ابوسلمه نامه‌اي به امام صادق - عليه السلام - و دو نفر ديگر از علويان نوشت و ابراز تمايل كرد تا در صورت قبول آنها، براي ايشان بيعت بگيرد. امام صادق - عليه السلام - آگاه بود كه چنين دعوتي پايه‌اي ندارد. حتي اگر پايه‌اي هم مي‌داشت، امام وضعيت را براي رهبري يك امام شيعه مناسب نمي‌ديد.
از نظر امام صادق - عليه السلام - دعوت ابوسلمه نمي‌توانست جدي تلقي شود. از اين رو در پاسخ نامه او، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شيعه شخص ديگري است.»[9] در نقلهاي ديگري آمده است كه ابومسلم نيز در اين باره نامه‌اي به امام صادق - عليه السلام - نوشته بود كه امام در پاسخ او مرقوم داشت:
ما أنت من رجالي و لا الزَّمان زماني.[10] نه تو از داعيان من هستي و نه زمان، زمان من است.
در هر صورت، عكس‌العمل امام در برابر اين حركت، احتياط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. چنانكه اتخاذ همين مواضع را با عبدالله بن حسن درباره فرزندش محمد ـ نفس زكيه ـ نيز توصيه فرمود. وفاداري ابوسلمه به بني عباس و تثبيت امامت در خاندان آنها، نشان از جدي نبودن دعوت او است.
حتي اگر فرض شود كه او در دعوت خود مصمم بوده ولي به كرسي نشاندن چنين امري با وجود اشخاصي چون ابومسلم و عباسيان عملي نبوده و پذيرفتن آن، افتادن در ورطه نابودي بود. شايد قتل ابوسلمه و ابومسلم به دست عباسيان، بهترين شاهد بر اين امر باشد.
ج: برخورد با منصور
بخش اخير زندگي امام صادق - عليه السلام - مصادف بود با دوران حكومت منصور. امام صادق - عليه السلام - در ميان بني هاشم به عنوان يك شخصيت معنوي منحصر به فرد مطرح بود. [11]او در زمان منصور از شهرت علمي برخوردار بوده و مورد توجه بسياري از فقيهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبيعي بود كه منصور با توجه به كينه شديدي كه نسبت به علويان داشت، آن حضرت را به شدت زير نظر گرفته و اجازه زندگي آزاد به او نمي‌داد. امام صادق - عليه السلام - نيز همانند پدرانش اعتقاد خود را داير بر اين كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و ديگران آن را غصب كرده‌اند، پنهان نمي‌داشت و برخورد بعضي از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شيعه به اين امر است.
امام صادق - عليه السلام - در حديثي مي‌فرمايد:
بْنِي الاسلام علي الخمس، علي الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم والولايه، قال زراره: فقلت: أي شيء من ذلك أفضل؟ فقال: الولايه أفضل لأنها مفتاحْهْنُّ والوالي هو الدليل عليهن.[12]
اسلام روي پنج اصل استوار است، نماز، زكات، حج، روزه و ولايت. زراره مي‌گويد: پرسيدم: كدام يك از اينها از اهميت بيشتري برخوردار است؟ فرمود: ولايت، زيرا ولايت كليد اصول ديگر است و والي است كه مردم را به اين مطالب هدايت مي‌كند.
در اين روايت، ولايت به عنوان اصلي مطرح شده كه اجراي ديگر اصول، در گرو وجود آن است. اين روش براي منصور بسيار خطرناك بود. به اين جهت مترصد فرصتي بود تا به بهانه‌اي امام را به شهادت برساند. ابن عنبه مي‌نويسد: منصور بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفت ولي خدا او را حفظ كرد.[13]
فعاليت‌هاي امام به طور عمده در پنهاني انجام مي‌گرفت و آن حضرت مكرر اصحاب خود را به كتمان و حفظ اسرار اهل بيت- عليه السلام - دستور مي‌داد، چنانكه روايات زيادي در اين زمينه از آن حضرت نقل شده است.[14] به اين جهت، چگونگي كار امام در تاريخ، به طور دقيق گزارش نشده است، اما همانگونه كه پيش از اين گفتيم، رهبري شيعه به طور مسلم داراي برنامه‌ها و فعاليت‌هاي پنهاني در جهت انسجام امامي مذهبان بوده، چيزي كه در دوره‌هاي بعد آثارش هويدا گشت.
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور ـ جز در موارد سرباز مي‌زد و به همين سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار مي‌گرفت.[15]چنانكه روزي به آن حضرت گفت: چرا مانند ديگران به ديدار او نمي‌رود؟ امام در جواب فرمود:
ليس لنا ما نخافك من أجله و لا عندك من أمر الآخرة مانرجوك له ولا أنت في نعمة فنهنّيك و لا تراها نقمة فنعزّيك بها، فما نصنع عندك؟[16]
ما كاري نكرده‌ايم كه به جهت آن از تو بترسيم؛ و از امر آخرت پيش تو چيزي نيست كه به آن اميدوار باشيم؛ و اين مقام تو در واقع نعمتي نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتي براي خود نمي‌داني كه تو را دلداري بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟
بدينگونه بود كه امام نارضايي خود را نسبت به حكومت او ابراز مي‌داشت، چنانكه با توصيه‌هاي سياسي به افراد مانند: «اياك و مجالسة الملوك»[17]، «بر تو باد كه از همنشيني پادشاهان دوري كني» ياران خود را نيز از همنشيني سلاطين بر حذر مي‌داشت. و نيز مي‌فرمود: «كفارة عمل السلطان الإحسانْ إلي الاخوان».[18] كفاره همكاري با سلطان، نيكي به برادران است.
آن حضرت عالماني را كه به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از اين كار بيم داده و مي‌فرمود: الفقهاء أ‎ُمناء الرّْسل فاذا رأيتم الفقهاء قد ركبوا الي سلاطين فاتّهموهم.[19]
فقيهان امناي پيامبرانند، اگر فقيهي را ببينيد كه پيش سلاطين رفت و آمد دارد، او را متهم كنيد.
روزي منصور از آن حضرت پرسيد:
يا أبا عبدالله! لِمُ خَلَقُ الله تعالي الذُّباب؟ فقال: ليذِلَّ به الجبابره.[20]
اي ابا عبدالله! خدا پشه را براي چه آفريده است؟ فرمود: براي اين كه دماغ زورگويان را به خاك بمالد.
در نقل ديگري آمده است كه منصور به امام گفت:
نحن و أنتم في رسول الله سواء، فقال: لو خطب اليكم رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - قد تزو‏ّج منكم لجاز له و لايجوز أن يتزو‏ّج منّا، فهذا دليل علي أنّا منه و هو منّا.
نسبت ما و شما به رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - برابر است. حضرت فرمود: اگر از دختران شما خواستگاري كند مجاز است اما از ما نمي‌تواند. اين دليل آن است كه ما از او هستيم و او از ما.[21]
رواياتي كه تحت عنوان: «لا تحاكموا الي الطاغوت»، «طغيانگران را به داوري انتخاب نكنيد» از امام صادق - عليه السلام - نقل شده، نشانه طرز برخورد وي با قدرت حاكم است. آن حضرت در جواب سؤالي در اين زمينه فرمود:
... من تحاكم اليهم ـ السّْلطان و القضّاة ـ في حق او باطل، فانَّما تحاكم الي الطاغوت...[22]
هر كس داوري در امور خود اعم؛ از حق يا باطل را به آنان ـ حاكم يا قضات منصوب وي ـ واگذار كند، او طغيانگري را به داوري پذيرفته است.
كساني چنين تصور كرده‌اند كه امام لزوما بايد در صدد تحريك مردم براي قيام بر ضد حاكميت بر مي‌آمد. بايد گفت اين باور و عقيده زيديان بود كه در عين داشتن قيامهاي سخت بر ضد حكومت عباسي، داراي پشتوانه فقهي و فرهنگي محكم و ريشه نبودند. چنين امري در تاريخ شيعه بوده كه مذهب اماميه بيشتر در پي تحكيم بنيادهاي فكري خود بوده و شايد همين امر موجب شده تا از همان زمان، نام مذهب شيعه از نام امام صادق - عليه السلام - كه در اين جهت از ساير امامان ممتاز بودند، به عنوان مذهب جعفري شناخته شود.[23]
در حقيقت، امامت آن حضرت از اين زاويه بايد مورد بحث واقع شود، امامتي كه در نهايت از سياست فرهنگي به معناي مصطلح آن مي‌رسد. از اينجا است كه مي‌توان به اشتباه فاحشي كه شهرستاني مرتكب آن شده، پي برد. او در مقام وصف برخورد اجتماعي امام مي‌نويسد:
ما تعر‏ّض للامامة قطُّ ولا نازع أحُداً في الخلافة قطّ.[24]
هرگز به فكر امامت نيافتاده و با كسي بر سر خلافت به مبارزه نپرداخت. در اصل، امام هويت جامعه شيعه را حفظ كرد و در برابر حاكميت، امامت خود را بر اين جامعه استقرار بخشيد و اين خود عين سياست و مبارزه بر ضد حكومت است. در اينجا به عنوان يك شاهد، روايتي را نقل مي‌كنيم: حسن بن صالح بن حي و يارانش نزد امام صادق - عليه السلام - آمدند. حسن خطاب به آن حضرت گفت:
يابن رسول الله ما تقول في قول الله تعالي: «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أُولِي الأمًر منكم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمة منّا أهل البيت.
اي فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آيه «از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد چيست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسيدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بيت است.[25]
د: برخورد امام با نفس زكيه
اختلاف ميان فرزندان امام حسن و امام حسين - عليه السلام - از آنجا پديد آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد [26] معرفي كرد. پس از آن بود كه اين اختلاف شدت گرفت و البته عباسيان نيز در طول زمان، در تشديد اين اختلاف فعاليت مي‌كردند. بعد از قيام و شهادت زيد، بني هاشم، از علوي و عباسي ـ به جز امام صادق و چند نفر ديگرـ بر بيعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتي كه از حركت پشت پرده عباسيان داريم، بايد شركت آنها در اين جنبش موقت را براي استفاده از آن دانست.
توان گفت هم كه در آن زمان هنوز اميد آن كه به قدرت مستقلي برسند نداشتند و به همين مقدار كه در جنبش نفس زكيه به نوايي برسند، راضي بودند. جريان بيعت علويان و عباسيان با نفس زكيه را، ابوالفرج اصفهاني به تفصيل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسيان داود بن علي، ابراهيم امام، صالح بن علي، منصور و سفاح در اين بيعت حاضر بودند. زماني كه در آن محفل از امام صادق - عليه السلام - سخن به ميان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكيه گفت: لا نريد جعفراً لئلاّ يفسد عليكم أمركم؛ حضور جعفر در اينجا لزومي ندارد؛ زيرا او كار شما را خراب مي‌كند. زماني هم كه امام مخالفت خود را با قيام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن اين عمل او را حمل بر حسادت كرد.[27] بيعت مزبور به جايي نرسيد و عباسيان به قدرت رسيدند. بعدها، نفس زكيه فعاليت خود را آغاز كرد و در سال 145 در مدينه شوريد اما اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد. برادرش ابراهيم هم در سال 146 در بصره شوريد كه او نيز كشته شد.در جريان شورش نفس زكيه در مدينه، امام صادق - عليه السلام - از مدينه خارج شده و به منطقه فُر‎‏ْع در راه مدينه به مكه رفتند و پس از پايان ماجرا به مدينه بازگشتند.[28] پيش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگيزي عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف ميان خود و آنها را به وي يادآور شد و با اشاره به آيه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لايخرجون معهم...) اشاره كردند كه اين حركتي مورد حمايت عامه مردم نيست.[29]
بسياري از وابستگان به بني الحسن هم در زندان منصور در گذشتند كه فهرست نام آنها را ابوالفرج آورده است. اين قيامها و شكستها، سرآغاز قيامهاي بعدي بود كه به طور عمده با شكست مواجه شد. نخستين قيام پيروز در شرق اسلامي، در طبرستان رخ داد كه منجر به تأسيس دولت زيدي در اين ديار شد. در اين باره به تفصيل در «تاريخ تشيع در ايران» سخن گفته‌ايم.
اين مسأله گذشت و طولي نكشيد كه هر دو برادر ـ محمد بن عبدالله بن حسن در مدينه و ابراهيم در بصره ـ قيام كرده و پس از درگيري نظامي كوتاهي با نيروهاي عباسي كشته شدند. اين شكست سرآغاز شكستهاي ديگري براي زيديها بود كه در عراق و ايران دست به شورش نظامي زدند، گرچه يكي از اين قيامها ـ قيام حسن بن زيد ـ در طبرستان به پيروزي نسبي نائل آمد و براي مدتي ـ نزديك به نيم قرن (نيمه دوم قرن سوم) دوام آورد.
{{پایان پاسخ}}


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =مهدویت
  | شاخه اصلی =تاریخ اسلام
|شاخه فرعی۱ =ویژگی‌های امام زمان(ع)
|شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۲ =امام صادق(ع)
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۵


سؤال

فعالیت‌های سیاسی امام صادق(ع) چه بوده‌است؟


برخلاف تصور عمومی، حرکت امام صادق(ع) تنها در زمینه‌های علمی خلاصه نمی‌شد، بلکه امام، فعالیت سیاسی نیز داشتند. امام صادق(ع) برای ترویج امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف، از جمله خراسان، می‌فرستاد تا مردم را به ولایتش دعوت کنند. برخورد امام با یکی از نمایندگان، وسعت دانش و اشراف او بر امور را نشان می‌دهد. همچنین امام صادق(ع) با سیاست‌های بنی‌عباس مخالفت می‌کرد و انتقادهای آشکارش به منصور عباسی، نارضایتی او از حکومت عباسی را نشان می‌داد. امام با وجود فشارها، حاضر به همکاری با منصور نبود و دلیل نرفتن به دربار او را به‌روشنی بیان کرد.

امام صادق(ع) از قیام زید بن علی حمایت می‌کرد. همچنین امام به جای مبارزه سیاسی مستقیم، به پرورش شاگردان در فقه و حدیث پرداخت و مکتب شیعه جعفری را پایه‌گذاری کرد که به تدریج قدرت گرفت.

اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏

امام به منظور تبلیغ جریان امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می‌فرستاد. شخصی به نمایندگی از امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت کرد. جمعی اطاعت کردند و گروهی نپذیرفتند، و افرادی به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه دست نگه‌داشتند. سپس به نمایندگی از هر گروه، یک‌نفر به دیدار امام صادق(ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیز یکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص گفت: «شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگه‌داشتند».[۱] امام فرمود: «تو از کدام دسته هستی؟» گفت: «من از دسته احتیاط کار هستم». امام فرمود: «تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل زشت را انجام دادی؟!» چنان‌که مشاهده می‌شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل کوفه، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی که امام در مدینه اقامت داشته است، و این وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می‌دهد.[۲]

امام صادق در مواجهه با عباسیان

در مواجهه با بنی‌عباس

بنی‌عباس در آغاز درگیری با بنی‌امیه، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر و تحقق عدل قرار دادند. از آن‌جا که مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حکومت امویان دل‌های مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی دریغ نمی‌کردند، بنی‌عباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنی‌امیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند توجه مردم را جلب کنند. ولی نه تنها وعده‌های آنان در مورد رفع مظلومیت خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلکه طولی نکشید که برنامه‌های ضداسلامی بنی‌امیه، این بار با شدت بیشتر اجرا گردید، به طوری که مردم، بازگشت حکومت اموی را آرزو کردنند! از آنجا که حکومت سفاح، اولین خلیفه عباسی، کوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایه‌های حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در سختی نبودند، اما با روی کار آمدن منصور دوانیقی، فشارها شدت یافت.[۳]

برخورد با منصور عباسی

امام صادق(ع) در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی‌داد. امام صادق(ع) نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این‌که امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب کرده‌اند، پنهان نمی‌داشت.[۴]

ابن عنبه می‌نویسد: «منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ کرد.» فعالیت‌های امام به‌طور عمده در پنهانی انجام می‌گرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل‌بیت(ع) دستور می‌داد، چنان‌که روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز می‌زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت. چنان‌که روزی به آن حضرت گفت: «چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟» امام در جواب فرمود: «ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چکار داریم؟» بدین‌گونه بود که امام نارضایی خود را نسبت به حکومت او ابراز می‌داشت.[۵]

در فرایند قیام زید

زید بن علی، برادر امام باقر(ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم‌گیری برای زید و حرکت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.[۶]

مسئله برخورد امام صادق(ع) با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه می‌باشد. در برخی از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق(ع) بوده است، چنان‌که از او نقل شده که می‌گفت: «جعفر امامنا فی الحلال و الحرام». «جعفر، امام ما در حلال و حرام است».[۷][۸][۹][۱۰] در روایتی از امام صادق(ع) درباره زید چنین آمده است: «رحمه الله، اما أنَّه کان مؤمناً و کان عالماً و کان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملک یعرف کیف یُضَعْها». «خدا او را رحمت کند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، که اگر پیروز می‌شد وفا می‌کرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه‌کسی بسپارد».[۱۱]

پس از قیام زید و به خصوص به دنبال روی کار آمدن بنی‌عباس، بنی‌الحسن از بنی‌الحسین جدا شدند[۱۲][۱۳][۱۴] و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی‌الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی(ع) را مورد توجه خود قرار دادند.[۱۵][۱۶]

این‌ها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان نام نهاده شد.[۱۷]

در حدیثی آمده است: «زیدیان امام صادق را متهم می‌کردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد».[۱۸]امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: «ولکنّی أکْره أن أدع علمی الی جهلهم». «ولی من نمی‌خواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم».[۱۹]

دعوت از ابوسلمه

سیاست نخست امام صادق(ع) یک سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود که از نظر فقهی و روایی از بنیان‌گذاران تشیع جعفری به‌شمار آمده‌اند. برای این کار به راه انداختن یک جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاکمیت آغاز و دستیابی به پیروزی از آن ممکن باشد وگرنه یک اقدام ساده و شتاب‌زده بود که نه تنها دوام نمی‌آورد بلکه فرصت طلبان از آن بهره‌برداری می‌کردند.[۲۰]

در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، همراه با این تلاش‌ها آن عده از طالبیان که بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند. نتیجه کار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت که روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار می‌کردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کم‌کم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند.[۲۱]

منابع

  1. اصفهانی، ابوالفرج (۱۳۸۵). مقاتل الطالبین. تهران: المکتبة الحیدریة. ص. ۴۰–۴۱.
  2. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۳۷.
  3. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  4. نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۳۰۷.
  5. اربلی، علی بن عیسی (۱۴۰۴). ، کشف الغمه فی معرفه الأئمه،، ش، ج ۲، ص ۲۰۹–۲۰۸. ج. ۲. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص. ۲۰۹–۲۰۸.
  6. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  7. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۶۱–۳۵۶.
  8. نجاشی، احمد بن علی (۱۴۰۷). رجال النجاشی. قم: مؤسسه النشر الاسلامی. ص. ۱۳۰.
  9. خزار قمی، ابوالقاسم (۱۴۰۱). کفایه الاثر. قم: موسسه بعثت. ص. ۳۲۷.
  10. حیدری، سید محمد علی (۱۳۹۱). سیره و قیام زید بن علی. تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی چشمه. ص. ۴۹ به بعد.
  11. پیشوایی، مهدی (۱۳۹۷). سیره پیشوایان. تهران: موسسه امام صادق. ص. ۳۸۵.
  12. المقریزی، قی‌الدین احمد بن علی (۱۹۹۸). خطط مقریزی. ج. ۴. بیروت. ص. ۳۰۷.
  13. گروهی از نویسندگان (۱۳۷۸). نامه دانشوران. ج. ۵. تهران: شرکت چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ص. ۹۲.
  14. کتبی، محمد بن شاکر (۱۹۷۳). فوات الوفیات. ج. ۱. بیروت: دار صادر. ص. ۲۱۰.
  15. قتیبه دینوری (۱۴۱۰). «باب۲۵». عیون اخبار الرضا. ج. ۱. بیروت: دار الکتب العلمیة.
  16. شیخ صدوق (۱۳۷۶). «مجلس۱۰». ، آمالی صدوق، مجلس ۱۰، ص ۴۰. تهران: کتابچی. ص. ۴۰.
  17. خلیل‌اللهیان، عبدالرحمن (۱۳۶۴). سیره و قیام زید بن علی. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم. ص. ۱۶۸.
  18. قمی، شیخ عباس (۱۴۱۳). وسائل الشیعه. ج. ۲. قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام. ص. ۳۲.
  19. مامقانی، عبدلله (۱۴۱۲). تنقیح المقال فی علم الرجال. ج. ۱. قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام. ص. ۴۶۸.
  20. نوری، میرزا حسین (۱۴۰۹). مستدرک الوسائل. ج. ۱۲. بیروت: مؤسسه مطبوعاتی دارالکتب الاسلامیه. ص. ۲۰۳–۲۹۱.
  21. ابن عنبه (۱۳۸۰). عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب. بیروت: المطبعة الحیدریة. ص. ۱۹۵.