۸٬۳۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' | بازبینی =' به ' | ارزیابی کمی =') |
||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵: | خط ۵: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
از آیات [[ | از آیات [[قرآن]] و [[روایات روایت|روایات]] میتوان استنباط کرد که میان [[ایمان]] و [[عقل]]، ایمان و علم و میان ایمان و [[معرفت]]، ارتباطی نزدیک وجود دارد. ایمان با سه مقوله تعقل و اقامه بینه و بیان [[حقیقت]] همراه است. باید توجه داشت که معرفت و علم به معنای ایمان داشتن نیست و در قرآن برخی را با وجود علم داشتن توبیخ نموده و بیایمان خطاب میکند. همچنین در بحث ایمان، معرفت در کنار عمل بوده که نشان دهنده کامل بودن ایمان است. در روایات نیز به این مسئله اشاره شده است. | ||
== ایمان و تعقل == | == ایمان و تعقل == | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== ایمان و بینه == | == ایمان و بینه == | ||
در سوره طه، بعد از نقل داستان [[موسی]](ع) به داستان ساحران [[فرعون]] میرسد و در پایان چنین میفرماید: {{قرآن|فَأُلْقِیَ السَّحَرَه | در سوره طه، بعد از نقل داستان [[موسی]](ع) به داستان ساحران [[فرعون]] میرسد و در پایان چنین میفرماید: {{قرآن|فَأُلْقِیَ السَّحَرَه سُجَّدا قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی|سوره = طه|آیه = ۷۰|ترجمه = ساحران (چون [[معجزه]] موسی را دیدند) سر به [[سجده]] فرود آورده گفتند: ما به خدای موسی و [[هارون]] ایمان آوردیم.}} | ||
ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بودهاند و سالیان درازی در فضای فرعونی زندگی میکردند. به ناگاه با دعوت موسی(ع) مواجه شدند و بعد از حوادثی، تمام همت خود را برای شکست موسی جمع کردند؛ اما خداوند به دست پیامبر خود، بیّنهای آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهده آن، موسی را برحق دیدند؛ بنابراین به رغم مخالفتها و تهدیدهای فرعون، به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه فرعون بدون هیچ شکی، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانی است. | ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بودهاند و سالیان درازی در فضای فرعونی زندگی میکردند. به ناگاه با دعوت موسی(ع) مواجه شدند و بعد از حوادثی، تمام همت خود را برای شکست موسی جمع کردند؛ اما خداوند به دست پیامبر خود، بیّنهای آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهده آن، موسی را برحق دیدند؛ بنابراین به رغم مخالفتها و تهدیدهای فرعون، به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه فرعون بدون هیچ شکی، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانی است. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
قوم [[بنیاسرائیل]] در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز [[عناد]] و کفر ورزیدند؛ پس معرفت شرط کافی و [[علت تامه]] برای ایمان نیست. حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و [[خضوع]] نیز آراسته باشد. اگر [[اسلام]] به معنای [[تسلیم]] باشد، اسلام در متن ایمان حضور جدی دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز میسازد. به این ترتیب ایمان با وجود آنکه عین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندی ناگسستنی دارد. | قوم [[بنیاسرائیل]] در عین حال که یقین و معرفت داشتند، باز [[عناد]] و کفر ورزیدند؛ پس معرفت شرط کافی و [[علت تامه]] برای ایمان نیست. حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و [[خضوع]] نیز آراسته باشد. اگر [[اسلام]] به معنای [[تسلیم]] باشد، اسلام در متن ایمان حضور جدی دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز میسازد. به این ترتیب ایمان با وجود آنکه عین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندی ناگسستنی دارد. | ||
همین دیدگاه از کلمات مرحوم [[علامه طباطبایی]] به دست میآید. در اوایل [[سوره بقره]]، قرآن تنها برای متقین، [[کتاب هدایت]] معرفی شده است. [[اهل تقوی]] ویژگیهایی دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را اینگونه تعریف کردهاند: «ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است. ایمان از | همین دیدگاه از کلمات مرحوم [[علامه طباطبایی]] به دست میآید. در اوایل [[سوره بقره]]، قرآن تنها برای متقین، [[کتاب هدایت]] معرفی شده است. [[اهل تقوی]] ویژگیهایی دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را اینگونه تعریف کردهاند: «ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است. ایمان از مادّه امن گرفته شده است. وجه تسمیه آن است که گویا شخص مؤمن با ایمان از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن میشود»<ref>المیزان، ج۱، ص۴۵.</ref>. از این عبارت دو نکته مهم به دست میآید: | ||
* اول اینکه ایمان از سنخ [[اعتقاد]] و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛ زیرا باید معرفت به عقد قلب درآید و با هستی انسانی گره خورد. | * اول اینکه ایمان از سنخ [[اعتقاد]] و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛ زیرا باید معرفت به عقد قلب درآید و با هستی انسانی گره خورد. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
== ایمان، عمل، معرفت == | == ایمان، عمل، معرفت == | ||
در قرآن آیاتی به چشم میخورد که در آنها علم با کفر جمع شده است و این نشان میدهد ایمان معرفت صرف نیست. مثل {{قرآن|وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ|سوره = نمل|آیه = ۱۴|ترجمه = با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند}} و {{قرآن|وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ|سوره = جاثیه|آیه = ۲۳|ترجمه = خدا او را دانسته پس از اتمام حجت گمراه ساخته}} و نیز {{قرآن|إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی|سوره = محمد|آیه = ۲۵|ترجمه = آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان باز به دین پشت کرده، مرتد شدند.}} در تمام این موارد علم، آگاهی، وضوح و حتی [[یقین]] وجود دارد؛ اما از ایمان خبری نیست. | در قرآن آیاتی به چشم میخورد که در آنها علم با کفر جمع شده است و این نشان میدهد ایمان معرفت صرف نیست. مثل {{قرآن|وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ|سوره = نمل|آیه = ۱۴|ترجمه = با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند}} و {{قرآن|وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ|سوره = جاثیه|آیه = ۲۳|ترجمه = خدا او را دانسته پس از اتمام حجت گمراه ساخته}} و نیز {{قرآن|إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی|سوره = محمد|آیه = ۲۵|ترجمه = آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان باز به دین پشت کرده، مرتد شدند.}} در تمام این موارد علم، آگاهی، وضوح و حتی [[یقین]] وجود دارد؛ اما از ایمان خبری نیست. دقیقا به همین دلیل باید گفت ایمان مسبوق به معرفت است، و آگاهی و علمْ شرط لازم ایمان؛ اما شرطی دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید. مرحوم علامه گاهی این شرط دیگر را «تمکّن عقیده در قلب» معرفی میکند و گاهی «التزام عملی» را در مفهوم ایمان دخالت میدهد. «ایمان اذعان و [[تصدیق]] به یک چیز است به همراه التزام به لوازم آن»<ref>المیزان، ج۱۵، ص۶، و ۱۴۵ و ج۱۸، ص۲۵۸ و ۱۵۸.</ref> بنابراین ایمانی ایمان است که خاستگاه آن معرفت باشد و ایمانی ایمان است که منشأ عمل صالح باشد و عملی، عمل صالح است که ریشه آن در زمین ایمان قرار گرفته باشد و از آن جا آبیاری شود. | ||
== خصوصیات ایمان در روایات == | == خصوصیات ایمان در روایات == | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
ایمان سه ویژگی به همراه خود میآورد: | ایمان سه ویژگی به همراه خود میآورد: | ||
* '''اول'''. باریکبینی و تیزبینی در امور دینی است. به عبارت دیگر شخص مؤمن هم دین و | * '''اول'''. باریکبینی و تیزبینی در امور دینی است. به عبارت دیگر شخص مؤمن هم دین و مسائل دینی ـ اعم از اعتقادی و امور عملی ـ را خوب میشناسد، و هم در تشخیص مسائلی که در حیات فردی یا اجتماعی او رخ میدهد و تطبیق آنها بر امور دینی، بینا است؛ | ||
* '''دوم'''. بر مشکلات و [[مصائب]]، صبور است؛ یعنی ناگواریها و دشواریهای زندگی را هدفدار میبیند؛ چرا که مشکلات یا برای تکامل انسان است، یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد؛ | * '''دوم'''. بر مشکلات و [[مصائب]]، صبور است؛ یعنی ناگواریها و دشواریهای زندگی را هدفدار میبیند؛ چرا که مشکلات یا برای تکامل انسان است، یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد؛ | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
حضرت علی(ع) در بیانی بسیار واضح، ایمان را از سنخ معرفت، اما معرفت قلبی معرفی میکند که اقرار به زبان و رفتار دینی دو علامت آن است؛ «ایمان معرفت قلبی، اقرار لسانی و رفتار جوارحی است»<ref>نهج البلاغه، خ ۲۱۸، ص۱۱۸۶.</ref> . | حضرت علی(ع) در بیانی بسیار واضح، ایمان را از سنخ معرفت، اما معرفت قلبی معرفی میکند که اقرار به زبان و رفتار دینی دو علامت آن است؛ «ایمان معرفت قلبی، اقرار لسانی و رفتار جوارحی است»<ref>نهج البلاغه، خ ۲۱۸، ص۱۱۸۶.</ref> . | ||
از مجموع این مباحث برمیآید که علم و معرفت، جزء مقوّم ایمان است؛ هرچند در مفهوم ایمان عناصر دیگری هم دخالت دارند؛ بنابراین ایمان، آنگونه که [[اشاعره]] و [[مرجئه]] و [[ماتریدیه]] میگویند، | از مجموع این مباحث برمیآید که علم و معرفت، جزء مقوّم ایمان است؛ هرچند در مفهوم ایمان عناصر دیگری هم دخالت دارند؛ بنابراین ایمان، آنگونه که [[اشاعره]] و [[مرجئه]] و [[ماتریدیه]] میگویند، صرفا «تصدیق» نیست.<ref>نقل از: دائره المعارف اسلامی، Iman، ج۳، ص۱۱۷۰؛ مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام، ص۳۰۲؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ۱۹۶۹، ص۳۴۷؛ بدوی، عبد الرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم للملایین، جزء اول، ص۶۲۶؛ رازی، فخر الدین، المحصل، بیروت، مکتبه دارالتراث، ص۵۶۷؛ التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۲۵؛ تفتازانی، شرح المقاصد، قم، انتشارات شریف رضی، ج۵، ص۱۸۱ به بعد؛ جعفریان، رسول، مرجئه، تاریخ و اندیشه، ص۴۱.</ref> | ||
همچنین ایمان فقط «عمل» نیست؛ آنگونه که [[معتزله]] پنداشتهاند.<ref>ابن حزم، الفصل فی الملل، ج۳، ص۲۳۰؛ ایزو تسو، فهم ایمان در کلام اسلامی، فصل سوم؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۵۳۸؛ قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، بخش ۱۳۸۴، ص۷۰۷–۷۰۱؛ مقالات الاسلامیین، بخش ۱۹۶۹، ص۳۳۲ ¬ـ ۳۲۹، احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۶۳.</ref> ایمان | همچنین ایمان فقط «عمل» نیست؛ آنگونه که [[معتزله]] پنداشتهاند.<ref>ابن حزم، الفصل فی الملل، ج۳، ص۲۳۰؛ ایزو تسو، فهم ایمان در کلام اسلامی، فصل سوم؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۵۳۸؛ قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسه، بخش ۱۳۸۴، ص۷۰۷–۷۰۱؛ مقالات الاسلامیین، بخش ۱۹۶۹، ص۳۳۲ ¬ـ ۳۲۹، احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۶۳.</ref> ایمان حلقه وصل معرفت و عمل است. اگر دل رنگ ایمان به خود بگیرد، قطعا در رفتار تأثیر خواهد گذاشت. ایمان پذیرفتن با تمام وجود است و «پذیرفتن» امری است غیر از «دانستن» و بیش از آن. تفاوت در «پذیرفتن، باور کردن، به عقد قلب درآوردن و ایمان داشتن» است؛ بنابراین مؤمن و کافر ممکن است در علم و معرفت مشترک باشند؛ اما مؤمن دانستههای خویش را با جان و قلب پذیرفته است و این ایمان است. اما کافر، چه بسا به معارف صحیح خود اعتماد و باوری پیدا نکرده است و از این روی فاقد ایمان است. | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
{{کلام}} | |||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = کلام | | شاخه اصلی = کلام | ||
|شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ = ایمان | ||
|شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ = | ||
|شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
| تغییر مسیر = | | تغییر مسیر = | ||
| ارجاعات = | | ارجاعات = | ||
| بازبینی = | | بازبینی نویسنده = | ||
| ارزیابی کمی = | |||
| تکمیل = | | تکمیل = | ||
| اولویت = ب | | اولویت = ب |