پیش نویس:خطبه امام حسین (ع) در روز عاشورا
محتوای خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا چه بوده است؟ آیا این خطبه سند دارد؟
امام حسین(ع) در روز عاشورا دو خطبه ایراد میکنند. خطبه اول امام، خطبهای است که حضرت در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد و این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ص) در اسلام انجام میدهد. امام حسین(ع) در این خطبه دلیلِ آمدن خود به عراق را بیان میکند و از دعوتنامه برخی سران سپاه کوفه برای حضور در عراق یاد میکند. او هدف خود از این اتمام حجت را منصرف نمودن آنان از جنگ برمیشمرد تا آنان به راه سعادت بازگردند. این خطبه در صبح روز عاشورا و پس از نزدیک شدن سپاه کوفه به خیمههای کاروان امام حسین(ع) و پیش از درگرفتن جنگ گفته شده است. این خطبه در برخی از منابع تاریخی معتبر تاریخ اسلام، از جمله طبقات ابنسعد و تاریخ طبری، نقل شده است.
در خطبه دوم، امام حسین(ع) به مذمت مردم کوفه به دلیل پیمانشکنی پرداخته و حرامخواری را علت این پیمانشکنی قلمداد کرده است. از نظر محققان، امام (ع) در خطبه دوم تلاش کرده تا توجه مردم کوفه را به این حقیقت جلب کند که آنان با شمشیری که متعلق به خاندان پیامبر(ص) است علیه این خاندان قیام کردهاند و نیرویی را که اسلام به آنان ارزانی داشته بر ضد خود اسلام به کار بردهاند. برخی از جملات این خطبه بهعنوان شعار نهضت عاشورا قلمداد شده است.
امام حسین(ع) این خطبه را پیش از آغاز جنگ و زمانی که سپاه کوفه آماده حمله بود خواند. زمانی که حضرت قصد کرد تا با این سخنرانیِ پایانی حجت را بر سپاه کوفه تمام کند، سپاهیان دشمن با ایجاد سر و صدا و هلهله از این کار جلوگیری کردند. امام حسین(ع) در این شرایط سخنان خود را شروع کرد و دلیل عدم سکوت سپاه کوفه برای نشنیدن سخنان حق را حرامخواری آنان برشمرد.
خطبه اول امام حسین(ع)
جایگاه و ویژگیها
خطبه اول امام حسین(ع) خطبهای است که حضرت در آن به اتمام حجت با سپاه کوفه میپردازد.[۱] امام(ع) این کار را با معرفی خود و خاندانش و برشمردن جایگاه خاندان پیامبر(ع) در اسلام انجام داده است. همچنین دلیل آمدن خود را به عراق بیان میکند و از دعوتنامه برخی از سران سپاه کوفه برای حضور در عراق یاد میکند. او هدف خود از این اتمام حجت را منصرف نمودن آنان از جنگ برمیشمرد تا آنان به راه سعادت بازگردند.[۲]
امام حسین(ع) در بخش دیگری از خطبه، به ناپایدار بودن زندگی دنیا اشاره میکند و زندگی دنیوی را بیاعتبار و گذرا معرفی میکند. از نظر ایشان اگر حیات دنیا قابل دوام و مطلوب حقیقی بود، انبیا و اولیا نسبت به آن از دیگران سزاوارتر بودند. امام(ع) انگیزه انحراف مردم کوفه را طمع به دنیای ناپایدار برمیشمرد که حاصل آن دست کشیدن آنان از اسلام و ایمان به خدا و پیامبر(ص) و نبرد با امام زمان خود و کمر بستن به قتل فرزند پیامبر بوده است.[۳]
این خطبه در برخی منابع تاریخی معتبر با اختلافاتی در تعابیر و حجم نقل شده است؛ از جمله طبقات ابنسعد،[۴] تاریخ طبری،[۵] الارشاد[۶] و مقتل خوارزمی.[۷]
مقدمات ایراد خطبه
صبح روز عاشورا سپاه کوفه به سمت خیمههای امام حسین(ع) حرکت کرده و اسبهای خود را در اطراف خیمهها به جولان درآوردند. در این هنگام، شمر بن ذیالجوشن خندقهای آتش پشت خیمهگاه را دید و با طعنه به امام(ع) گفت: ای حسین، پیش از روز رستاخیز برای رسیدن به آتش شتاب کردهای. حضرت پرسید که این کیست؛ گویا شمر بن ذیالجوشن است؛ پاسخ دادند آری. امام(ع) گفت: ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری به آتش افروخته. در این هنگام مسلم بن عوسجه خواست با تیری شمر را بزند. امام(ع) از این کار جلوگیری کرد. مسلم گفت: اجازه بده تا او را بزنم، زیرا او مردی فاسق و از دشمنان خدا و از ستمکاران بزرگ است و اکنون خداوند کشتن او را برای ما آسان ساخته. امام حسین(ع) گفت: او را نزن؛ زیرا من خوش ندارم آغاز به جنگ با ایشان کنم. سپس امام(ع) شتر خود را خواست و سوار بر آن شده، با بلندترین صدای خود فریاد زد و خطبه اول را خواند.[۸]
واکنش دوستان و دشمنان
سخنرانی اول امام حسین(ع) در روز عاشورا از سوی دوستان و دشمنان امام(ع) با واکنشهایی همراه بود: از جمله هنگامی که سخن امام حسین(ع) به آخرین جمله از بخش اول این خطبه رسید ـ یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیکان ـ صدای گریه بعضی از زنان و دختران کاروان امام(ع)، که به سخنان گوش میدادند، بلند شد. امام(ع) خطابه خود را قطع کرده و به برادرش عباس(ع) و فرزندش علیاکبر(ع) مأموریت داد تا آنها را به سکوت و آرامش دعوت کنند. امام(ع) اضافه کرد آنان گریههای زیادی در پیش خواهند داشت.[۹]
در میانه خطابه، امام حسین(ع) از کوفیان خواست اگر سخنانش را قبول ندارند، به بعضی از صحابهای که زنده هستند مراجعه کنند. شمر بن ذیالجوشن در این میان تلاش کرد تا با مطرحکردن مطالبی سخنان امام(ع) را قطع کند. این عمل شمر موجب شد تا حبیب بن مظاهر شمر را تقبیح کند. از نظر برخی پژوهشگران، این عمل شمر برای قطع سخنان امام حسین(ع) برای جلوگیری از تأثیر سخنان امام(ع) بر سپاه کوفه بوده است.[۱۰]
در انتهای خطبه، قیس بن اشعث، از امام حسین(ع) پرسید چرا با پسرعمویت، یزید بن معاویه، بیعت نمیکنی تا این اختلافات حل شود؟ امام(ع) در پاسخ گفت به خدا قسم، دستم را همچون انسانهای ذلیل در دست شما قرار نمیدهم و مانند بندگان از کارزار فرار نمیکنم.[۱۱]
متن و ترجمه
متن | ترجمه |
---|---|
أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّی أَعِظَکُمْ بِمَا یَحِقُّ لَکُمْ عَلَیَّ وَ حَتَّی أُعْذِرَ إِلَیْکُمْ فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِی النَّصَفَ کُنْتُمْ بِذَلِکَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ | ای گروه مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است پند دهم و عذر خود را بر شما آشکار کنم. پس اگر انصاف دهید، سعادتمند خواهید شد و اگر انصاف ندهید، پس نیک بنگرید تا نباشد کار شما بر شما اندوهی سپس درباره من آنچه خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید. همانا ولی من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردمان شایسته. |
ثُمَّ حَمِدَ اللهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ ذَکَرَ اللهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ(ص) وَ عَلَی مَلَائِکَةِ اللهِ وَ أَنْبِیَائِهِ فَلَمْ یُسْمَعْ مُتَکَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ فِی مَنْطِقٍ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَنْفُسِکُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَکُمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاکُ حُرْمَتِی أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُالشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیْسَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَیْنِ عَمِّی | سپس حمد و ثنای پروردگار را بهجا آورد، و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از او و نه پس از آن حضرت سخنی بلیغتر و رساتر از سخنان او شنیده نشد. سپس فرمود: اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم سپس به خود آیید و خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است. آیا من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی او نیستم؛ آن کس که پسر عموی رسول خدا(ص) و اولین کس بود که رسول خدا(ص) را در آنچه از جانب پروردگارش آورده بود تصدیق کرد. آیا حمزه سیدالشهداء عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب، که با دو بال در بهشت پرواز میکند، عموی من نیست؟ |
أَ وَ لَمْ یَبْلُغْکُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللهِ لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللهِ مَا تَعَمَّدْتُ کَذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللهَ یَمْقُتُ عَلَیْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ کَذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکُمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِکَ أَخْبَرَکُمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِیَّ وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ یُخْبِرُوکُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللهِ ص لِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکُمْ عَنْ سَفْکِ دَمِی | آیا به شما نرسیده آنچه رسول خدا(ص) درباره من و برادرم فرمود که این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. پس اگر تصدیق سخن مرا بکنید، حق همان است. به خدا از روزی که دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد دروغ نگفتهام و اگر به دروغم نسبت دهید، پس همانا در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند: بپرسید از جابر بن عبدالله انصاری و اباسعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم، و انس بن مالک تا به شما آگاهی دهند که این گفتار را از پیغمبر(ص) درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این گفتار رسول خدا(ص) جلوگیری از ریختن خون من نمیکند؟ |
فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِیالْجَوْشَنِ هُوَ یَعْبُدُ اللهَ عَلی حَرْفٍ إِنْ کَانَ یَدْرِی مَا تَقَوَّلَ فَقَالَ لَهُ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَ اللَهِ إِنِّی لَأَرَاکَ تَعْبُدُ اللهَ عَلَی سَبْعِینَ حَرْفاً وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ مَا تَدْرِی مَا یَقُولُ قَدْ طَبَعَ اللهُ عَلَی قَلْبِکَ | شمر بن ذیالجوشن گفت: او خدا را بر یک حرف میپرستد (کنایه از اینکه خدا را فقط با زبان میپرستد) و نمیداند که چه میگوید. حبیب بن مظاهر به او گفت: به خدا من ترا چنین میبینم که بر هفتاد حرف نیز خدا را پرستش کنی و من گواهی دهم که تو راست میگویی، و ندانی او چه میگوید. خدا دل تو را (از پذیرش سخن حق) مهر کرده است. |
ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الْحُسَیْنُ(ع) فَإِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُکُّونَ أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَوَ اللهِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرِی فِیکُمْ وَ لَا فِی غَیْرِکُمْ وَیْحَکُمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکُمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَکُمُ اسْتَهْلَکْتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا یُکَلِّمُونَهُ | سپس حسین(ع) فرمود: اگر در این سخن هم تردید دارید، آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم. به خدا در میان مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبری جز من نیست چه در میان شما و چه در غیر شما! وای بر شما! آیا کسی از شما کشتهام که خون او از من میخواهید؟ یا مالی از شما بردهام؟ یا قصاص جراحتی از من میخواهید؟ |
فَنَادَی یَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِیٍّ یَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ یَا قَیْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ یَا یَزِیدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَکْتُبُوا إِلَیَّ أَنْ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَی جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٍ | پس از آن حضرت فریاد زد: ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوهها رسیده و باغها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت وارد خواهی شد؟ |
فَقَالَ لَهُ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ وَ لَکِنِ انْزِلْ عَلَی حُکْمِ بَنِی عَمِّکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یُرُوکَ إِلَّا مَا تُحِبُّ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ لَا وَ اللهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ | قیس بن اشعث گفت: ما ندانیم تو چه میگویی، ولی به حکم پسرعمویت تن در ده؛ زیرا که ایشان چیزی جز آنچه تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد! حسین(ع) فرمود: نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم نمود. |
ثُمَّ نَادَی یَا عِبَادَ اللهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ | سپس فرمود:ای بندگان خدا همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از اینکه آزاری به من برسانید. به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از هر سرکشی که به روز جزا ایمان نیاورد.[۱۲] |
خطبه دوم امام حسین(ع)
جایگاه و ویژگیها
امام حسین(ع) خطاب به سپاه کوفه::
به خدا سوگند! خیانتکاری از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهایتان با این عادت نکوهیده رشد نموده و سینههایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی میمانید که در گلوی باغبان رنجدیدهاش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذتبخش باشد.[۱۳]
خطبه دوم امام حسین(ع) در روز عاشورا خطبهای است که در بخش مهمی از آن، امام(ع) مردم کوفه را به دلیل پیمانشکنی مورد ملامت قرار داده است. حضرت در سخنان خود به تحلیل این موضوع پرداخته که چگونه مردم کوفه که روزی در اثر جنایتهای بنیامیه بهسوی آن حضرت میل یافته و او را به عراق دعوت کرده بودند، ناگهان تغییر موضع دادند؛ تغییری که طی آن نقض عهد کردند و امام(ع) را تنها گذاشته و از بنیامیه پشتیبانی کردند.[۱۴]
امام حسین(ع) در تحلیل خود، دلیل این انحراف که هنگام ایراد خطبه به صورت امتناع از شنیدن سخن حق با ایجاد سر و صدا نمایان شده بود را، حرامخواری سپاه کوفه قلمداد کرده بود. حرامخواری که ناشی از سرازیر شدن پولهای حرام فراوان در زمان خلافت معاویه و از طرف او بهنام هدیه برای شکست دادن امام علی(ع) و به انزوا کشاندن امام حسن(ع) از صحنه سیاست و خلافت بود. از نظر امام(ع)، انباشته شدن شکمهای کوفیان از این نوع غذاهای حرام، موجب شده قلبهای آنان سیاه و چشمِ حقبینشان کور و گوششان برای شنیدن حرف حق کر شود.[۱۵]
از نظر برخی محققان امام حسین(ع) در این خطبه تلاش کرده تا توجه مردم کوفه را به این حقیقت جلب کند که آنان با شمشیری که متعلق به خاندان پیامبر(ص) است علیه این خاندان قیام کردهاند و نیرویی را که اسلام به آنان ارزانی داشته بر ضد خود اسلام به کار بردهاند.[۱۶]
برخی از جملات این خطبه بهعنوان شعار نهضت عاشورا قلمداد شدهاند؛[۱۷] از جمله، عبارت «هیهات منا الذلة» که بهعنوان یکی از شعارهای اصلی آزادگی و آزادی در مکتب امام حسین(ع) و نمادهای ظلمستیزی در حادثه عاشورا بهشمار رفته اشت.[۱۸]
این خطبه، با اختلاف در حجم و الفاظ، در برخی از منابع معتبر تاریخی نقل شده است؛ از جمله در اثبات الوصیه مسعودی،[۱۹] مقتل الحسین خوارزمی[۲۰] و تاریخ دمشق ابنعساکر.[۲۱]
مقدمات ایراد خطبه
در منابع آمده است، پس از آنکه سپاه امام حسین(ع) و سپاه کوفه کاملاً آماده شدند، پرچمهای سپاه عمر بن سعد برافراشته و صدای طبل و شیپورشان بلند شد. پس از این، سپاه کوفه از هر طرف، مانند حلقه انگشتری، دور خیمههای امام حسین(ع) را فرا گرفت. امام حسین(ع) پس از آنکه فرماندهان جناح راست و چپ سپاه خود را مشخص کرد، از میان لشکر خود بیرون آمد و در برابر صفوف سپاه دشمن قرار گرفت. امام(ع) از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان او گوش دهند. سپاهیان کوفه همچنان سر و صدا و هلهله میکردند که امام حسین(ع) با جملاتی آنان را به آرامش و سکوت دعوت کرد. سپس خطبه خود را آغاز کرد.[۲۲]
رخدادهای همزمان با ایراد خطبه
زمانی که امام حسین(ع) قصد کرد تا با سخنرانی دوباره حجت را بر سپاه کوفه تمام کند، سپاهیانِ دشمن با ایجاد سر و صدا و هلهله از این کار جلوگیری کردند. امام حسین(ع) در این شرایط سخنان خود را شروع کرد. حضرت ابتدا، به دلیل عدم سکوت سپاه کوفه پرداخت و لقمه حرام را عامل نشنیدن سخنان حق برشمرد. این موضوع باعث شد تا لشکریان عمرسعد یکدیگر را ملامت کنند که چرا سکوت نمیکنند و یکدیگر را وادار به گوشدادن به سخنان امام(ع) کردند.[۲۳]
امام حسین(ع) در میانۀ خطبه اشعاری خواند که معنای حماسی داشت و تأکید میکرد که در جنگ میان حق و باطل، طرف حق چه شکست بخورد و چه پیروز شود پیروز حقیقی است. در انتهای خطبه امام حسین(ع) دست به دعا برداشت و سپاه کوفه را نفرین کرد.[۲۴]
متن و ترجمه خطبه
متن | ترجمه |
---|---|
وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَیَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلی وَاِنَّما اَدْعُوکُمْ اِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ اَطاعَنِی کانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ وَمَنْ عَصانِی کانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ وَکُلُّکُمْ عاصٍ لاَمْرِی غَیْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلی قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَمُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرام فَطَبعَاللّهُ عَلی قُلُوبِکُمْ وَیْلَکُمْ اَلا تَنْصِتُونَ اَلا تَسْمَعُونَ؟ | وای بر شما! چرا گوش فرا نمیدهید تا گفتارم را -که شما را به رشد و سعادت فرامیخوانم- بشنوید هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاکشدگان است و همه شما عصیان و سرکشی نموده و با دستور من مخالفت میکنید که به گفتارم گوش فرانمیدهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمیشوید؟ |
تَبّاً لَکُمْ اَیَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً اَفَحینَ اسْتَصبرَ خْتُمُونا وَلِهینَ مُتَحَیِّرِینَ فَاءصْرَخْناکُمْ مُؤَدِّینَ مُسْتَعِدِّینَ سَلَلْتُمْ عَلَیْنا سَیْفاً فی رِقابِنا وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنا نارَ الْفِتَنِ الَّتی جَناها عَدُوُّکُمْ وَعَدُوُّنا فَاَصْبَحْتُمْ اِلْباً عَلی اَوْلِیائِکُمْ وَیَداً عَلَیْهِمْ لاعْدائِکُمْ بِغَیْرِ عَدْلٍ اَفْشَوهُ فِیْکُمْ وَلا اَمَلَ - اَصْبَحَ لَکُمْ فیهِمْ اِلا الْحَرامَ - مِنَ الدُّنْیا اَنالُوکُمْ وَخَسِیسَ عَیْشٍ طَمِعْتُمْ فیهِ مِنْ حَدَثٍ کانَ مِنّا وَلا رَاءْیٍ تَفیلٍ لَنا مَهْلاً لَکُمُ الْوَیْلاتُ اِذْکَرِهْتُمُونا وَتَرَکْتُمُونا فَتَجَهَّزْتُمْ وَالسَّیْفُ لَمْ یُشْهَرْ وَالجاءْشُ طامِنٌ وَالرَّاءْیُ لَمْ یُسْتَصْحَفْ وَلکِنْ اَسْرَعْتُمْ عَلَیْنا کَطَیْرَةِ الدّباءِ وَتَداعَیْتُمْ اِلَیْنا کَتَداعِی الْفِراشِ فَقُبْحاً لَکُمْ فَاِنَّما اَنْتُمْ مِنْ طَواغِیتِ الاُمَّةِ وَشِذاذِ اْلاَحْزابِ وَنَبَذَةِ الْکِتابِ وَنَفَثَةِ الشَّیْطانِ وَعُصْبَةِ الاثامِ وَمُحَرِّفی الْکِتابِ وَمُطْفِیِ السُّنَنِ وَقَتَلَةِ اَوْلادِ الاَنْبِیاء وَمُبیری عِتْرَةِ الا وْصِیاءِ ومُلْحِقی الْعِهارِ بِالنَّسَبِ وَمُوذی الْمُؤْمِنینَ وَصُراخِ اءئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِینَ الَّذِین جَعلواالْقُرآن عِضینَ | ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت داده و بهسرعت بهسوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود بر علیه ما بهکار گرفتید و آتش فتنهای را که دشمن مشترک برافروخته بود، بر علیه ما شعلهور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان و بر علیه پیشوایانتان بهپا خاستید، بدون اینکه این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند یا امید خیری در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیدهاند و مختصر عیش و زندگی ذلتباری که چشم طمع به آن دوختهاید. قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سرباز زدید بدون اینکه خطایی از ما سرزده باشد یا رأی و عقیده نادرستی از ما مشاهده کنید آنگاه که تیغها در غلاف و دلها آرام و رأیها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف بهسوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فرو ریختید. رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از تهماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداختهاید. از دماغ شیطان درافتادهاید، از گروه جنایتکاران و تحریفکنندگان کتاب و خاموشکنندگان سنن میباشید که فرزندان پیامبران را میکشید و نسل اوصیا را از بین میبرید. شما از لاحقکنندگان زنازادگان به نسب و اذیتکنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاءگران میباشید که قرآن را مورد مسخره خویش قرار میدهند. |
وَاَنْتُمُ ابْنَ حَرْبٍ وَاشْیاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَاِیّانا تَخذُلُونَ اَجَلْ وَاللّهِ اَلْخَذْلُ فیکُمْ مَعْرُوف وَشَجَتْ عَلَیْهِ عُروُقُکُمْ وَتَوارَثَتْهُ اُصُوَلُکُمْ وَفُرُوعُکُمْ وَنَبَتَتْ عَلَیْهِ قُلُوبُکُمْ وَغَشِیَتْ بِهِ صُدُورُکُمْ فَکُنْتُمْ اَخْبَثَ شَجَرَةٍ شَجیً لِلنّاظِرِ وَاُکْلَةً لِلْغاصِبِ اَلا لَعْنَةُاللّه عَلَی النّاکِثینَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ الایمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُا للّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً فَانْتُمْ وَاللّهِ هُمْ الا اِنَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْرَکَزَبَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة یَاْبی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَانوفٌ حَمِیَّةٌ وَنُفُوسٌ اَبِیَّةٌ مِنْ اَن تُؤْثرَ طاعَةَ اللّئام عُلی مَصارِع الْکِرامِ الا اِنِّی قَدْ اعْذَرْتُ وَانْذَرْتُ الا اِنِّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسْرَة عَلی قِلَّهِ الْعَدَدِ وَخِذْلانِ النّاصِرِ. | و شما اینک به ابنحرب و پیروانش اتکا و اعتماد نموده و دست از یاری ما برمیدارید. بلی، به خدا سوگند! خیانتکاری از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهایتان با این عادت نکوهیده رشد نموده و سینههایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی میمانید که در گلوی باغبان رنجدیدهاش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذتبخش باشد. لعنت خدا بر پیمانشکنان که پیمان خویش را پس از تأکید و محکمساختن آن میشکنند و شما خدا را بر پیمانهای خود کفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! که همان پیمانشکنان هستید، آگاه باشید که این فرومایه (ابنزیاد) و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از اینکه ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و مغزهای باغیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیکمنشان مقدم بداریم. آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت یاران و پشتکردن کمکدهندگان، بر جهاد آمادهام. |
فَإ نْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْماً/ وَاِن نُهْزَمْ فَغَیْر مُهَزَّمینا
وَما اِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلکِنْ/مَنایانا وَدَوْلَةُ آخَرینا فَقُلْ لِلشّا مِتینَ بِنا اَفِیقُوا/سَیَلْقَی الشامِتُونَ کَما لَقِینا اِذا مَاالْمُوْتَ رَفَعَ عَنْ اُناسٍ/بِکَلْکَلِهِ اَناخَ بِآخَرِینا |
اگر ما بر دشمن پیروز گردیم، در گذشته هم پیروزمند بودهایم و اگر شکست بخوریم باز هم شکست از آن ما و ترس از شئون ما نیست؛ ولی اینک حوادثی بر ما گذشته و سودی ظاهراً به دیگران رسیده است. شماتتکنندگان ما را بگو بیدار باشید که آنان نیز مثل ما با شماتتکنندگان مواجه خواهند گردید که مرگ هر وقت شتر خویش را از کنار دری بلند کرد، در کنار دری دیگری خواهد خواباند. |
اَما وَاللّه لا تَلْبَثُونَ بَعدَها اِلاّ کَریثَما یُرْکَبُ الْفَرَسُ حَتّی تَدُورَبِکُمْ دَوْرَ الرَّحی وَتَقْلَقَ بِکُمْ قَلَقَ الْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَیَّ ابِی عَنْ جَدّی رَسُولِ اللّه فَاجْمِعُوا امْرَکُمْ وَشُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لایَکُنْ امرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اْقضُوا اِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ اِنّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبّی وَرَبِّکُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ. | آگاه باشید! به خدا سوگند، پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید، مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش سوار است تا اینکه آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگآسیاب مضطربتان گرداند و این عهد و پیمانی است که پدرم علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است. پس با همفکران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را، پس از آنکه امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید. من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل میکنم که اختیار هر جنبندهای در ید قدرت اوست و خدای من بر صراط مستقیم است. |
اللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّماءِ وَابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنی یُوسُفَ وَسَلِّط عَلَیْهِمْ غُلامَ ثَقیف یَسْقیهِمْ کَاساً مُصَبَّرَةً فَلا یَدَعُ فیهم اَحَداً قَتْلَةً بَقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ یَنْتَقِمُ لی وَلاَوْلیائی وَلاهْلِ بَیْتی وَاشْیاعِی مِنْهُمْ فَاِنَّهُمْ کَذَّبُونا وَخَذَلُونا وَاَنْتَ رَبُّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَاَلیْکَ الْمَصیرُ. | خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن و سالهایی (سختی)، مانند سالهای یوسف(ع)، بر آنان بفرست و غلام ثقفی را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد؛ در مقابل قتل به قتلشان برساند و در مقابل ضرب آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن دست از یاری ما برداشتند و تویی پروردگار ما به تو توکل کردهایم و برگشت ما بهسوی تو است.[۲۵] |
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۲۱.
- ↑ مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. ج۲. قم، کنگره شیخ مفید. ص۹۷ ـ ۹۸.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۲۵.
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد. الطبقات الکبری. ج۱۰. بیروت، دارالکتب العلمیة. ص۴۶۸ ـ ۴۶۹.
- ↑ طبری، محمد بن جریر (۱۳۸۷). تاریخ الطبری. ج۵. بیروت، دارالتراث. ص۴۲۵.
- ↑ مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. ج۲. قم، کنگره شیخ مفید. ص۹۷ ـ ۹۸.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد (۱۴۲۳). مقتل الحسین علیه السلام. ج۱. انوار الهدی. ص۳۵۸.
- ↑ مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. ج۲. قم، کنگره شیخ مفید. ص۹۶ ـ ۹۷.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۲۲ ـ ۲۲.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۲۸.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۲۸.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا، ج۲، ص۹۷–۱۰۱؛ فضل بن حسن، طبرسی اعلام الوری، قم، انتشارات آل البیت، ۱۴۱۷ ق، ج۱، ص۴۵۹.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه السلام، بیجا، انوار الهدی، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۸–۱۰.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۵۲.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۵۳.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۵۴.
- ↑ مطهری، مرتضی (۱۳۸۱). حماسه حسینی. ج۱. تهران، انتشارات صدرا. ص۱۸۲ ـ ۱۸۳.
- ↑ محدثی، جواد (۱۳۸۶). پیامهای عاشورا. قم، زمزم هدایت. ص۲۶.
- ↑ مسعودی، علی بن حسین (۱۳۸۴). اثبات الوصیة. قم، انصاریان. ص۱۶۶.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد (۱۴۲۳). مقتل الحسین علیه السلام. ج۲. انوار الهدی. ص۸ ـ ۱۰.
- ↑ ابنعساکر، علی بن الحسن (۱۴۱۵). تاریخ دمشق. ج۱۴. بیروت، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع. ص۲۱۸ ـ ۲۱۹.
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد (۱۴۲۳). مقتل الحسین علیه السلام. ج۲. انوار الهدی. ص۸.
- ↑ نجمی، محمد صادق (۱۳۸۱). سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا. قم، بوستان کتاب. ص۲۴۶.
- ↑ حکیم، سید منذر (۱۳۸۰). پیشوایان هدایت. ج۵. قم، انتشارات مجمع جهانی اهل بیت. ص۲۵۷.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا، ج۲، ص۹۷–۱۰۱؛ فضل بن حسن، طبرسی اعلام الوری، قم، انتشارات آل البیت، ۱۴۱۷ ق، ج۱، ص۴۵۹.