پیش نویس:تفاوت روش برخورد امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) با طاغوت

تفاوت روش برخورد امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) با طاغوت

سؤال

تفاوت روش برخورد امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) با طاغوت چه بود؟

ائمه اطهار(ع) به هر گونه ای که عمل کنند برای تابعین ایشان حجیت دارد. مشی کلی ایشان حرکت برای اجرای دستورات الهی و حکم خداست است اما در هر عصری اجرای حکم خدا با روش و تاکتیک خاصی صورت می گیرد. امام معصوم(ع) ممکن است در یک عصر اجرای دستور خدا را در جنگ و در عصر دیگر در صلح ببیند.

روش های مختلف در پیشبرد اهداف اسلام

روش ها و ارائه راه حل های متفاوت برای رسیدن به اهداف در شرائط مختلف از جامعيت دين اسلام حكايت مي كند. مسأله صلح و جنگ از جمله همين طرق رسيدن به اهداف اسلامي به شمار مي رود و هر دو در متن اسلام جا دارد. اسلام نه صلح را به عنوان يك اصل ثابت و حاکم در همه شرایط و نه جنگ و جهاد را در همه شرائط مي پذيرد. لذا مسلمين موظف هستند در هر برهه ای در وظیفه خود بیندیشند و چیستی و چگونگی آن را دریابند.

در سيره شخص پيامبر اكرم(ص) و امام علی(ع) هم صلح و هم جنگ ديده مي شود و آن دو بزرگوار به مقتضاي مصلحت اسلام و مسلمين در شرائطي صلح و در شرائط ديگر جهاد نموده اند. شرایط زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز متفاوت بوده است. به همین جهت یکی راه صلح و دیگری راه جنگ را در پیش گرفتند.

تفاوت های عصر امام حسن(ع) و امام حسین(ع)

تفاوت اول

پس از قتل عثمان توسط شورشيان، امام علی(ع) به خلافت رسيد. معاويه به بهانه خون خواهی عثمان عليه امام علی(ع) قيام كرد و جبهه معاويه روز به روز نيرومند تر و جبهه امام علی(ع) به تدریج ضعيف تر می شد تا اين كه امام علی(ع) به شهادت رسيد و پس از او امام حسن(ع) در مسند خلافت مسلمين قرار گرفت و نيروي شام به رهبری معاويه هم چنان به مخالفت خود با حكومت موجود در كوفه ادامه مي داد.

امام حسن(ع) در ابتدا به تجهيز سپاه خود پرداخته و آنان را بسيج كرد لكن پس از بروز پراكندگي در سپاه و نفوذ جاسوسان معاويه و مجروح شدن خود حضرت در «ساباط» مدائن و هجوم برخي مردم سست عنصر سپاه براي غارت سرا پرده امام و حتي كشيدن فرش زير پاي حضرت، حضرت ديدند قيامي كه بدان مي انديشيده است عملي نيست و چنين مردمي حضرت را دست بسته تحويل دشمن خواهند داد و معاويه هم مي خواست اين ننگ را كه روزي او و خانواده اش به دست سربازان اسلام اسير شده بودند از طريق اسير كردن يكي از بزرگان آل محمد(ص) جبران كند و با گرفتار شدن امام حسن(ع) به دست معاويه و ضايع شدن او به گونه نامعلوم بزرگترين زيان به اسلام وارد مي شد. با توجه به وجود افراد سست عنصري كه اطراف حضرت امام حسن(ع) بودند، احتمال پایدار ماندن مرکز خلافت اسلامی بسیار ضعیف بود و اسارت و يا شهادت امام حسن(ع) در مركز خلافت برای جامعه اسلامی ننگ به حساب می آمد و امام(ع) نسبت به آن احتراز داشتند.

روي همين جهت بود كه امام علي(ع) هنگامي كه مردم عليه عثمان شورش كردند تلاش مي كرد كه خليفه مسلمين كشته نشود و اين دفاع حضرت از شخص عثمان نبود بلكه دفاع از خليفه مسلمين بود كه بر مسند خلافت كشته نشود زيرا اين كشته شدن براي عالم اسلام رسوائي و بي حرمتي به مسند خلافت به حساب مي آمد.

اگر امام حسن(ع) صلح نمي كردند، طبق شواهد تاريخي يا اسير و يا كشته مي شد امّا نه به صورت شهيدي قهرمان (آن گونه كه در عاشورا پيش آمد). چون كشته شدن امام حسين(ع) كشته شدن يك آدم معترضي بود كه به حكومت وقت و شيوع فساد از ناحيه آن اعتراض داشت نه كشته شدن خليفه مسلمين[۱].

بنابراين امام حسن(ع) اگر جنگ هم مي كرد اين جنگ يك جنگ افتضاح آميزي بود چون اطرافيان حضرت انسان های سست عنصری بودند كه در صورت مقاومت در مقابل معاويه، آن حضرت را تحويل دشمن مي دادند بر خلاف ياران امام حسين(ع) كه يك هسته نيرومند ايمانی را تشكيل داده و می گفتند اگر هفتاد بار هم در راه امام حسين(ع) كشته شويم كم است[۲].

تفاوت دوم

يزيد از امام حسين(ع) بیعت و امضای خلافت او را می خواست و پاسخ حضرت صد در صد منفي بود به دليل اين كه سازش با نفاق و فسق از نظر اسلام براي هميشه مردود است. امّا در عصر امام حسن(ع) مسأله به رسميت شناختن خلافت معاويه مطرح نيست و بلكه جزء مواد صلح اين بوده است كه معاويه حق ندارد از امام حسن(ع) درخواست بيعت بكند و آنچه مطرح بوده فقط تسليم امر و حكومت بوده است.

تفاوت سوم

مردم كوفه از امام حسين(ع) دعوت نموده و آمادگي خود را براي تبعيت از امام(ع) اعلام و بر آن حضرت اتمام حجت كردند. اگر امام(ع) به اين دعوت ها ترتيب اثر نمي دادند، به حسب ظاهر زمينه مساعدي را از دست مي دادند و قضاوت تاريخ عليه امام(ع) می بود. در حالي كه در زمان امام حسن(ع) اوضاع كوفه درست بر عكس بود، مردم متفرق و خسته بودند. این مردم همان مردمي بودند كه امام علي(ع) در اواخر روزهاي خلافت خود مكرر از آن ها و از عدم آمادگي شان شكايت كرده است و فرموده است «خدايا مرا از ميان اين مردم ببر و بر اينها حكومتي را مسلط كن كه شايسته آن هستند و نيز خود امام حسن(ع) وقتي مي خواست به نماز برود زير لباس هاي خود زره مي پوشيد[۳].

تفاوت چهارم

در زمان امام حسین(ع) لازم بود مسأله امر به معروف و نهی از منكر درباره حکومت اجرا شود. چون معاويه در طول دوران حكومت خود بر خلاف اسلام عمل كرده و خون هايي را به ناحق ريخته و از جرم هاي او اين است كه مسأله خلافت را به سلطنت و يك امر موروثي تبديل نموده و پسر سگ باز خويش را بر مردم مسلط كرده است. در رابطه با وظيفه اي كه اين عامل به عهده امام(ع) مي گذارد، ایشان از جدش روايت «من رأي سلطانا جائرا...»[۴] را نقل می کند كه به موجب آن سكوت براي هيچ كسي در چنين شرائطي جايز نيست و امام(ع) عصر خود را مصداق همين كلام پيامبر اكرم(ص) مي دانند كه حقيقتاً نيز چنين بوده است.

امّا در زمان امام حسن(ع) و معاويه هر چند براي امام حسن(ع) روشن است كه معاويه چه ماهيتی دارد و اگر مسلط شود چه خواهد كرد لكن براي مردم روشن نيست و امام حداكثر سخني كه مي تواند بگويد اين است كه اگر معاويه مسلط شود چنين و چنان مي كند و اين سخن غير از اين است كه كسي مثل امام حسين(ع) اعمال و كارهاي انجام شده اموي ها را به عنوان سند ارائه كند و بگويد در چنين شرائطي سكوت جائز نيست.

تفاوت پنجم

در زمان امام حسين(ع) حضرت معترض است و در زمان امام حسن(ع) معاويه معترض است امام حسن(ع) به مقتضاي شرائط عصر خود بايد سكوت و امام حسين(ع) بايد قيام كند. معاويه از زمان امام علي(ع) به عنوان معترض قيام كرده و حالا كه عصر امام حسن(ع) است او فقط مي خواهد زمام امور به او تسليم شود و او مجري باشد و در قبال اين امر حاضر است هر گونه تعهدي را كه امام حسن(ع) از او بخواهد بپذيرد و مي گويد از امام(ع) براي خود بيعت نمي خواهد، به شيعيان حاضر است امان بدهد و كينه هاي گذشته را كه نسبت به شيعيان داشته ناديده بگيرد، به دستورات اسلام عمل كند و حتي از نظر مالي حاضر است ماليات قسمتي از مملكت اسلامي را به امام حسن(ع) واگذار كند تا شيعيان محتاج معاويه نباشند، سب و لعن امام علی(ع) را حاضر است ممنوع اعلام كند و... .[۵]

با اين وضعيت اگر امام حسن(ع) صلح نمي كرد مردم و بیگانگان مي پنداشتند كه تمام درگيري ها بر سر فرمانروائي است ولي امام(ع) كناره گرفت تا براي همه روشن شود كه مسأله مسأله دين است نه فرمانروائي شخصي و تا روشن گردد كه هر جا مصالح اسلام و امت اسلامي اقتضاء كند رهبر ديندار مصالح دين را ترجيح مي دهد.

امام حسن(ع) با تغيير دادن سنگر نبرد مسلحانه به تدبير ماهرانه از يك طرف به اجتماع متفرق و پراکنده و بي بنيه و از نظر تربيت اسلامي مسخ شده و داراي گرايش هاي مختلف، مهلت تجربه كردن و چشيدن طعم حكومت معاويه را داد. همان مردمي كه مي گفتند معاويه آدمي بد و حاكم خوبي است و او را به حلم و بردباري مي شناختند و مي گفتند ببينيد با مردم شام چگونه رفتار مي كند و همين شناخت آنان بود كه برخي ها در خود كوفه اصرار به صلح داشتند و همين شناخت آنان از معاويه يكي از دلايل سست شدن مردم كوفه از مقاومت با معاويه به حساب آمده است.[۶]

از طرفي ديگر حضرت مي خواست حقيقت مغلوب را بر فريب غالب پيروز گرداند و اين امر همان طوري كه اشاره شد از راه مبارزه مسلحانه ممكن نبود پس راه فقط اين بود كه به معاويه مهلت بيشتري داده شود تا باطن حكومت وي هم چون يزيد كه در روزگار خود شناخته شد، شناخته شود. او قرار داد صلح را زير پا گذاشت، به سب علی(ع) ادامه داد، نماز جمعه را در روز چهار شنبه خواند، محرمات قرآن را مرتكب شد، آزادگان را به جرم بردن نام علي(ع) از دم شمشير گذراند و سرانجام با صرف اموال عمومي و ترفند و تزوير و تهديد و ارعاب، يزيد عامي، بي دين نصراني زاده را با وجود كسي هم چون امام حسين(ع) خليفه كند.

امام حسن(ع) با صلح خود پرده و نقاب را از چهره معاويه و معاويه صفتان برداشت و حقيقت را بر ملا كرد و زمينه قيام امام حسين(ع) را فراهم كرد و درخت صلح او به ثمر نشست و امام حسين(ع) اين ميوه را چيد.

مطالعه بیشتر

  • راضی آل‌یاسین، صلح امام حسن(ع)، ترجمه سید علی خامنه‌ای، انتشارات گلشن، چاپ سیزدهم.
  • سید جعفر مرتضی عاملی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی(ع)، ترجمه محمد سپهری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
  • باقر شریف قرشی، زندگانی حسن بن علی(ع)، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت.

منابع

  1. حکيمي، محمد رضا، امام در عينيت جامعه، ص96 به بعد؛ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ج16، ص639.
  2. حکيمي، محمد رضا، امام در عينيت جامعه، ص98.
  3. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج16، ص643.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ع، ص۴۱۶.
  5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج16، ص644؛ حکیمی، محمدرضا، امام در عينيت جامعه، ص109.
  6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج16، 654؛ حکیمی، محمدرضا، امام در عينيت جامعه، همان، ص96.