خطبه اول امام حسین(ع) در روز عاشورا: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
{{درگاه|اندازه=گوچک|امام حسین}} | {{درگاه|اندازه=گوچک|امام حسین}} | ||
==جایگاه و | ==جایگاه و درونمایه== | ||
ا | |||
خطبه اول امام حسین(ع)، از دو خطبه او در روز عاشورا، خطبهای است که امام حسین(ع) در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد. امام حسین(ع) این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ع) در اسلام انجام می دهد. همچنین، امام حسین(ع) دلیل آمدن خود را به عراق بیان می کند و از نامه دعوت برخی از سران سپاه کوفه برای حضور خود در عراق یا میکند. هدف امام حسین(ع) از این اتمام حجت این است که با منصرفنمودن آنان از جنگ ایشان را به راه سعادت بازگرداند. | |||
این خطبه زمانی صبح روز عاشورا سپاه کوفه به سمت خیمهها امام حسین(ع) حرکت کردند و اسبهای خود را در اطراف خیمهها به جولان درآوردند. | |||
=درونمایه= | =درونمایه= |
نسخهٔ ۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۲
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
سؤال
امام حسین(ع) در صبح عاشورا دعایی خوانده است؛ منبع و محتوای این دعا چیست؟
جایگاه و درونمایه
ا
خطبه اول امام حسین(ع)، از دو خطبه او در روز عاشورا، خطبهای است که امام حسین(ع) در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد. امام حسین(ع) این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ع) در اسلام انجام می دهد. همچنین، امام حسین(ع) دلیل آمدن خود را به عراق بیان می کند و از نامه دعوت برخی از سران سپاه کوفه برای حضور خود در عراق یا میکند. هدف امام حسین(ع) از این اتمام حجت این است که با منصرفنمودن آنان از جنگ ایشان را به راه سعادت بازگرداند.
این خطبه زمانی صبح روز عاشورا سپاه کوفه به سمت خیمهها امام حسین(ع) حرکت کردند و اسبهای خود را در اطراف خیمهها به جولان درآوردند.
درونمایه
متن و ترجمه
متن | ترجمه |
---|---|
أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْكُمْ فَإِنْ أَعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْيَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ | ای گروه مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است پند دهم، و عذر خود را بر شما آشکار کنم پس اگر انصاف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصاف ندهید پس نیک بنگرید تا نباشد کار شما بر شما اندوهی سپس درباره من آنچه خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید، همانا ولی من آن خدائی است که قرآن را فرو فرستاد و او است سرپرست و یار مردمان شایسته. |
ثُمَّ حَمِدَ اللهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ اللهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (ص) وَ عَلَى مَلَائِكَةِ اللهِ وَ أَنْبِيَائِهِ فَلَمْ يُسْمَعْ مُتَكَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِي فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ يَصْلُحُ لَكُمْ قَتْلِي وَ انْتِهَاكُ حُرْمَتِي أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ ابْنَ وَصِيِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِينَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّي أَ وَ لَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ بِجِنَاحَيْنِ عَمِّي | سپس حمد و ثنای پروردگار را بهجا آورد، و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و پیمبران درود فرستاد، و از هیچ سخنوری پیش از او و نه پس از آن حضرت سخنی بلیغتر و رساتر از سخنان او شنیده نشد، سپس فرمود: اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم سپس به خود آئید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی او نیستم، آن کس که پسر عموی رسول خدا و اولین کس بود که رسول خدا(ص) را در آنچه از جانب پروردگارش آورده بود تصدیق کرد؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز کند عموی من نیست؟ |
أَ وَ لَمْ يَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللهِ لِي وَ لِأَخِي هَذَانِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللهِ مَا تَعَمَّدْتُ كَذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِيَّ وَ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِيَّ وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ يُخْبِرُوكُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللهِ ص لِي وَ لِأَخِي أَ مَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي | آیا به شما نرسیده آنچه رسول خدا(ص) درباره من و برادرم فرمود: که این دو آقایان جوانان اهل بهشت هستند؟ پس اگر تصدیق سخن مرا بکنید حق همان است، به خدا از روزی که دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد دروغ نگفتهام، و اگر به دروغم نسبت دهید پس همانا در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند، بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری، و اباسعید خدری، و سهل بن سعد ساعدی، و زید بن ارقم، و انس بن مالک تا به شما آگاهی دهند که این گفتار را از پیغمبر(ص) درباره من و برادرم شنیدهاند، آیا این گفتار رسول خدا(ص) جلوگیری از ریختن خون من نمیکند؟ |
فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ هُوَ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرْفٍ إِنْ كَانَ يَدْرِي مَا تَقَوَّلَ فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَ اللَهِ إِنِّي لَأَرَاكَ تَعْبُدُ اللهَ عَلَى سَبْعِينَ حَرْفاً وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّكَ صَادِقٌ مَا تَدْرِي مَا يَقُولُ قَدْ طَبَعَ اللهُ عَلَى قَلْبِكَ | شمر بن ذیالجوشن گفت: او خدا را بر یک حرف میپرستد(کنایه از اینکه خدا را فقط با زبان میپرستد) و نمیداند که چه میگوید. حبیب بن مظاهر به او گفت: به خدا من ترا چنین میبینم که بر هفتاد حرف نیز خدا را پرستش کنی، و من گواهی دهم که تو راست میگوئی، و ندانی او چه میگوید خدا دل تو را (از پذیرش سخن حق) مهر کرده است. |
ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ ع فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ فَوَ اللهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي فِيكُمْ وَ لَا فِي غَيْرِكُمْ وَيْحَكُمْ أَ تَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ | سپس حسین علیهالسلام فرمود: اگر در این سخن هم تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ بخدا در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست چه در میان شما و چه در غیر شما! وای بر شما آیا کسی از شما کشتهام که خون او از من میخواهید؟ یا مالی از شما بردهام؟ یا قصاص جراحتی از من میخواهید؟ |
فَنَادَى يَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ يَا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ يَا يَزِيدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ | پس از آن آن حضرت فریاد زد: ای شبث بن ربعی، و ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث، و ای یزید بن حارث، آیا شما به من ننوشتید: که میوهها رسیده و باغها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت وارد خواهی شد؟ |
فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِي مَا تَقُولُ وَ لَكِنِ انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ لَا وَ اللهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ | قیس بن اشعث گفت: ما ندانیم تو چه میگوئی ولی به حکم پسر عمویت تن در ده زیرا که ایشان چیزی جز آنچه تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد! |
ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ[۱] | حسین علیهالسلام فرمود: نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد، و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود، سپس فرمود:ای بندگان خدا همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از اینکه آزاری به من برسانید، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از هر سرکشی که بروز جزا ایمان نیاورد.[۲] |